بدن، هرزهگویی، ضیافت
در کارناوال چه نیرویی به حرکت درمیآید و آن نیرو چه قوهی جاسنگین متضادی را دستکم یکچند پس میراند؟ کارناوال جشنوارهٔ بدنها و زبانهاست. بدن کارناوالی در سه وضعیت ظاهر میشود: شکمچرانی، نمایش گروتسکوار آزادی [عریانی، لباس مبدل، نقاب]، و رقص. سیاست و مذهب هرسهی این تجلیات تنانه را تکفیر میکنند. بدن آدمی در قید اوامر و مناهی سفتوسخت مذهب و سیاست است. بدن است که در صورت ارتکاب به جرمی که سیاست و مذهب تعریفش کردهاند، دچار تعذیب میشود. در کارناوال بدن از این قیود میرهد و با رهیدنش زبان نیز لختی از ذکر و دعا و ثنای قدیسان و شاهان خلاصی مییابد. زبان کارناوالی صورتبندیهای صلب را وامینهد، به سخرهشان میگیرد. طغیان هرزهگویی و خنده به هر گوشهوکنار دیر و کاخی سرایت میکند، و بدینسان شفاهیات کوچهوبازاری جای زبان تعذیبگر مذهب و سیاست را میگیرد. زبان در کارناوال میل به گفتوگو و چندصدایی دارد، عاری از روش و منش، جهت و مقصود؛ رمانگرا و وعظگریز است. مسیر یکطرفهی سیاستپیشگان و مذهبپیشگان به رعایا و مقلدان در مقاطعی از سال دوطرفه میشود. رعایا و مقلدان به سخن درمیآیند و به سخن که درآیند زبان سخرهگر خود را به جهان سرایت میدهد. اینها و مضامین بسیار دیگر در مطالعات گستردهی باختین صورتبندی شده است. البته ملاحظات باختین عمدتاً عطف به داستایفسکی و رابله صورتبندی میشود، اما چنین نیست که مصادیق مفهومپردازیهای او صرفاً دربارهی این دو نویسنده کاربست داشته باشد. خود باختین به دیگران نیز اشاراتی دارد، ازجمله به شکسپیر: «عنصر کارناوالی صرفاً به بنمایههای ثانویهی دلقکبازی در نمایشنامههای او مربوط نمیشود… درام شکسپیر جنبههای کارناوالی مشهود فراوانی دارد: انگارههای اسافل اعضای جسمانی و مادی، انگارههای مستهجن دوسویه و صحنههای ضیافتهای مردمی.» نویسندگان مجموعهمقالاتی که ملاحظه میفرمایید، هریک از منظری کاربست نظریهی باختین را در آثار شکسپیر پی گرفتهاند: نقش دلقکوار جک کِید در «هنری ششم، بخش دوم»، جوهرهی گروتسکوار مرگ کارناوالی در «رومئو و ژولیت»، فالستاف میخوارهی بیسروپای رند در نمایشنامههایی که در آنها ظاهر میشود، منطق کارناوالی «هملت»، و ملاحظات دیگر. مقالههایی عالمانه از دو منظر: کاربست عینی نظریه در تفسیر اثر، و ملاحظات شکسپیرشناسانه. شاید این نیز به خاطر خوانندهی فارسی خطور کند که نظریهی باختین در تفسیر فلان منظومه و رمان فارسی کاربستهایی تواند داشت و، برود و بجوید و راهی بگشاید.