پاپ یا فیلسوف؟
فکر کنم با من همعقیده باشید که پرسروصداترین جدال فکری روشنفکران درایران معاصر، که هنوز نیز ادامه دارد، مسئلهی نزاع میان سنت و مدرنیته است. تاکنون از خود پرسیدهاید که جهان مدرن چگونه جهانیست؟ عناصر مقوم آن چیستاند؟ ذهن مدرن با چه مقولاتی جهان را میفهمد و با چه اموری نسبت برقرار میکند؟
فهم دوران مدرن، تاحد زیادی مستلزم فهم تاریخ و چیستی لیبرالیسم است. فهم دینامیسم حیات سیاسی در جوامع غربی که لااقل بخشی از هویت خود را مدیون اندیشههای لیبرالاند نیز بدون درکی روشمند از تاریخِ اندیشههای سیاسی حاکم بر آن جوامع، ناقص و نابسنده خواهد بود. البته این بدان معنا نیست که موتور تاریخ را صرفاً اندیشهها به حرکت درمیآورند، بلکه صرفاً بدین معناست که نویسندهی کتاب، تمرکز خود را بر تاریخ «فکری» لیبرالیسم که ذیل تاریخ فلسفهی سیاسی قرار میگیرد، گذاشته است. پرسش این است: برآمدن کدام مسئله یا مشکل، به ابداع لیبرالیسم انجامید؟ چه اتفاقی سبب این تحول عظیم در حیات فکری غرب شد؟ نقطهی عزیمت پیر منان، سقوط امپراتوری رُم است. در آستانهی این فروپاشی، کلیسا به دلیل داعیهداری قسمی حاکمیت الاهی، مهمترین مانع و چالش برای هرگونه نظم سیاسی جایگزین بهحساب میآمد. اینجاست که مسئلهی کانونی کتاب شکل میگیرد. کلیسا به عنوان نمایندهی خداوند بر روی زمین، انحصار تعیین بهترین شیوهی دستیابی به سعادت در جوامع سیاسی را برعهده دارد؛ درمقابل، یکی از اصلیترین پرسشهای همیشگی فلسفه نیز مسئلهی تعیین سعادت غایی انسان است. پس تنش میان فلسفه و دین اجتنابناپذیر خواهد بود؛ چرا که مسیحیت پیشاپیش پاسخ پرسش مذکور را در آستین دارد: تبعیت از کلیسا. پیر منان در تبیینی که بیشباهت به تدوین موازی در سینما نیست، با اتکا به این جدال فکری که بهتبعیت از لئو اشتراوس آن را مسئلهی الاهیاتی-سیاسی مینامد، ابداع فرد در فلسفهی سیاسی لیبرال و شکلگیری فرم سیاسی پادشاهی در اروپا را متناظر میداند. فردِ لیبرالِ خودآئین در برابر خداوند؛ و نهاد پادشاهی در برابر کلیسا. در پایان نبرد، کلیسا به کنج واتیکان خزید، اما فرد و خداوند چطور؟ روایت این تقابل جذاب را خودتان بخوانید.