براین مگی شاعری کرد اما شاعر نماند. سیاست پیشه کرد اما سیاستمدار نشد. میگفت سیاستمدار شدن رؤیای بچهمدرسهایهاست که وقتی نزدیکش میشوی، رنگ میبازد. رمان نوشت اما نویسنده شناخته نشد. مجری یکی از مشهورترین برنامههای تاریخ بیبیسی شد اما مجری نماند. دربارهٔ فلسفه نوشت اما فیلسوف نامیده نشد. این کارها را هر آدمی ممکن است بکند و طبعی در هر کدام بسنجد اما هر کسی به جایگاه براین مگی نمیرسد. چرا؟ مگی ذرهای از هر کدام از این تجربهها را گرفت و در هم آمیخت و در آثارش پیاده کرد؛ آثاری که هم مقبولیت همگانی یافت هم نظر اندیشمندان را به خود جلب کرد. تحقیقات و کتاب او دربارهٔ واگنر هنوز از معتبرترین متون دربارهٔ اوست. سرگذشت فلسفهاش جزو کتابهای بالینی نوآموزان فلسفه است. مردان اندیشهاش همچنان در کتابفروشیها ورق میخورد و خریده میشود. «مواجهه با مرگ» که نیم قرنی از انتشارش میگذرد، در همین چند سال گذشته در زبان فارسی اقبال یافته است و خوانندگان را با سیمای رماننویس او نیز آشنا کرده است. همهٔ اینها در کنار هم چهرهای خاص از او میسازد و «پرسشهای بنیادین» او را که هم پرسشهایی همگانیست و هم پرسشهایی مهم در بین همهٔ فیلسوفان، خواندنی میسازد. انگار که جوهرهٔ همهٔ آثار او را ــ از شعر و رمان تا تاریخ فلسفه ــ میتوان در این کتاب یافت. کتابی که هم از جذابیت رمانهای او سود برده است هم دقت و تعمق فلسفی او را در خود جای داده است. کتابی که نخستین پرسشها و واپسین پرسشهای این چهرهٔ درخشان سدهٔ بیستم را در خود جای داده است؛ پرسشهایی که نخستینواپسین است. پایانآغاز است. اولینآخرین است.
براین مگی را تکیهداده بر صندلی رو به آفتاب دم عصر تصور میکنیم که مأمن پرسشهای همیشگی بشر شده است. مأمنی شادمانه و فروتن و اندیشناک.