لوگو کتابخانه بابل

پلکان بهشت

درباره اعترافات آگوستین قدیس

پلکان بهشت

دربارهٔ «اعترافات» آگوستین

خداوندا … من برای خود به مسئله‌ای بدل گشته‌ام…

آگوستین | اعترافات، ۱۰:۱۶

آن‌که خودش برای خودش مسئله‌ای شده، خوب می‌داند که انسان‌ها را متن‌ها می‌سازند. آن‌که می‌خواهد شرحی از خودش به دست دهد و جهانی از خودش بسازد، دیر یا زود خواهد فهمید که باید به سراغ کتبِ کتبی و شفاهی‌ای برود که به او امکانِ تجربه‌ی جهان را داده‌اند. آن‌که می‌خواهد بداند چگونه آنی شده که هست، باید متونی را از نظر بگذراند که او را «او» کرده‌اند و این‌ها دقیقاً کارهایی است که آگوستین کرد. او سال‌ها برای خودش مسئله بود و همین هم، بخش اول «اعترافات» او را به فهرستی از متونی بدل کرد که بد یا خوب، «او» را ساختند. متون ادبیات باستانی، متون فلسفه‌ی رومی، متون ریاضیات، افسانه‌های خدایان، متون افلاطون و نوافلاطونیان، متون مانوی و … اموری بودند که او بیش از پدر و مادر و دوست و مدرسه و شهر و کشور خود، در بخش زندگی‌نامه‌ای «اعترافات»اش به آن‌ها پرداخت. متونِ آموزش، متون جامعه، متون ارزش‌ها و اخلاق، متون گله. آگوستین خودش را در «اعترافات» از دل نام‌هایی چون ویرژیل و هومر و افلاطون و فلوطین و سنکا و سیسرون و مانی و … بیرون کشید و نشان داد چگونه آنی شده که هست. قسمت زندگی‌نامه‌ای اعترافات – که آگوستین در فصل نهم کتاب آن‌را به دلایلی رها کرد – شرح واکنش‌هایی است – چه پذیرش و چه انکار – که او در هر مرحله به متونی که می‌خواند، نشان می‌دهد. واکنش‌هایی که با هر کدام از آن‌ها قسمتی از زندگی‌اش ساخته می‌شود و او از خلالِ متون رشد می‌کند. آگوستینِ «اعترافات» یک انسانِ متنی است. انسانی که از دلِ متون شکل می‌گیرد و می‌بالد. نه تنها از دل متن خودِ کتاب، که از لابه‌لای هر آن‌چه که می‌شنود و می‌خواند. کارکرد فهرست عظیمی از متون که او در بخش اول اعترافات – مشتمل بر 9 فصل ابتدایی – به آن‌ها اشاره می‌کند همین است: ساختنِ آگوستینِ زمینی، آگوستینِ جامعه‌ای، آگوستینِ در گله و متعاقبِ آن، آگوستینِ غرق در گناه و گم‌راهی.

ارتباطِ متونِ موردِ اشاره در این بخش، با «اعترافات» آگوستین، ارتباطی عموماً محتوایی است. برایِ او محتواها ارزش‌های عامه را می‌سازند. خواه محتوای گناه‌کاری‌های ژوپیتر که مجوز گناه‌کاری سودجویان را صادر می‌کند، خواه محتوای درس‌های خطابه و سخن‌وری که به وکلا اجازه‌ی توجیه گناهانِ موکلین را می‌دهد و خواه محتوای متون منحرف مانوی که عقاید عام را صورت‌بندی می‌کند. روی‌کرد او به این متون و ارتباطِ محتوایی آن‌ها عموماً منفی است چرا که حتی ریاضیات و فلسفه‌ی سیسرونی و فلوطینی هم در این بافت و از طریقِ محتوا، صرفاً به کار زندگی زمینی و ارضای غرایز جامعه و در نهایت تداوم گناه می‌آیند. قراردادِ نانوشته‌ای در «اعترافات» وجود دارد: هر محتوایی به غیر از محتوای کتاب مقدس که کلام خداست، محتوای گناه و شرک است و لاجرم شاه‌راهِ گم‌راهی.

پله‌ی اول کتاب «اعترافات»، پله‌ی زمین است: پله‌ی «هم‌کف»، پله‌ی جماعت. پله‌ای که تمام انسان‌ها صرف انسان بودن‌شان و اشتراک در گناهِ اولیه، بر آن قرار دارند و هر یک یا به گونه‌ای آن‌را طی می‌کنند یا بر آن می‌مانند – و اکثراً هم بر آن می‌مانند. آگوستین متونی مردمی و عامه را لیست می‌کند و واکنش‌های‌اش به این متون را شرح می‌دهد تا نشان دهد که «آگوستینِ زمینی» کیست و از کجا آمده. آگوستینِ زمینی نوشتن و سخنوری را از ادبیات باستانی – به خصوص ویرژیل – و هم‌چنین کتب خطابه آموخته، با ارسطو و سیسرون به فلسفه علاقه‌مند شده و اصول عقاید خود را با متون مانوی شکل داده است. این‌ها منابع و مأخذِ آگوستینی‌اند که در بخش اول «اعترافات» ساخته می‌شود: آگوستینِ نوشته‌شده بر 9 فصل ابتدایی کتاب که از طریقِ این ارجاعات، هم‌چون متنی می‌توان او را گشود و شناخت. آگوستینی که هیچ نیست مگر چهل‌تکه‌ای از محتواهای متونِ عامِ جامعه و آموزش: متون گناه. در واقع روی پله‌ی اول هستی، یعنی همان زمین، تمام انسان‌ها کم‌وبیش ترکیبی از محتواهای متونی هستند که از ابتدای زندگی می‌شنوند یا می‌خوانند و افلاطون و ارسطو و سیسرون و فلوطین و خودِ آگوستین هم از این مسئله مستثنی نیستند. او می‌داند که در فرایند خلق خود به منزله‌ی یک انسان و نشان‌دادنِ فراز و نشیب‌های زندگی خود، نباید محتواهای متونی را که شنیده، دیده و خوانده فراموش کند و به همین دلیل است که او هر یک از این مراحل را از طریقِ متنی خاص توضیح می‌دهد.

تا این‌جا همه چیز عادی است. این سرگذشتِ هر انسانی می‌تواند باشد: ترکیبی از متونِ گذشته و حال، متنی برای آینده، مخزنی از محتواها و مجموعه‌واکنش‌هایی به متون. هر انسانی، چنان‌که آگوستین، یک «رابطه‌ی بینامتنی» است.

اما چرا آگوستین به نقل زندگی‌نامه‌ی معمولی خود می‌پردازد و چرا در میانه‌ی راه آن‌را رها می‌کند؟ چرا او نام «اعترافات» را بر زندگی‌نامه‌ی متنی خود می‌گذارد؟ هدف او از این همه تلاش و تکنیک در نوشتن چنین متنی چیست؟ باید رابطه‌ای در میان باشد بین صورت‌بندیِ آگوستین زمینی و نام «اعترافات». این رابطه را خود آگوستین توسط کلمه‌ای که بارها آن‌را به کار می‌برد، صورت‌بندی می‌کند: «قربانی». او اعتراف می‌کند تا گذشته‌ی خود را، خود را چنان که «هست»، به نفع آن‌چه که «باید باشد»، به پیش‌گاه خداوند قربانی کند. او با اعتراف به آن‌چه که بوده، خود را نه تنها در پیش‌گاه خدا، که در نظر تمامِ مخاطبان و خوانندگان قربانی می‌کند. او بی‌پرده و با اغراق می‌گوید تا از شر آگوستین زمینی خلاص شود و او را رها کند (یکی از دلایل رها کردن روایت زندگی‌نامه‌اش در بزنگاه «ایمان» نیز همین است). آگوستین زمینی – آگوستین درونِ متن اعترافات – می‌خواهد از پله‌ی اولِ هستی – بدن، جامعه، گله – گذر کند و آگوستینِ نویسنده‌ی اعترافات می‌خواهد نشان دهد که او از این پله گذشته. لاجرم پس از روایت اغراق‌آمیز گناهانِ او، او را به درگاه حق قربانی می‌کند تا راه عروج‌اش را باز کند – عموماً رابطه‌ی بین این دو آگوستین در این کتاب چنین چیزی است: یکی عمل می‌کند و دیگری نشان می‌دهد. اما عروج به کجا و از چه طریق؟ چرا آگوستینِ متن به فکر گذار از پله‌ی اول می‌افتد و چگونه آگوستینِ نویسنده این گذار را نشان می‌دهد؟

در میان محتواهایی که آگوستین زمینی را شکل می‌دهند، اموری وجود دارند که ذهن او را بیش از باقی مطالب به خود معطوف می‌کنند: حقایق ازلی و ابدی. او در دفتر ششم بند چهارم یکی از آن‌ها را مثال می‌زند: 3+7=10. در نگاه آگوستین صحت این معادله ارتباطی با زمان ندارد و سه به علاوه‌ی هفت در هر دوران و عصری نتیجه‌ای برابر با ده دارد و لاغیر. چگونه است که امری فسادناپذیر در هستی وجود دارد؟ چرا چنین چیزی مشمول کون و فساد و فنای زمان و زمانه نمی‌شود و از ازل تا ابد باقی می‌ماند؟ خواست ناگفته‌ای در این بذل توجه آگوستین به این حقایق پنهان است: اگر امری جاودانه امکان حضور در هستی دارد، چرا «من» چنین نباشم؟ و این باید انگیزه‌ی اولیه‌ای برای صعود از پله‌ی اول به پله‌ی بعدی باشد (دفتر ششم، قطعات سوم و چهارم). اما این امور جاودانه چیستند؟ با چه چیز در رابطه‌اند یا چه چیز آن‌ها را به وجود آورده؟ این‌ها امور معقول‌اند. اموری از جنس «عقل»، همان‌که خداوند آن‌را به «صورت» خود آفرید. معقولات اموری از جنس خدا هستند. خالق ازلی-ابدی و جاودانه‌ی کل هستی. سرگشتگی، تمام است. راه این پله‌ها به سوی خداست و باید باشد. گم‌راهی و گناه، جای خود را به طی طریقی با غایت مشخصی به نامِ «خداوند» می‌دهد. پس پیش به سوی خدایی که از او آمده‌ایم و باید به او برگردیم. آگوستین در بزنگاه ایمان است. او در یکی از مواعظ معروف خود (شماره‌ی 33) گزاره‌ای مشهور را صادر می‌کند: «بفهم تا ایمان بیاوری، ایمان بیاور تا بفهمی». او کم‌کم دارد می‌فهمد و همین فهمیدن هم در متن، با تکنیک «ترکیب متون» به نمایش درآمده است: دفاتر ششم تا نهم که شرح ایمان آوردنِ آگوستین است، ترکیبی است از متونِ نوافلاطونی (به خصوص انئادهای فلوطین)، روایت‌های عامیانه‌ی قدیسان، اصول ریاضی و منطقی به منزله‌ی سنگ محک افکار گمراه‌کننده‌ی مانویان و در نهایت «کتاب مقدس». محتواهای معقول و جاودان از کل محتواهای معمول و مناسبِ حالِ گله جدا شده‌اند تا جدایی آگوستین از پله‌ی اول را به نمایش بگذارند. او ابتدا با رجوع به متون ریاضی آموزشی، اعتبار افکار مانویان را سست می‌کند (دفتر ششم). سپس برای نمایشِ یافتن راه خود از میانِ حقایق موجود، به انئادهای فلوطین رجوع می‌کند (دفتر هفتم). و در نهایت تمامِ این محتواها را ذیل محتوای ابتدایی کتاب مقدس قرار می‌دهد. در واقع تمامِ این معقولات جاودانه، تنها دروازه‌هایی هستند که باید به سوی کتاب مقدس از آن‌ها «گذشت». از طریقِ ترکیبی متنی، و البته هنوز «محتوایی»، او نشان می‌دهد که چگونه برای صعود به پله‌ی دوم آماده است. آگوستین در آن حدی فهمیده که ایمان بیاورد و راه را برای نزدیک‌تر شدن به خدا باز کند اما هنوز مشکلی در کار است. فهم برای ایمان شرط لازم است اما کافی نیست. چیز دیگری باید در کار باشد که صعود از پله‌ی اول به دوم را سهولت بخشد. آگوستین در کتاب «آیین مسیحی» این شرط کافی را «لطف» می‌نامد. لطف خداست که بنده‌ای از بندگان‌اش را به سوی خودش، به عروج، به پله‌ی دوم می‌کشد و او را رستگار می‌کند. یکی از کارکردهای کتاب «اعترافات» نمایش همین لطف است که آگوستین را مردی برگزیده و رستگار نشان می‌دهد. «اعترافات» علاوه بر نیایش یک مسیحی مخلص با خدای خود، نمایش‌نامه‌ای است از یک قدیس. قدیسی که آگوستین نویسنده، از آگوستین درون متن می‌سازد. آن‌جا که به لطفِ خداوند و از طریقِ معجزه‌ای (دفتر هشتم، بند دوازدهم) آگوستین کتاب مقدس را «برمی‌گیرد و می‌خواند» و ایمان می‌آورد، دقیقاً جایی است که روایت زندگی‌نامه‌ای او رها می‌شود. آگوستینِ زمینی، تغییرِ ماهیت داده و قربانی شده، به پله‌ای بالاتر می‌رود و دیگر چیزی ندارد که از زمین، از جامعه و گله، از انسان‌بودن بگوید. از این‌جا به بعد هر چه هست، جهانِ ذهنیِ آگوستینی است که روی پله‌ی دوم قرار دارد و راه قدیس‌شدن را می‌پیماید.

پله‌ی دوم، که بلندترین دفتر کتاب (دفتر دهم) و بخشی از دفتر یازدهم را شامل می‌شود درگیری با همان حقایق ازلی و ابدی است از طریقِ متونی که این حقایق در آن‌ها نهفته است. اما این بار شیوه‌ی برقراری ارتباط با این متون «محتوایی» نیست. آگوستین می‌خواهد درباره‌ی این حقایق بیندیشد، آن‌ها را بشناسد و از همه مهم‌تر، در ذهن و حافظه‌ی خود جستجو کند. او می‌خواهد خدا را در درون خود بیابد و برای این کار به تأمل راجع به نفس و ذهن و حافظه نیاز دارد. او شیوه‌ی این تأمل را از افلاطون، ارسطو، رواقیون و به خصوص فلوطین می‌آموزد. ارتباطِ متون فلسفه‌ی کهن با متن «اعترافات» این‌بار ارتباطی «روشی» است. متن «اعترافات» در روش اندیشیدنِ خود به جهانی که بشر است، با متنِ فلسفه‌ی گذشته پیوند دارد. آگوستین تأمل بر ذهن و حافظه را به شیوه‌ی افلاطون در رساله‌ی «فایدون» شروع می‌کند، با تأملات ارسطو «درباره‌ی نفس» ادامه می‌دهد و در نهایت با روش دیالکتیکی فلوطین در «انئاد چهارم» تمام می‌کند بی‌این‌که حتی یک بار نامی از یکی از این سه برده باشد. پله‌ی دوم «اعترافات» نمایان‌گر آگوستینی است که به روش فلسفه‌ی باستان می‌اندیشد اگرچه محتوای آن‌را به همان صورت تکرار نمی‌کند. روش فلسفی، که از متون پیشین استخراج شده است، این بار در خدمتِ سلوک به سوی خداوند به کار گرفته می‌شود و نتیجه‌ای جز یافتن خداوند در نفس و ذهن انسانی ندارد. و این روند با گزاره‌ی مشهورِ صادره از آگوستین هماهنگ است: او محتواها را فهمیده، ایمان آورده و اکنون نوبت فهم در مرحله‌ی بالاتر است. فهم روش اندیشیدن به خداوند. فهم پله‌ی دوم: ورودِ به جرگه‌ی خواص. آگوستین نویسنده، آگوستینِ درونِ متن را به صورتِ ترکیبی از متونِ فلسفی، در میان حقایق جاودان، جداشده از زمین و ساکن بر پله‌ی دوم نمایش می‌دهد. متونِ تشکیل‌دهنده‌ی آگوستینِ زمینی قربانی و فروپاشیده می‌شوند تا ترکیبی جدید از متون و ارتباطی تازه – ارتباطی روشی – آگوستین را در میانِ حقایق عقلی و دنیایِ فهم و استدلال بازسازی کند: آگوستینِ زمینی جای خود را به آگوستینِ فیلسوف می‌دهد که پله‌ای به خداوند نزدیک‌تر است. قدیس، در اولین جهشِ خود به سمتِ تعالی، از زمین کنده می‌شود و جایی معلق میانِ زمین و آسمان قرار می‌گیرد. در این مرحله معنای «اعتراف» عوض می‌شود و «اعترافات» آگوستین تنها می‌تواند تلاشی برای کسب «معرفت» باشد نه قربانی‌کردنِ زندگیِ زمینی چرا که او دیگر بر روی زمین و در بند بدن نمی‌زید – وبه همین دلیل است که زندگی‌نامه‌ی زمینیِ او در این مرحله رها می‌شود. اگر فلسفه برای سقراط «تمرینِ مردن» بود برای آگوستین «تمرینِ تعالی» است.

روی‌کرد آگوستین به فلسفه هم‌واره روی‌کردی دوگانه است. او از یک سو فلسفه را تقبیح می‌کند و از سوی دیگر تقدیس: فلسفه‌ای که در خدمتِ شناختِ خدا و نزدیک‌شدنِ به او نباشد چیزی نیست جز شاه‌راهی به سوی کفر و تباهی (دفتر سوم، قطعه‌ی چهارم و دفتر چهارم، قطعه‌ی شانزدهم) و در عین حال، فلسفه‌ی هم‌راه با ایمان، گذرگاهی است به سوی رستگاری و رسیدنِ به خداوند (دفتر هفتم). این روی‌کرد منحصر به کتاب «اعترافات» نیست و تقریباً در تمام کتب و مواعظ آگوستین تکرار می‌شود. به هر حال، چه فلسفه شاه‌راهی به سوی تباهی باشد و چه دروازه‌ای به سویِ خدا، یک چیز حتمی است: باید از فلسفه «گذشت». تعلیقِ میانِ زمین و آسمان، نمی‌تواند و نباید مدت زیادی پای‌دار بماند. آن‌که سودای قدیس‌شدن در سر دارد، باید از این پله نیز بگذرد تا عروجِ خود را کامل کند. تنها یک متن است که می‌توان چونان «بهشت» در آن سکنا گزید و عمرِ در رستگاری را در آن به سر برد: کتابِ مقدس. سه دفتر آخرِ اعترافات، تفسیری است اجتهادی، بر آیاتِ ابتداییِ «سفر تکوین». شاید در نگاهِ اول غریب و بی‌ربط به نظر برسد که یک «زندگی‌نامه»، یک «اعتراف»، با تفسیری بر کتابِ مقدس به پایان می‌رسد نه با سرانجامِ شرحِ‌حال شخصی. اما برای آگوستین در این مقطع، این دو با یک‌دیگر تفاوتی ندارند: معنای «اعتراف» دوباره تغییر کرده. اعتراف این‌جا به معنای دادنِ «معرفت» و آگاهی تلقی می‌شود و شرحِ حالِ قدیس بر پله‌ی سوم – پله‌ی بهشت، آن‌جا که انسان و خدا یکی می‌شوند – نمی‌تواند جز ارتباطی تفسیری و اجتهادی با متن کتاب مقدس باشد. آن‌که از پله‌ی دوم عروج می‌کند و بر پله‌ی سوم پا می‌نهد، نمی‌تواند چیزی جز کلامِ خدا بگوید. در بهشت هیچ متن و هیچ کلمه‌ای نیست مگر کلمه‌ی خدا. آگوستینِ درونِ متن دوباره تغییر ماهیت می‌دهد: سه فصلِ آخر کتاب، نمایش زندگانیِ آگوستینِ آسمانی است. آگوستینی که از تمام ظواهر و قیودِ زمین پیراسته شده و به خداوند پیوسته است: قدیس، با تکرار و تنویرِ کلام خدا، از نقطه‌ی نهاییِ عروج، از «معراج»، از درونِ «باغ عدن»، با پیروان و خوانندگان‌اش سخن می‌گوید. تمامِ متونی که آگوستینِ «اعترافات» – چه آگوستینِ زمینی، چه آگوستینِ فیلسوف – را ساخته‌اند کنار گذاشته می‌شوند و سه فصلِ آخر تنها رابطه با یک متن است: سفر تکوین و آن‌هم نه رابطه‌ای محتوایی یا روشی، که رابطه‌ای اجتهادی و تفسیری. شرحِ حال و زندگی آگوستینِ آسمانی در تنویرِ کلامِ کتابِ مقدس خلاصه می‌شود و بس.

سه سری یا سه سلسله از متون در اعترافات آگوستین به هم می‌رسند تا تصویری از یک انسانِ عروج‌کرده، یک انسانِ خداشده، یک «قدیس» را بسازند. ترکیبِ این سه دسته متن هم با یک رابطه‌ی متنی و تحتِ دو قاعده‌ی معروف که آگوستین از متونِ پیشین اخذ کرده، انجام می‌شود: قاعده‌ی تثلیث در متنِ کلامِ مسیحی و نظریه‌ی فلوطینی «شر». آگوستین تحتِ تأثیر تثلیث، معمولاً تفکری سه‌گانه، سه‌قطعه، یا سه‌مرحله‌ای را به نمایش می‌گذارد. برای او در کتاب «درباره‌ی تثلیث»، سه پایه‌ی تثلیث، سه وجه مختلف از یک چیزند. کثرتی در خداوند وجود ندارد و خدا «واحد» است. اما این «واحد»، به صورتی سه‌گانه یا سه‌وجهی به نمایش درمی‌آید. تفکر آگوستین مملو از سه‌گانه‌هایی است تحت تأثیر تثلیث: «زندگی، فهم، هستی»، «بودن، دانستن، عشق»، «حافظه، شناخت، اراده»، «طبیعت، شناخت، قاعده» و … . صورتِ خداوند یا آن وجهه‌ای که خدا با آن به نمایش درمی‌آید «ثالوث» یا «سه‌گانه» است و در نتیجه، روحِ بشر که به گفته‌ی خدا به «صورت» خداوند آفریده شده نیز باید چنین نمایشی داشته باشد. روحِ بشر نیز یک «واحد» است که از طریقِ صورتی «ثلاثی» به نمایش درمی‌آید اگرچه تحت تأثیر گناهِ اولیه این صورت معوج و پنهان شده است و تنها تعدادِ کمی از بندگانِ مخلص که موردِ لطف قرار گرفته‌اند این صورت را بازمی‌یابند: «زندگی، فهم، هستی». آگوستینِ نویسنده، آگوستینِ متن‌اش را بر حسب همین سه‌گانه می‌چیند و متونی را که سازنده‌ی اوی‌اند تحت تأثیر همین قاعده ترکیب می‌کند: «متونِ زندگی، متونِ فهم، متونِ هستی» یا «ادبیات و خطابه، فلسفه، کتاب مقدس». این هر سه «آگوستین»اند اما از سه وجه یا سه منظر. در واقع آگوستین هیچ‌کجا زندگی‌نامه‌اش را رها نمی‌کند. فصول انتهایی کتاب در واقع ادامه‌ی زندگی اوی‌اند اما از آن وجوهی که دیگر زمینی نیست.

قاعده‌ی دیگر نظریه‌ی «شر» است: در دید فلوطین و به تبع آن آگوستین، شر امری عدمی است و وجودِ جوهری ندارد، به این معنا که شعر همان عدم یا فقدانِ خیر است. اگر خیر مطلق خداوند باشد موجودات، بر حسبِ فاصله‌ای که با او دارند از خیر بهره‌مند می‌شوند و شر، در واقع چیزی نیست جز دورترین فاصله با منبعِ مطلقِ خیر. آگوستین سه قسمتِ «اعترافات» خود – و در واقع سه قسمتِ شخصیتِ ساخته‌شده در اعترافات – را بر مبنای چنین نظریه‌ای فاصله‌بندی می‌کند: دورترین قسمت یا وجه آگوستین به خدا، وجه زمینی یا «زندگی» است که در آن هم شر و بیماری وجود دارد و هم گم‌راهی و گناه. پس از آن وجه معلق یا «فهم» است که پله‌ای به خدا نزدیک‌تر شده و از آن شر فراگیر و گمراهیِ ویران‌کننده‌ی زمینی در آن خبری نیست. این‌جا تنها امکانِ ابتلا وجود دارد و خطرِ گناه (دفتر دهم) و در نهایت پله‌ی سوم که درونِ خداست و نه از شر خبری هست و نه از گناه. هر چه هست خیر و رستگاریِ محض است و روایتِ خلقتِ خداوند. تثلیثِ برسازنده‌ی آگوستین درونِ متن، تحتِ تأثیرِ قاعده‌ی شر فاصله‌بندی می‌شود تا گناه و گم‌راهیِ آگوستین را توجیه کند و رستگاریِ او را مستدل و ملموس‌تر.

آگوستینی که از طریقِ «اعترافات» ساخته می‌شود آگوستینی است که از ترکیبِ متونِ مختلفی شکل گرفته که رابطه‌ای با هم و با مراحلِ زندگی او برقرار می‌کنند. همین ترکیب هم تحت تأثیر قواعدی متنی صورت پذیرفته و به ثمر رسیده است. این همه گویایِ چیزی است: جهانی که «اعترافات» به منزله‌ی اثری ادبی می‌سازد، تنها یک انسان است و سیر زندگی‌اش از حیوان تا خدا. و این جهان چیزی نیست جز یک رابطه‌ی بینامتنیِ عظیم که در تمامِ لحظات‌اش از طریقِ این رابطه روایت می‌شود. آگوستینِ متن، ترکیبی است از متون که حتی صورتِ این ترکیب را هم متن‌ها به او بخشیده‌اند. آگوستینِ نویسنده برای روایتِ زندگیِ آگوستینِ قدیس، از تکنیکِ ترکیبِ متون کمک می‌گیرد و روایتِ او در واقع، پرده‌های مختلفِ یک نمایش‌اند که متونِ مختلف در آن ایفای نقش می‌کنند. آگوستینِ نویسنده نشان می‌دهد که چگونه یک انسان، – چه انسانی عادی و چه یک قدیس – به چه معنا و از چه زاویه‌ای تنها یک رابطه‌ی بینامتنی است و بس. او از تمامِ قدرتِ خود در خوانشِ متون پیشین کمک می‌گیرد و محتواها، نظریه‌ها، فرم‌ها و تکنیک‌ها، روش‌ها و خصوصیات متون پیشین را با هم ترکیب می‌کند تا اثری ادبی و شدیداً تأثیرگذار از روایت رستگاری خود ارائه دهد. این اثر بی‌شک راویِ پهلوانیِ آگوستین یا «رجزنامه»ی او در عرصه‌ی «خوانش متن» است.

اما این همه‌ی ماجرا نیست. جهانی که در «اعترافات» ساخته می‌شود با جهان نویسنده و در واقع با خود نویسنده هم‌نام است. آگوستینِ نویسنده، «خود»ش را می‌سازد و به نمایش می‌گذارد و این کار را زمانی انجام می‌دهد که خود به قدیسی بزرگ مبدل شده و سیر پهلوانی‌اش به سوی خدا را طی کرده است. همین امر لوازم و لواحقی را برای نوشتن ایجاب می‌کند. «اعترافات» از زبانِ یک «قدیس» نوشته می‌شود آن‌هم زمانی که او در بهشت و درونِ خداوند جای گرفته و سکنا گزیده است. به همین دلیل هم سبک زبانی و ساختارِ نثر کتاب و هم‌چنین صورت‌بندی فصول و قطعات از قواعد خاصی پیروی می‌کنند. قواعدی که هم‌چنان حاصل ارتباطی با متونِ گذشته است. ساختارِ دفاتر و قطعه‌بندی کتاب به وضوح شباهتی با آثار نوافلاطونیان به خصوص فلوطین و فرفوریوس دارد. همان‌ها که متون‌شان پله‌ای برای عروجِ آگوستین بود. فرفوریوس متون‌اش را به دفاتر یا کتاب‌هایی تقسیم می‌کرد و هر دفتر شاملِ قطعاتی شماره‌دار بود که موضوعات را از هم جدا می‌کرد. او در ترتیب‌بندی و ویراست آثار فلوطین – انئادها – نیز همین صورت را به کار برد. و آگوستین هم در مقامِ متفکری نوافلاطونی-مسیحی، چنین ساختاری را برای کتاب‌اش به کار می‌گیرد. اما مسئله‌ی مهم‌تر سبک و ساختار زبانی کتاب است. نحوه‌ی انتخاب کلمات و نحو آگوستین از همان ابتدا که شرح زندگی زمینی و گناهان اوست هم به وضوح سبک کتاب مقدس و روایت انجیل یا ادعیه‌ی انجیلی است. به همین دلیل هم بسامد زیاد نقل‌قول‌های مستقیم از کتاب مقدس هم‌گونی و تجانس متن را برهم نمی‌زند. حجمِ کثیرِ این نقل‌قول‌ها از این هم فراتر می‌رود: اگرچه در نگاهِ اول، «اعترافات» یک مونولوگ درونی و نجوای یک مسیحی مخلص با خدای‌اش به نظر می‌رسد اما در واقع این کتاب یک مونولوگ نیست. نقل‌قول‌ها در حقیقت پاسخ‌های خداوند به نجواهای آگوستین‌اند. آگوستین از طریقِ تکنیک نقل‌قول و امتزاج‌اش با متن، خود را در مقامِ دیالوگ با خدا قرار می‌دهد. صورت و سبک زبان آگوستین، او را از همان ابتدا در «باغ عدن» و در مقامی برابر با خدا و هم‌سخنی با او نمایش می‌دهد. اگرچه آگوستینِ درونِ متن راهی دراز را طی می‌کند تا به خدا برسد اما آگوستینِ نویسنده از همان آغاز، در این پله و مقام قرار دارد و کل روایت را با زبانِ دیالوگ با خداوند می‌نویسد. صفحه‌ای نیست که در آن خداوند پاسخی به آگوستین ندهد یا در تأیید سخنان‌اش چیزی از کلام خود را نیفزاید و دفتری نیست که آگوستین از احساسات و حالاتِ درونیِ خدا چیزی به مخاطبان‌اش نگوید. سبک «اعترافات» به ما می‌گوید که این کتاب در بهشت و در هم‌جواری با خداوند نگاشته شده و از همان ابتدا کار دست یک «قدیس» است. روشِ تمثیلی آگوستین در روایتِ زندگی که به وضوح از تمثیلاتِ کتابِ مقدس برگرفته شده نیز مؤید این مسئله است. آگوستینِ نویسنده در روشِ نوشتارش هم از تکنیک‌های بینامتنی سود می‌برد و با ارتباطی که به لحاظ صوری با متون نوافلاطونی و کتابِ مقدس برقرار می‌کند خود را از همان ابتدا در جایگاهِ مالک هر سه وجه انسان – زندگی، فهم، هستی – و عبورکرده از سه پله می‌نشاند و معرفی می‌کند. «اعترافات» در این سطح از رابطه‌ی متنی هم، نمایشنامه و نمودی از جایگاهِ والا و متعالیِ قدیس آگوستین است.

آگوستینِ درونِ متن یک رابطه‌ی بینامتنی است اما آگوستینِ نویسنده کیست؟ او نیز یک رابطه‌ی بینامتنی است و از طریقِ ترکیبِ خاصی از متون به نمایش درمی‌آید. این‌جا، هم آفریننده و هم آفریده ترکیبی متنی‌اند. یک ترکیبِ متنی (آگوستینِ نویسنده) ترکیبی دیگر (آگوستینِ «اعترافات») را می‌سازد. این سلسله تا کجا ادامه می‌یابد؟ انتهای این سلسله کجاست؟ «اعترافات» به ما می‌گوید که هیچ جا: این سلسله را نهایتی نیست چرا که خود خالق هم در این کتاب ترکیبی متنی است از دفاتر مختلفِ کتاب مقدس. او هم در مقامِ هم‌سخن و مؤید، مدام به متن ارجاع می‌دهد و از طریقِ متن سخن می‌گوید.

شاید این ذاتِ هستی باشد که جهان انسانی «رابطه‌ای بینامتنی» است و بس. همه چیز مطابق دفتر دهم «اعترافات» به حافظه ارجاع دارد. جهانِ انسانی درج «در حافظه» است و «از طریقِ حافظه» تأثیر می‌گذارد. حتی اندازه‌گیری زمان نیز در واقع اندازه‌گیری حافظه است (دفتر یازدهم). اندازه‌گیریِ اطلاعات حک‌شده در حافظه. اندازه‌گیری «متن» (بی‌ربط نیست که مثالِ آگوستین در دفتر یازدهم برای اندازه‌گیری زمان، مثالی از بلندای یک شعر است). همه چیز برای انسان از طریقِ متن می‌گذرد، حتی زمان. شاید یکی از معانی و اشاراتِ تلویحی کتابِ آگوستین نیز همین باشد: انسان، خود را به صورت متنی مندرج در حافظه‌اش می‌شناسد، همان‌طور که دیگران را و همان‌طور که جهان را و در نهایت همان‌طور که خدا را از طریقِ درج در کتابِ مقدس. اگر جهانِ ایده‌آلیست‌ها جهانی سراسر متشکل از تصویر است، جهانی که «اعترافات» ارائه می‌دهد جهانی تماماً متنی است. جهانی که ترکیبِ متون آن‌را شکل داده‌اند. جهانی شکل‌گرفته از لابه‌لای سطور کتاب‌ها که سلسله‌ی آفرینشِ متنی‌اش تمامی ندارد. هر نسل زاییده و آفریده‌ی مجموعه‌ی نوشتارِ نسل قبل و نسل‌های قبل است و نسلِ بعد و نسل‌های بعدش را می‌نویسد. بی‌ربط نیست که آگوستین را یکی از «پدران» کلیسا می‌خوانند. او در «اعترافات» نه تنها خودش را، که شیوه‌ی زندگی‌ای هزاران‌ساله را می‌نویسد و می‌آفریند. قرونِ وسطا و کلیساهای سربه‌فلک‌کشیده‌اش، متألهان و قدیسان‌اش، اسقف‌ها و پاپ‌های‌اش، تفتیش عقایدش، باروها و جنگ‌های صلیبی‌اش، همه و همه از میانِ سطر به سطر و بند به بند و «کلمه» به «کلمه»ی «اعترافات» و «اعترافات»ها زاده می‌شوند و می‌بالند. هر دوران و عصری، رابطه‌ای است بین متونی که آگوستین‌های نسل قبل‌اش، در طرح و شرح روایت‌های پهلوانی‌شان نوشته‌اند. حتی خود خداوند هم جهان را از طریقِ «کلمه» آفرید…

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

قبلی | بعدی

به اشتراک بگذارید

قبلی / بعدی

Email
Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram