چه کسی نگاه میکند؟
چه کسی نگاه میکند؟ تصور کنید در ورزشگاهی مملو از جمعیت نشستهاید و مسابقهای ورزشی نگاه میکنید. در این میان گاهی که جذابیت بازی
چه کسی نگاه میکند؟ تصور کنید در ورزشگاهی مملو از جمعیت نشستهاید و مسابقهای ورزشی نگاه میکنید. در این میان گاهی که جذابیت بازی
طبقۀ مبتلا به بیعدالتی چرا بیعدالتی منجر به بیاخلاقی میشود؟ آیا انسان «مبتلا به بیعدالتی» برای گرفتن حق پایمال شدهاش از هر حدی میگذرد؟
انسان، بی ردای خدایی خدایان سرنوشت را باور نمیکنند و آنچه از میان لبهای جادوگران گوریده بیرون میجهد، در نظرشان زوزۀ بادیست که فقط
کمان نیچه نیچه میگفت فلسفهی یک فیلسوف مانند تیری است که از چلهی کمان رها شده است. فیلسوف فلسفهاش را در کمان میگذارد و
عادی و آسیبپذیر چند وقتی از بهار پراگ گذشته و بساط دیکتاتوری سرخ بهنوعی برچیده شده اما شهر آبستن روایتهای تلخ و پیاپی است.
گشودن پرشتاب میخگرههای مالیخولیای روایت توهم و خیال چطور به واقعیتِ داستان نفوذ میکند؟ از چه راهی باید نشت کند که بیهوا به خورد
من، متن نام من متن است. مرا یک شب در تاریکی و سکوت، نویسندهی بیعقلم نوشت تا مثلاً قطعهی جاماندهای باشم از رمانی که
مدیریت تراز نوین در حکومتهای توتالیتر، هر بحران شروع یک دردسر است و فاجعهی چرنوبیل دردسری بود که ضربهی نهایی را به پیکر شوروی
باور «بودن یا نبودن»، مسئله این است. – بودن یا نبودن، مسئله این است. – نه، مسئله بر سر باورِ «بودن یا نبودن» است.
از ترس و تبعید در ساختمانی که محلّ اقامت تبعیدیهای ایرانی در پاریس است، شبی جوانی که بچهی جوادیه است و راوی او را