لوگو مجله بارو

پیش از آن‌که دیر شود

پیش از آن‌که دیر شود

 

چند روز پیش گزارشی منتشر شده بود از اوضاع چاپ و فروش کتاب با عنوان «رکود مطلق فروش کتاب در پاییز».

در این گزارش دو علت برای رکود فروش ذکر شده بود. اول پایین‌بودن سرعت یا قطعی اینترنت که باعث کاهش فروش اینترنتی کتاب شده و دوم کم‌کاری ناشران در زمینه معرفی و تبلیغ کتاب. البته کافی است بپرسیم چرا سرعت اینترنت کم شد و چرا ناشران در زمینه معرفی کتاب کم‌کار شدند تا بفهمیم دو علت ذکرشده در واقع معلول‌اند، نه علت! و این به اصطلاح کم‌کاری تقصیر ناشر و فروشندگان کتاب نیست.

ناگفته پیداست که در آستانه پاییز اوضاع چنان عوض شد که فرصتی برای پرداختن به زندگی روزمره باقی نماند. همه بیش از پیش درگیر مسائل جامعه و اتفاقات شدیم و قید بسیار چیزها را زدیم، از جمله کتاب. چند ماه است دست و دلمان به کار نمی‌رود. کاری هم اگر می‌کنیم از جنس کارکردن چارلی چاپلین است در فیلم عصر جدید. از صبح تا شب فقط پیچ محکم می‌کنیم مبادا چفت‌وبست زندگی از آن‌چه بود سست‌‌تر شود. این روزها یا مات شده‌ایم یا ماتم گرفته‌ایم. یا خشمگین‌ایم یا بیزار یا…هر چه هست حالمان خوش نیست و طبعاً کارکردن در چنین شرایطی سخت است. پس دست‌کشیدن ناشران از کار(یا دست‌کم از تبلیغ کارهایشان) تعجبی ندارد.

اما این تمام ماجرا نیست. متغیرهای دیگری هم در این روند تاثیرگذار بوده‌اند. از جمله روی خوش نشان‌ندادن جمعی از مردم به هر چیزی غیر از خبر و مسائل روز. بسیاری از فعالان در حوزه‌های گوناگون به حق دست از کار کشیدند. خنده‌ها، گزارش گشت‌وگذارها و آموزش‌های گوناگون به کلی محو شدند. دیگر ‌کسی نه حوصله خندیدن داشت و نه خنداندن. معرفی مکان‌های دیدنی ایران و جهان برای کسی مهم نبود. آموزش زبان و آشپزی، خوش‌خیالی به حساب می‌آمد. هر چه بود خبر بود و اندوه و خشم. در این میانه حتی آن‌ها که پیوسته کتاب معرفی یا نقد می‌کردند ساکت شدند و گوشه‌ای نشستند. گویی حاضران در فضای مجازی با قراردادی نانوشته از زندگی عادی دست کشیدند و حق هم داشتند.

در این میان ناشران هم مثل دیگران یا بیکار نشستند یا در سکوت کار کردند. کتاب‌ها محو شدند و ادبیات به حاشیه رفت. شما را نمی‌دانم، ولی من چند بار دیدم و شنیدم که تا کسی اسمی از کتابی آورد عده‌ای گفتند «چه دل خوشی! آخه مگه الان وقت کتابه؟» ولی نگفتند چرا وقت کتاب نیست و چاپ و معرفی کتاب چه آسیبی به ارزش‌ها و آرمان‌های مردم می‌زند و اساساً چه جایگزین بهتری برای کتاب داریم. چرا فعال‌بودن ناشران عجیب است وقتی همه مردم خواسته یا ناخواسته سرگرم انجام کارهای روزمره‌شان هستند؟ درست است که دلمان خوش نیست، ولی آخر کتاب که وسیله تفریحی نیست که بگوییم فعلاً کارهای مهم‌تری داریم و وقت تفریح نداریم. چاپ و فروش کتاب هم کاری است مثل سایر کارها. مگر کارمندان بانک و بیمه و نهادهای دیگر خیلی دلخوش‌اند که هر روز سر ساعت مشخصی کارت می‌زنند و کار را شروع می‌کنند؟ مگر بقال و نانوا و قصاب هیچ دردی ندارند که هر روز صبح کرکره مغازه را می‌دهند بالا؟ مگر ایران برای راننده و معلم و پرستار و دکتر و مهندس و…گلستان است که همگی سر کارشان هستند؟ شاید عده‌ای بگویند این حرفه‌ها فرق دارند. از چه نظر؟ مهم و ضروری‌‌اند؟ البته. کسی منکر اهمیت کارهای خدماتی  نیست، اما معنی این حرف چیزی نیست جز بی‌اهمیت و غیرضروری دانستن کتاب. در شرایطی که آموزشگاه‌های بافندگی و رانندگی و خوانندگی و نوازندگی مثل همیشه کار می‌کنند چرا کارکردن نویسنده و مترجم و ناشر حاکی از بی‌خیالی و الکی‌خوش‌بودن است؟‌ چه کسی می‌گوید اهالی کتاب باید تا فرارسیدن روزگار دلخواه، دگمه توقف کار را بزنند و گوشه‌ای بنشینند؟ همه می‌دانیم ‌که بسیاری از نویسندگان دنیا حتی در سیاه‌ترین روزهای زندگی‌شان دست از کار نکشیده‌اند. مثلاً وقتی از ایوان کلیما می‌پرسند شما که می‌دانستید کتاب‌هاتان امکان انتشار نخواهند داشت چه‌طور باز هم می‌نوشتید، جواب می‌دهد «نفس نوشتن برایم مهم بود. خیلی مهم‌تر از انتشار آثارم.» اما بعد از این جمله به تفصیل شرح می‌دهد که او و همکارانش چطور نوشته‌هایشان را به خارج از کشور ارسال می‌کرده‌اند تا ناشرانی در آلمان و انگلیس چاپشان کنند و به شکل قاچاق به چکسلواکی بر‌گردانند.

با این تفاسیر و با توجه به آگاهی ناشران از اهمیت کتاب چه شد که کم‌کار شدند و دلیل «رکود مطلق فروش کتاب» چیست؟ چرا بعضی نویسندگان و مترجمانی که کتاب‌هایشان در آستانه پاییز چاپ شده بود هیچ اشاره‌ای به کتابشان نکردند؟ من خود شاهدم که چند نفری که خواستند خبر چاپ کتابشان را بدهند چقدر محجوبانه نوشتند که دلشان خوش نیست و جشن کتاب نو نگرفته‌اند، قصدشان فقط اطلاع‌رسانی بوده، همین و بس!

بگذارید با هم روراست باشیم و صادقانه اعتراف کنیم که بسیاری از تصمیمات ما در زندگی حاصل باور خودمان نیست. گاهی ناچاریم مسیر دلخواه افکار عمومی را پیش بگیریم. صریح‌تر بگویم؟ ما خیلی وقت‌ها طاقت خشم یا حتی قهر دیگران را نداریم. از واکنش‌های تند و ناگهانی، از طرد و تحریم، از مغضوب‌شدن هراسانیم. برای همین است که به‌جای دفاع از کار درست خودمان ناخواسته تن به خواست دیگران می‌دهیم.

ما اهالی قلم و فعالان حوزه کتاب، اگر باور داریم که کارمان جدی و مهم است به‌جای پا پس‌کشیدن باید جدی‌تر کار کنیم. اگر واقعاً به اهمیت و ارزش کارمان واقفیم، اگر باور داریم که کتاب نقش مهمی در روشنگری دارد باید بیش از پیش مردم را تشویق به کتابخوانی کنیم. بسیاری از ما فکر می‌کردیم مقایسه قیمت کتاب با قیمت همبرگر و پیتزا راه خوبی است برای اثبات گران‌نبودن کتاب. حال آن‌که این قیاس از پایه خطاست. کدام جواهرفروش را دیده‌اید که جواهرات خود را با کالاهای دیگر قیاس کند تا نشان دهد قیمتشان زیاد نیست؟ چرا اجازه می‌دهیم برای کتاب و کتابخوانی وقت تعیین شود، وقتی ‌می‌دانیم همیشه وقت کتاب است؟

خوشبختانه به نظر می‌رسد که چاپ و معرفی کتاب کم‌کم شروع شده است. البته بعضی ناشران و کتابفروش‌ها کتاب‌های تاریخی و سیاسی ‌را در اولویت قرار داده‌اند، چون این‌روزها هیتلر و استالین و قذافی و صدام و موسولینی حسابی پشت ویترین‌ها خودنمایی می‌کنند. بسیار هم عالی. ولی ای‌کاش این کتاب‌ها خیلی زودتر دیده و خوانده می‌شدند، نه به جبر زمانه و به فراخور موقعیت. گرچه هیچ‌وقت برای درس‌گرفتن از تاریخ دیر نیست. فقط یادمان باشد که نباید از رمان و داستان غافل شد. چرا که به قول ‌یوسا «بدون ادبیات داستانی غافل بودیم از این نکته که آزادی برای زیستنی‌‌تر کردن زندگی چه اهمیتی دارد. کسانی که باور ندارند ادبیات چشم ما را به روی هر نوع ستمی می‌گشاید خوب است از خودشان بپرسند چرا رژیم‌هایی که می‌خواهند رفتار شهروندان‌شان را از گهواره تا گور کنترل کنند اینقدر از ادبیات می‌ترسند و سیستمی بنا می‌کنند برای سرکوب ادبیات و پاییدن نویسندگان.»

به هر تقدیر پاییز و رکود فروش گذشت و رفت. امیدوار باشیم که زمستان وقت خواب زمستانی کتاب‌ها نباشد و بهار که شد حال وطن و هموطن خوش باشد و بخت کتاب بلند. در این‌صورت شاید کتابفروش‌ها ناچار نشوند کتابفروشی‌شان را به کبابی و فلافلی واگذار کنند!

خلاصه این‌که کتاب فقط یار ایّام شادکامی و آسودگی نیست. کتاب یار غار است و رفیق گرمابه و گلستان!

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ نظرتان دربارۀ این متن چیست؟ ‌

3 دیدگاه

  1. با نطر نویسنده این مقاله موافقم و پرسشی هم دارم. در اعلامیه ای که توسط نویسندگان و مترجمان علیه سانسور نوشته شد اعلا شد که از سپردن کتاب برای گرفتن مجوز از ارشاد خودداری شود اما گفته نشد که نویسندگان و مترجمان آثارشان را در کجا چاپ و نشر بدهند؟

    1. تصور ما این است که مترجمان در آن بیانیه ننوشتند که «از سپردن کتاب برای گرفتن مجوز ارشاد خودداری شود.» نوشته بودند کتاب‌هایی را که مجوز انتشار نگرفته‌اند، یعنی ممنوع شده‌اند، به هر طریقی که بتوانند منتشر خواهند کرد. احتمالاً راهی به این منظور اندیشیده‌اند. ما اطلاعی نداریم.

  2. کاملا با نظر نویسنده متن موافقم، وچقدر سلیس و گویا وبجا و بی کم و کاست نوشته شده. فقط میتوانم بگویم دم خانم نویسنده گرم! هرچند متاسفانه با تاخیر یادداشت روشنگر ایشان را خواندم…

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پشتیبان بارو در Telegram logo تلگرام باشید.

مسئولیت مطالب هر ستون با نویسنده‌ی همان ستون است.

تمام حقوق در اختیار نویسندگانِ «بارو» و «کتابخانه بابل» است.

Email
Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram