فوگ مرگ
فوگ مرگ پاول سلان شیرِ سیاه صبحدم مینوشیمش غروبها مینوشیمش ظهرها و صبحها مینوشیمش شبها مینوشیم و مینوشیم گوری میکَنیم در هوا آنجا که تنگ نیست جا مردیست در خانه بازی میکند با مارها مینویسد مینویسد وقتیکه تاریکی بر آلمان موی طلاییت مارگاریته مینویسد و بیرون میزند از خانه و ستارگان میدرخشند سوت میزند تازیهایش[1] را بسوی خود سوت میزند جهودهایش را بهپیش وامیدارد گوری بِکَنند در زمین دستور میدهد به ما حالا بنوازید آهنگ رقص را شیر