رؤیای فروید…
صد و پنجاه سال پیش، یک عصبشناس یهودی رؤیایی در سر داشت. او در نامهای به یکی از دوستانش نوشت: «چیزی در بند بند وجودم فریاد میزند که روزی در شمار ده هزار انسان برتر جامعهی اتریش قرار خواهم گرفت». تعبیر رؤیا، کتابی بود که رؤیای او را تعبیر کرد و او را بر تارک یکی از پنج متفکر بزرگ قرن بیستم نشاند. خودش دربارهی این کتاب میگفت: «بعید است چنین بصیرتی بیش از یک بار در زندگی هر انسانی به او روی بیاورد».
ما امروز در گفتار روزمرهی خود از مفاهیمی مانند «ناخودآگاه»، «تداعی آزاد» و «عقدهی ادیپ» استفاده میکنیم و بیشترمان تا به حال به این فکر نکردهایم که این مفاهیم از کجا آمدهاند. احتمالاً با خود میگویید این چه پرسشی است؟ اینها هم مانند بسیاری از مفاهیم دیگر در زبانهای بشری وجود داشتهاند و منشأشان مشخص نیست. باید به شما بگویم که اشتباه میکنید. اینها ابداعات و دستاوردهای فرویدند که اولین بار در کتابی پدیدار شدند که امروز به «انجیل روانکاوان» مشهور است: تعبیر رؤیا یا همان تفسیر خواب.
میگویند این کتاب دیگر به درد تفسیر خواب نمیخورد. هر رؤیایی را نمیتوان با نظریه و تکنیکهایی که فروید بهبهترین شکل ممکن در کتابش توضیح داده تفسیر کرد [بله! بهترین شکل ممکن! کتاب پر است از مثالهایی بسیار جذاب و چنان پر تب و تاب و طوری ماجرایی نوشته شده که بیشتر به یک رمان پُرکشش شبیه است تا یک کتاب نظری]. شاید این گفتهها درست باشد. شاید دانش و تواناییهای ما در قرن اخیر چنان افزایش یافته باشد که دیگر یک نظریه و چند تکنیک برای تفسیر تمام رؤیاهای ما کافی نباشد. شاید شما نتوانید با خواندن این کتاب تمام رؤیاهای خود را تفسیر کنید اما قطعاً میتوانید رؤیاهای بلندپروازانهی فیلسوفان، رماننویسان، روانکاوان و منتقدان ادبی قرن بیستم را تفسیر کنید. مگر میشود بدون خواندن چندبارهی این کتاب، چیزی از سیر فلسفه و داستان و نقد ادبی در قرن بیستم دانست؟ از لکان و دلوز و فوکو تا بارت و دریدا و بودریار، از لارنس و فاکنر و کامو، تا سارتر و سلینجر و هدایت، از سوررئالیسم تا پستمدرنیسم، از مکتب فرانکورت تا چپ نو، از دادائیسم تا پساساختارگرایی، همه بهنوعی رؤیاهای خود را از طریق این کتاب تفسیر کردهاند. فروید پیامبر قرن بیستم و «تفسیر خواب» کتاب مقدسش بود. قرنی که برای یهودیان بیشتر شبیه یک کابوس بود تا یک رؤیا…