گفتگوی آدمکش و فیلسوف
آنچه راسکولنیکف را بدل به جذابترین قاتل تاریخ میکند یک پرسش فلسفی مشخص است: «چرا نباید انسان دیگری را بکشم؟». هرچند ممکن است این پرسش یکسره هولناک بنماید، اما این درست همان پرسشی است که موقّرترین فیلسوف تاریخ پیش میکشد: امانوئل کانت. کانت علیرغم ظاهر موجه فلسفهی خود، فیلسوفی است دیوانه؛ نیهیلیستی شبیه راسکولنیکف. او بهصراحت به شما میگوید که هرچه بگردید درون جهان هیچگونه ارزش اخلاقیای نمییابید. بالعکس، آنچه باید بدان بنگرید، ارادهی خود شماست. اخلاق هیچ ربطی به جهان تجربه ندارد، بلکه موضوع آن تنها ارادهی شماست. کانت در پی لحظهای میگردد که در آن میل شما، بدون هرگونه وابستگی به امری درون جهان، بهشکلی مطلق بر خودْ قانون بگذارد. کانت در پاسخ راسکولنیکف خواهد گفت که نباید آدم کشت، چرا که قانون چنین میگوید. اما شما هرچقدر هم از قانون نفرت داشته باشید، دستکم باید به قانونی که خود برای خود وضع کردهاید پایبند باشید. اما مگر راسکولنیکف نیز برای خود قانونی وضع نکرده؟ پاسخ کانت این است که قانون شما باید توان آن را داشته باشد که بدل به قانونی برای همگان شود. کانت با یک حرکت درخشان، درست در جایی که تصور میکنیم از درونیترین بخش وجود ما، ارادهی شخصی ما، سخن میگوید، بدل به متفکری سیاسی میشود. قانونگذاشتن ما برای خودمان، پیش از آنکه بدل به بنیان دموکراسی مدرن شود، اندیشهای اخلاقی بود که امانوئل کانت پیش کشید. راسکولنیکف نباید مرتکب قتل شود. چرا؟ بیشک به این دلیل که اگر هوس کند این حق را برای همگان مشروع بداند، خود او نیز کشته خواهد شد، و در نتیجه اساساً ارتکاب قتل منتفی است. پس راسکولنیکف برای آنکه به خود حق ارتکاب قتل بدهد، باید به دیگران نیز حق بدهد او را بکشند. اینجاست که جادوی کانت شما را مسحور میکند: حتی برای شکستن قانون نیز باید فرض کنید که اکثریت مردم قانون را نمیشکنند، وگرنه پیش از این شما را کشته بودند. کانت، همچون ارسطو، سخت بدین اصل پایبند است که انسان حیوانی سیاسی است، بهنحوی که هر کنش منفرد هر شخص را باید چنین سنجید: آیا بیان نظری این کنش قابلیت تبدیل به قانونی همگانی برای اجتماع را دارد؟ اگر پاسخ منفی است، اخلاق شما را از ارتکاب این کنش منع میکند. این گفتگویی است بین آدمکش و فیلسوف بر سر دموکراسی مدرن.