لوگو کتابخانه بابل

در کشاکش متن و تاریخ

در کشاکش متن و تاریخ

در کشاکش متن و تاریخ

 

متن مهم‌تر است یا زمینه‌های شکل‌گیری آن؟ آیا می‌توان افلاطون را به فرهنگ یونان باستان فروکاست یا فی‌المثل ماکیاولی را به فرهنگ رنسانس؟ صحبت بر سر نزاعی‌ست دیرپا و اساسی بر سر تفسیر متون در تاریخ اندیشه‌ی سیاسی که عمدتاً در قرن بیستم معرکه‌ی آراء بوده است. در یک سمت نزاع، روش تفسیری مبتنی بر متن و خودبسندگی نسبی آن قرار دارد که آن را عمدتاً به مثابه‌ی یک کل خودارجاع، صرف‌نظر از نسبت‌ش با مناسبات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی درنظر می‌گیرد و حتی‌المقدور از افق فکری فیلسوف برای فهم اثر او فراتر نمی‌رود و به‌عبارتی آن را مشمول مرور زمان نمی‌داند؛ و در سمت دیگر روش تفسیری زمینه‌گرای رادیکال ایستاده است که کل متن را به بافتار یا زمینه‌ی سیاسی، تاریخی یا اقتصادی آن فرومی‌کاهد. بدین‌ترتیب و با تن‌دادن به اقتضائات تفسیری این روش، ما با خطر تعیین تاریخ انقضاء برای متونی به‌غایت مهم مواجه خواهیم شد. روش تفسیری زمینه‌گرا، از این حیث همچون سیاه‌چاله‌ای فکری، گنجینه‌ی عظیمی از دستاوردهای اذهان درخشان تاریخ بشر را در میدان جاذبه‌ی خود گرفتار کرده و مهر ابطال بر آن‌ها می‌زند. در این میانه و در هیاهوی دهه‌های پنجاه و شصت میلادی، مکتبی تفسیری شکل گرفت که کوشید با تصحیح خطاهای تفسیری نابخشودنی روش زمینه‌گرای رادیکال، آن را تعدیل کرده و از این رویکرد اعاده‌ی حیثیت کند. این روش که امروزه با نام مکتب کمبریج شناخته می‌شود، بنیان‌های تئوریک خود را مدیون تلاش‌های فکریِ چند مورخ برجسته‌ی تاریخ اندیشه‌ی سیاسی‌ست که کوئنتین اسکینر یکی از مهم‌ترینِ آن‌هاست. در روش شناسی اسکینر، توجه به بافت تاریخی اثر، شرط لازم اما ناکافی‌ست. در روش او متون اندیشه‌ی سیاسی تنها برای توصیف امور ایجاد نشده‌اند بلکه به مانند کنش‌های گفتاری در بافتی زبانی تولید شده‌اند که پیشاپیش جهت و سمت‌وسوی آن به میانجی نیروهای اجتماعی-تاریخی-سیاسی-اقتصادی شکل گرفته است. با این تفاصیل اما معضل اصلی کماکان باقی‌ست. متون بزرگ تاریخ اندیشه‌ی سیاسی واکنش به این نیروها هستند یا شکل‌دهنده‌ی آن‌ها؟

قبلی / بعدی

به اشتراک بگذارید

قبلی / بعدی

Email
Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram