ودای هندو از دانشگاه کلمبیا
ماجرا از اینجا شروع شد: داروین داشت در آکسفورد سخنرانی میکرد که ناخدای کشتیاش رابرت فیتزروی کتاب مقدس را بالای سرش گرفته بود و با سروصدا حضار را از شنیدن حرفهای او بر حذر میداشت. گویی آدم ابوالبشر بود که از درون صفحات عهد عتیق داد و فریاد راه انداخته بود و نمیخواست فرزند یکی از فرزندانش کمرِ او را کمری از کمرهای اسپرمدار بخواند نه پدر همهٔ کمرها و همهٔ اسپرمها. فرزندان دیگری هم کمر به شناخت و افشای «کُد همهٔ کدها» بسته بودند. مِندل، دِوریز، جنکین، والاس و دیگران. همهٔ اینها «شباهت» داشتند و همه دنبال دلیل دلایل «شباهت» بودند.
چه چیزی باعث شباهت گروههای گیاهان و جانوران است؟ چه چیزی خلقوخوی کسانی را به هم شبیه میکند و از دیگران متمایز؟ چیست که در شباهت رنگ چشمها و طرح لبها و خندیدن و زیروبمیِ صدا و طرز راهرفتن و همهچیزِ فرزندان با پدرمادرها و اجدادشان فرمانرواست؟ اینها را چه چیزی به نسلهای بعد منتقل میکند؟ گیریم منتقل کند، چطور ساخته میشود؟ سیلِ سؤالهای آزاردهنده. تاریخ زیستشناسی تاریخ چنین چراهاییست. زیستشناسها مثل اسبهایی که حامل این چراها هستند حامل کُدها هم بودهاند، همانطور که سازندگان آشوویتس و داخائو و کسانی که در حمامهای گاز کدگذاری شده بودند. پرسش: پی بردن به کُد کدها، به ژن، منجر به فروپاشی افسانههای نژاد و تبار و خون شده است؟ چقدر راه مانده تا فهم و کاربست ژن بتواند یقهٔ «بنیبشر» را از دست تفاوتهای خونآسا خلاص کند؟ آیا تبعیض نژادی با پیشرفت ژنتیک پا پس میکشد و بنیادهای نظریاش در هم میشکند؟ ژن میتواند اساساً فرم پرسش را عوض کند؟ ژنتیک میتواند مفهوم و مرزهای «جنسیت» را بازتعریف کند یا اصلاً با تغییر کدها میتواند مرزهای جدیدی بیافریند؟ ژنتیک کجاها ممکن است اسباب بدبختیهای بیشتر بشود؟ انسان که بهبیان ژنتیک بخودیخود مجموعهای از دستورالعملهای ژنتیکیست، چطور میتواند افسار سازندههایش را در دست بگیرد و فرم انسان و فرم اندیشه و اساساً فرم حیات را عوض کند؟ میتواند؟ رسیدن از «چرا»ها به «کد»ها و کالبدشکافی تمامعیار این کدها و کدِ کدها کاریست که سیدارتا موکراجی در این کتاب کرده است. «ودا»ی مدرنِ سیدارتا از افسانه و خرافه آغاز کرده و به جزئیات حیرتآور ژنتیک رسیده است. نه همچون مؤمنان هندو، که همچون مجموعهای از کدها و فرمانهای ژنتیکی این کتاب را بخوانید!