سیری در دارالمجانین
چندی پیش، رمان دارالمجانین جمالزاده را خواندم. چند نکته دربارهٔ این رمان به ذهنم آمد که اینجا مینویسمشان، شاید آگاهی از این نکتهها به خوانندهٔ احتمالی کمک کند تا از چشماندازهایی دیگر هم متن را بخواند و بکاود و راه را بر دریافتهای دیگرگون نبندد.
۱. چنانکه پیداست، رمان دارالمجانین جمالزاده پس از انقلاب اسلامی تجدید چاپ نشده است. خوانندهٔ امروزی یا باید چاپهای پیش از انقلاب را از دلالهای کتاب و ضایعاتیها، آن هم به خونبهای پدرشان و با قیمت کتب ممنوعه، بخرد یا به نسخهٔ پیدیاف پرغلط و ناخوانایی که در فضای مجازی وجود دارد بسنده کند. برنامهٔ طاقچه رونوشتی از همین نسخهٔ آشفته را به خوانندگانش تقدیم کرده است، بیآنکه حتی یکی از نادرستیها را اصلاح کرده باشد.[1] در حقیقت، متن شستهرفتهای از این رمان در بازار رسمی کتاب مملکت وجود ندارد. (فقط نقلِ دارالمجانین و نایاب بودنش نیست، هنوز متن ویراستهای از توپ مرواری یا حتی بوف کور[2] هدایت هم در دسترس نیست؛ این وضعیت آثار شاخص ادبیات معاصر فارسی است، چه رسد به متون کهن!)
طبق تاریخی که نویسنده در دیباچهٔ اثر آورده، دارالمجانین در سال ۱۳۱۹ نوشته شده است. احتمالاً چاپ نخستش در ۱۳۲۱ بوده (طبق ادعای مدخل جمالزاده در ویکیپدیا) و پس از آن چند بار تجدید چاپ شده است.
۲. جمالزاده، علاوه بر آشنایی با ادبیات معاصر اروپا، سنت داستاننویسی ایرانی را نیز نیک میشناخت. او دربارهٔ سبک داستاننویسی هدایت در نامهای مینویسد: «… گاهی قدری فرنگیمآب میشد ولی مقدار زیادی از داستانهای او کاملاً ایرانی است (از حیث لفظ و معنی) و با استادی و مهارت بسیار تحریر یافته است و من این نوع داستانهای او را خیلی دوست میدارم و… .»[3]
منظور جمالزاده از این جمله که «مقدار زیادی از داستانهای هدایت از حیث لفظ و معنی کاملاً ایرانی است» چیست؟ هدایت و جمالزاده از نویسندگان معاصرند و در قالبهایی (رمان، داستان کوتاه و بلند، نمایشنامه و…) قلم زدهاند که در سنت ادبی کهن ما، دستکم به باور منتقدان رسمی و در عرف رایج ادبیاتیها، پیشینهای ندارد. با این حال، در سبک و سیاق دارالمجانین میتوان ویژگیهایی را دید که از ادبیات کهن فارسی سرچشمه میگیرد:
آوردن بیتهای بسیار لابهلای داستان (به سبک کلیله و گلستان و…)، گذاشتن گفتوشنود (دیالوگ)های دراز و غیرطبیعی بر زبان شخصیتها، حاشیهروی و دادن اطلاعات اضافی -اما غالباً دلنشین و کمیاب- در طول داستان، برجسته بودن موسیقی و به کار گیری انواع سجع و جناس و… .
رمانهای جمالزاده گاهی بیشباهت به نقالی و نیز داستانهای عیارانه نیست. احتمالاً این ویژگیها، در کنار بهرهگیری از زبان کوچه و بازار و هر آنچه هدایت «دانش عوام»ش مینامید، مجموعهٔ آن چیزی است که از نظرگاه جمالزاده «داستان ایرانی» (از حیث لفظ و معنی) میسازد. هدایت هم در بسیاری از داستانهایش، بهویژه در قضیهٔ توپ مرواری، «نهایت استفاده را از شیوههای داستانگویی نقالان و قصهگویان سنتی کرده است؛ که در این باره میتوان به کاربرد جملههای قالبی (نک : ه د، افسانه) اشاره کرد. مانند: اینها را اینجا داشته باشیم (ص ۳۷)، حالا از اینجا بشنوید (ص ۳۹)، حالا دو کلمه از … بشنوید (ص ۴۹)، اما از آنجا بشنوید (ص ۸۸)، دست بر قضا (ص ۹۰)»[4]
محمد بهارلو دربارهٔ توپ مرواری مینویسد: «نثر کتاب در برخی مواضع آن شبیه نثر «عالمآرا»ها و بهویژه عالمآرای عباسی است. با این توضیح که هدایت در حقیقت با هدف هجو چنین کتابهایی، این نثر را به کار گرفته است.»[5]
۳. جمالزاده در این رمان شخصیتی به نام «هدایتعلی خان»، با گرتهبرداری از شخصیت صادق هدایت، آفریده است. خودش در اینباره روشنگری کرده و در نامهای به محمود کتیرایی مینویسد: «آنچه من در کتاب دارالمجانین آوردهام به قصد معرفی این جوان بسیار باهوش و باذوق و باآدمیت و بافهم بود… هدایت ابداً اختلال حواس نداشت ولی من به مناسبت داستانسرایی و محل داستان که دارالمجانین است، از اختلال حواس صحبت داشتهام. او سرسوزنی اختلال حواس نداشت… اصلاً مثل این است که این جوان فقط برای خواندن کتاب به دنیا آمده است.»[6]
۴. یکی دیگر از نکاتی که دربارهٔ رمان دارالمجانین به ذهنم میرسد پایان ترسناک و خفقانآور آن است؛ از دست رفتن عمر در قفس دارالمجانین و ناکامی آدمی و چیرگی ستم و جبر بر سرنوشت تکتک شخصیتها دارالمجانین را به رمانی واقعگرایانه و حتی بدبینانه تبدیل کرده است؛ از آن لحن قصهگویانه و آن سجعها و تضمینها و آرایهها چنین پایانی توقع نمیرفت.
آگاهی از این چند نکته خوانندگان جوان را به کار خواهد آمد.
پانوشتها و منابع
[1]. ایرادهای این نسخه پنج تا و ده تا نیست که بشود نادیدهاش گرفت. در هر صفحهاش چند نادرستی املایی هست و در بسیاری جاها واژهها یا عباراتی از قلم افتاده یا پس و پیش شده است.
[2]. در اینباره بنگرید به کتاب نامههای صادق هدایت، محمد بهارلو، تهران: نشر اوجا، ۱۳۷۴، ص ۳۱۶.
[3]. نامههای صادق هدایت، همان، ص ۳۳۵.
[4].بنگرید به مقالهٔ «توپ مرواری» در دایرة المعارف بزرگ اسلامی:
https://www.cgie.org.ir/fa/article/239687/%D8%AA%D9%88%D9%BE-%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%B1%DB%8C
[5]. همانجا.
[6]. نامههای صادق هدایت، همان، ص ۳۲۱ به بعد.
یک دیدگاه
بسیار نکتهسنجانه و آگاهیبخش.
سپاس.