لوگو مجله بارو

آفرینش با دستانِ بسته

آفرینش با دستانِ بسته

| علی صدر |

 

نویسنده-منتقدی[1] که نوشت «با انحطاط جامعه، زبان نیز به انحطاط کشیده می‌شود»، طبیعتاً معنایی مشخص از «زبان»، «انحطاط» و دینامسیم میانِ این دو در ذهن داشت. و شاعری[2] که می‌گوید «آرزومندم لغات گم‌شده زمانی بتوانند آن‌چه را امروز از گفتن‌شان عاجزیم بازگویند» می‌پندارد کلمات، «چیز»هایی‌اند مدفون در جایی در این جهان و حقایق ناگفته‌ای در اذهانِ ما چشم انتظار بازگشت‌شان. عباراتی از این دست، روی‌هم‌رفته و بدون نیاز به توضیح و تشریح مفاهیمِ مدِ نظرِ گوینده‌اش، طرفداران بی‌شماری می‌یابد؛ هم در میانِ نویسندگان ومتفکران و هم جامعه‌ی مخاطبان‌شان. «زبان» در افکار ایشان، چیز مشخص و سفت‌وصلبی تصور می‌شود که می‌توان مختصات و حدودش را معین و از آن محافظت کرد یا در جهت مطلوبِ خویش تغییرش داد. و البته پنداشت دشمنانی قسم‌خورده دارد که روز و شب در حال دسیسه‌چینی برای نابودیِ آن‌ موجودیتِ آرمانی‌اند. فُرمی از زبان، به یکی از عاطفی‌ترین جنبه‌های هویت جمعیِ گروهی از آدم‌ها بدل می‌شود و کسانی آن فرمِ به خصوص در آن دوره‌ی تاریخی را با صورت غاییِ زبان یکی گرفته و اعلام می‌کنند پاسبانی از آن به هر قیمتی مجاز است. این خلاصه‌ی هیجانات حول مفاهیمی نظیر انحطاط، پسرفت یا نابودیِ زبان در معنایی اجتماعی/سیاسی است. کمتر قوم و قبیله و جامعه‌ای در سراسر عالم نمونه‌های تاریخی متعدد از چنان جنگ و جدال‌هایی نداشته است. فارسی هم یکی همانند دیگر زبان‌ها.

عواطف پرشورِ بالا البته یکسره بی‌اساس نیست و دلسوزانِ زبان ــ‌یعنی اهل فرهنگ در گسترده‌ترین معنای‌اش‌ــ توجه می‌دهند که بدون این ابزارِ یگانه و آبیاری و نگاهداشتِ آن، نمی‌توان به رشد و شکوفاییِ فرهنگِ یک جامعه یا پایداریِ آن تمدن امید داشت. قرن از پس قرن و نسل از پس نسل، آدمیانی افکار و احساسات خویش را به امید ماندگارشدن و رسیدن به چشم و گوش مردمانِ آینده در قالبی ریختند که هر اندازه ناهمگون و کژسان و هر اندازه تنگ یا نارس، یگانه ظرفی بود که در اختیار داشتند و اکنون یگانه ظرفی‌ست که آن گنجینه را در خود دارد. اهل فرهنگ معتقد است درهم‌شکستن آن پیمانه آسان است، در چنگ‌ نگه‌داشتنِ محتوایش ناممکن.

با وجود این، آه و افسوس و دریغ‌هایی که صحبتش رفت، در بررسیِ تخصصی زبان و در نگرش و زمینه‌ای علمی، وزن و اعتباری ندارد. دکارت در بخش پنجم کتاب گفتار در روش[3]، زبان را یکی از دو تمایز کلیدی میانِ انسان و دیگر مخلوقات (ماشین یا حیوان) دانست و همانطور که چامسکی چند قرن بعد به تفصیل شرح داد وجهِ آفرینش و خلاقیت زبان بود که دکارت را به انگشت‌گذاشتن بر چنان تمایزی واداشت. چامسکی[4] ــ‌با تکیه بر نگاه دکارت‌ــ توضیح داد که «جنبه‌ی خلاقانه‌ی به‌کارگیریِ زبان[5]» مهم‌ترین خصوصیت زبان است که تنها در انسان مشاهده شده و نتیجه گرفت هرچیزی که این خلاقیت را متوقف کند آشکارا در تضاد با طبیعت این پدیده است. هنوز نمی‌دانیم اوهام و خیالات چگونه به کلام در می‌آیند و آن کلمات مبهم چگونه در ذهن مخاطب به همان اوهام و خیالاتی بدل می‌شوند که گوینده در نظر داشت. شکسپیر وقتی به زیبایی نوشت «قلم شاعر است که صُور ناشناخته‌ای را که از کالبد تخیلات بیرون می‌زند، به شکل مبدل می‌کند». (اَشکالی که کلمه می‌نامیم و همان مصالحِ زبان‌اند) نیم‌نگاهی هم به ستایش هم‌سلکان خویش داشت و قلم کیمیاگری را تلویحاً تنها در دستان شاعر گذاشت، اما بر این واقعیت چشم پوشید که آن اعجاز در ذهن و بیان هر آدمی رخ می‌دهد؛ هر آن‌کس که برای بیان آنچه در ذهن دارد دست‌به‌کار شود. و شکی نیست جادوی تبدیل خیالات به کلمات حتی اگر در ظاهر تابع اوامر و قوانینی باشد در ساختارِ درونی و معناهایش گوش به فرمان هیچ نیروی بیرونی نیست؛ هراندازه سنبه‌اش پرزور، هراندازه دلایل‌اش مقبول.

نتیجتاً، هر بحثی در بابِ انحطاط یا شکوفایی هر زبانی، وارث تناقضی ذاتی خواهد بود: انسان ماهیتاً دست به آفرینش در زبان می‌زند، با هرآنچه در دسترس اوست، بسیار پیش از آن‌که حتی به سن مدرسه و قواعد دستوری‌اش برسد و زان‌پس بسیار فراتر از آن بایدها و نبایدها. ذهنِ کنجکاو می‌جوید و در کوشش برای تجسم و ترسیمِ درونی‌ترین تخیلاتِ خویش به هر دری خواهد زد. بستن دست‌وپای هر ذهنی به هنگام بیانِ خویش، در تضاد با طبیعت زبان است. زبانِ امروز ما هم حاصل کوشش و آفرینش کسانی‌ست که آنچه را در اختیارشان بود کافی ندانستند. از آن‌سو، محفاظت، آراستن و پیراستن، و آموزشِ شکلی معین از این ابزار، تنها راه به‌اشتراک‌گذاشتنِ عواطفِ عمیق و پیچیده‌ی انسانی‌ست؛ زیست و تنفس در جهانی که تنها با زبان مشترک شکل می‌گیرد و پایدار می‌ماند. اگر تداوم و پیوستگی از ملزوماتِ تمدن است و هنر و ادبیات نگین‌های آن، بدون زبانی مشترک چگونه می‌توان از افکارِ انسانی به انسان دیگر راه یافت؟ قدم‌زدن در مسیر باریک میان این تناقض اگرچه دشوار است، ناممکن نیست.

مرداد ۱۴۰۱

 


[1] Eugene Luther Gore Vidal

[2] Jack Gilbert

[3] Discourse on the Method

[4] Science, Mind, and Limits of Understanding

[5] the creative aspect of language use

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ نظرتان دربارۀ این متن چیست؟ ‌

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پشتیبان بارو در Telegram logo تلگرام باشید.

مسئولیت مطالب هر ستون با نویسنده‌ی همان ستون است.

تمام حقوق در اختیار نویسندگانِ «بارو» و «کتابخانه بابل» است.

Email
Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram