لوگو مجله بارو

هزارتوی عاطفهٔ نیره وحید

هزارتوی عاطفهٔ نیره وحید

ترجمهٔ فاطمه ترابی



 

گاهی
شب در نیمه‌ام بیدار می‌شود
و
کاری ازم ساخته نیست
جز آنکه
ماه شوم.

 


 

«شعر آن‌طور که باید می‌آید، همان طور که خودش می خواهد، وقتی از خواب بیدار میشوم، غذا می خورم، ورزش می کنم یا با کسی گپ می زنم. گاهی همه‌ی شعر یکجا می‌آید و گاهی فقط یک خطّش. فکر می کنم شعر یکی از راه‌هاییست که روحم از آن طریق با من ارتباط میگیرد، نهایتِ سعیم را می کنم که بنشینم و گوش بدهم.»

نیره وحید شاعر و نویسنده‌ مقیم آمریکا است. یازده سال بیشتر نداشت که یکی از معلم‌ها از کلاسشان خواست شعری برای انتشار در روزنامه­‌ی محلّی بنویسند، و نیره از آن سن دست به قلم برد. انجام آن تکلیف سبب شد راهِ جدیدی برای ابراز مکنونات خود بیابد. نیره وحید از آن زمان رفته‌رفته تبدیل به زن، شاعر و هنرمندی توانا شده ‌است.

تاکنون دو کتاب شعر منتشر کرده و «احتمالاً محبوب‌­ترین شاعر اینستاگرام» توصیفش می‌کنند. شاعری منزوی است و بسیاری از جزئیات زندگی­اش بر عموم آشکار نیست. شعرهایش با موضوعاتی هم‌چون عشق، هویت، نژاد و فمینیسم، اغلب در حساب­‌های کاربری شبکه­‌های اجتماعی منتشر می‌شوند و به «کوتاه و مینیمالیستی» و «عمیقاً تأثیرگذار» بودن معروفند.

منتقدانِ ادبی مجموعه شعرِ وحید با عنوان «نمک» را «اشعاری سرشار از قدرت و جسارت» توصیف‌ کرده‌اند، «مجموعه افکاری که نرم و آرام در برابر تمام قوای نژادپرستی، زن‌ستیزی و بیگانه‌هراسی قد علم می‌کنند». آنچه در شعرهایش تحسین شده دعوت وی است «به حفظ آنچه بیش از همه در معرض خطر است و توجه به اثر نیرو‌بخشیِ واژه‌ها برای ادامهٔ مسیر». به نوشتهٔ مجلهٔ جت، شعرهای وحید کاری می‌کند خواننده هوای بازبینی در زندگی‌ به سرش بیفتد زیرا «تک‌تک این شعرها احساساتمان را از هم می‌پاشد و مجبورمان می‌کند تکه‌هایش را دانه‌دانه از روی زمین جمع کنیم.»

ابتدا به آثار وحید خرده گرفتند که چرا از قواعد سنتی شعر پیروی نمی‌کند،‌ اما دوسه خطی بودن این شعرها و کاربرد نقطه در آن‌ها تحسین طرفداران آثارش را برمی‌انگیزد.

نمونه‌هایی از اشعار کوتاه جذابش که نمایندهٔ دنیای جادویی اوست در پی می‌آید.

پراجی باردوج

 

۱

آسایشی می‌یابم

وقتی در چشمان مردی

حضور زنانه ‌می‌بینم

یعنی

همو آرامشی است

که لازم نیست

من ارمغانِ وی کنم.

 

آسوده خاطری

 

۲

بارها

مردی دیده‌ام که می‌خواسته بگرید

به‌جایش

قلبش را تا سرحد بیهوشی کتک زده.

 

مردانه

 

۳

اگر آفتابِ جذب‌استخوانهایت شده را

نشانِ کسی دادی

و اعتنا نکرد،

بدان

همین‌گونه است که درحقّ خود جفا می‌کند.

 

ــ ناتوان

 

۴

پرسید:

«تو که عاشقی،

عشق چگونه است؟»

گفتم:

«انگار تمامِ گم‌شده‌هایم را

پس ‌داده ‌‌باشند»

 

۵

بعضی آرامند،

بعضی وحشی و سرکش،

من در آنِ‌واحد هردوانم.

 

۶

کجایی بودنت

کیستیِ تو نیست

 

شرایط

 

۷

اگر بخواهیم

حق با هردومان باشد،

هم را

از دست می‌دهیم.

 

تبعید

 

۸

چه جنگ خونینی

درون پسرم

رخ می‌دهد

میان او که

زیرِ پوستم زندگی می‌کند،

سلولهایم را

شیره‌ی وجودم را

و اعضایم را

می‌مکد

با

روانِ لطیفش که سرد و بی­رحم می‌شود،

مگر یادش نیست

که نیمش زن است؟

 

منشأ

 

۹

پیش از آنکه  از آنِ دیگری باشم،

از آنِ خود هستم.

 

درون

 

۱۰

حس‌هایی هست

که هنوز درنیافته‌ای

مهلتشان بده

چیزی به رسیدنشان نمانده.

 

تازه

 

۱۱

مرا با پایان جهان

کاری نیست،

بارها

دنیا برایم به آخر رسیده

و صبح روز بعد آغاز شده.

 

۱۲

حتی اگر بیشه‌ی کوچکی هستی

تنها زنده به نور ماه،

روشنی‌ات شگفت‌آور است.

 

یادآوری

 

۱۳

اگر کسی مرا نخواهد،

دنیا به آخر نرسیده

اما

اگر خودم مرا نخواهد

دنیا یک‌سره پایان است.

 

۱۴

اقیانوس را شکافتی

تا به اینجا برسی،

تنها تا آن هیچکس را ببینی

که تو را نمی‌خواهد.

مهاجر

 

 

۱

بعضی

با شنیدنِ داستان زندگیت

مچاله می‌شوند،

و بعضی

با شنیدن داستانت

می‌شکفند،

این‌گونه می‌آموزی.

 

۱۶

می‌کوشم

همزمان

فرا یادت آورم

و

رهایت کنم.

 

سوگواری

 

۱۷

می‌شود به زبان گُلها صحبت کنیم؟

آخر من راحت­تر می‌فهمم.

 

زبانی دیگر

 

۱۸

ادامه‌ی جدال بین

آنچه می‌خواهی بگویی (آن‌که هستی)

و

آنچه باید بگویی (آن‌که می‌نمایی)

ممکن نیست.

دهانت مثل چاقوست،

دسته‌ی خودش را که نمی‌بُرّد!

 

دونیم­‌شده

 

منبع

 

 

 

 

 

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ نظرتان دربارۀ این متن چیست؟ ‌

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پشتیبان بارو در Telegram logo تلگرام باشید.

مسئولیت مطالب هر ستون با نویسنده‌ی همان ستون است.

تمام حقوق در اختیار نویسندگانِ «بارو» و «کتابخانه بابل» است.

Email
Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram