نگاه خیرهی مغاک سیاست
به اخبار سیاسی روزمره دقت کنید. رهبران سیاسی با هم دیدار و گفتگو میکنند، میخندند، دست میدهند و الخ. اما آیا این همهی ماجراست؟ رهبران سیاسی برای یکدیگر خطونشان نمیکشند؟ یکدیگر را به قطع روابط یا تحریم یا حتی برخورد نظامی تهدید نمیکنند؟ چهرهی ژانوسی سیاست عملی را چگونه باید فهمید؟ سیاستمداران عرصهی سیاست را چگونه میبینند؟ آیا برای ما که بیرون گود ایستادهایم، راهی برای نگریستن به سیاست از زاویهی دید حاکمان وجود دارد؟ اگر به کتابهای عموماً آکادمیک مراجعه کنیم، با انبوهی از پاسخهای عمدتاً پیچیده و مبتنی بر نگاه آماری مواجه خواهیم شد. پاسخهایی که در بسیاری از مواقع ردی از خود در جهان عملی سیاست و بر روی زمین سختِ تقابل نیروهای سیاسی برجا نمیگذارند. پاسخهای آکادمیک در خارج از لولههای آزمایشگاهی، بدل به مشتی کاغذ بیهوده میشوند. چرا چنین درهی عمیقی مابین سیاست در آکادمی و سیاست واقعی آنگونه که سیاستمدار میفهمد، ایجاد شده است؟ کارل اشمیت، فیلسوف و حقوقدان آلمانی عصر وایمار، در بحبوحهی جدلهای بیپایان سیاسی در دموکراسی بیرمق آن عصر و برای نشان دادن قطبنمای واقعیِ سیاستمداران در اقیانوس سیاست عملی، «مفهوم امر سیاسی» را نوشت. از منظر او، حاکم کسیست که در شرایط استثناء و در نبود قدرت تصمیمگیری، با اتکا به توانایی تشخیص خود، مرز میان دوست و دشمن را ترسیم میکند. اما چرا دوست و دشمن؟ اشمیت طی مقایسهی سیاست با اخلاق، هنر و اقتصاد، و با برجسته ساختن دوگانههای خیر و شر، زیبایی و زشتی و سود و زیان، دوگانهی کانونی در سیاست را تمایز میان دوست و دشمن معرفی میکند. اشمیت تمام هویت امر سیاسی را به این دوگانه گره میزند و هرگونه تمایز دیگر اعم از دینی، نژادی و… را ذیل این دوگانه طبقهبندی میکند. اشمیت در عصری که بهقول نیچه، عصر واپسین انسان بود، کوشید تا شمهای از والاتباری ابرانسان را در قامت حاکمی خدایگونه صورتبندی کند اما تهیبودنِ هولناکِ محتوای این تصمیم، یعنی تمیزِ دوست از دشمن، نشان میدهد که احتمالاً خودِ او نیز از خیرگی نگاه مغاک در امان نماند.