لوگو مجله بارو

نسیم خاکسار

دور از مادر

با بزرگ علوی در اوترخت

دیداری کوتاه با بزرگ علوی در اوترخت   آقا بزرگ را بار اول در یکی از آن روزهای بعد از انقلاب، در یکی از نشست‌های عمومی کانون نویسندگان ایران دیدم. سخنرانی‌اش را، که درست به یاد ندارم درباره‌ی چه بود، سعید سلطانپور قطع کرد و خواهش کرد چون دانشگاه‌ها محاصره شده، اجازه دهد به جای آن، از مسائل و رویدادهای آن روز بحث شود. در زمستان سال 1994 که باز او را دیدم و این بار در هلند، به دعوت

ادامهٔ مطلب»

جسد نایب بزرگ

جسد نایب بزرگ   همهٔ قوم و خویش‌های دور و نزدیک، دوستان و آشنایانی که سال به سال همدیگر را نمی‌دیدند و خیلی‌های دیگر که همدیگر را نمی‌شناختند و فقط اسم نایب بزرگ را شنیده بودند یا روزی با او گپی زده بودند و پای موعظه‌اش نشسته بودند جمع شده‌اند توی حیاط دنگال و درندشت خانهٔ پدری تا فکری به حال جسد نایب بزرگ بکنند. آدم‌های زیادی توی حیاط جمع‌اند. از همه جور. صابون‌فروشی که دم خیابان بساط داشت و

ادامهٔ مطلب»

سرچشمه‌ها: بازخوانی عین‌القضات

سرچشمه‌ها بازخوانی تمهیدات عین‌القضات همدانی   مقدمه عین‌القضات همدانی از اندیشه‌ورزان ایرانی آغاز قرن ششم قمری/ دوازدهم میلادی است. او به سال ۴۹۰ق/۱۰۹۷م در همدان متولد و به سال ۵۲۵ق/۱۱۳۱م در همین شهر به دار آویخته شد. تمهیدات از کارهای نزدیک به پایان عمر کوتاه ۳۵ سالۀ اوست که به نقل از خودش در همین کتاب، در نیمۀ دوم ۵۲۱ق/۱۱۲۷م آن را به پایان رسانده است.[۱] عین‌القضات در نوشته‌هایش به فارسی از باورهای خود بازتر می‌نویسد تا در کتاب­هایی که به عربی نوشته

ادامهٔ مطلب»

سگ کور

سگ کور     در محوطه‌ی جلو مرکز خرید محله‌مان، چند زن و بچه دورهم حلقه زده بودند. هرکس دیگری هم جای من بود کنجکاو می‌شد ببیند وسط دایره چه خبر است. رفتم جلو، کنار آن‌ها ایستادم. یک پسر ده دوازده ساله، نسبتاً قد بلند با موهای بور، سر طناب سگ کوچولوئی را در دست گرفته بود و زنی که بچه‌اش زار می‌زد و گوله گوله اشک می‌ریخت، داشت به پسرک می‌گفت چرا جلو سگش را نمی‌گیرد که بچه مردم

ادامهٔ مطلب»

نجواهای راویانی که فاجعه را زیسته‌اند

نجواهای راویانی که فاجعه را زیسته‌اند نقد و نگاهی بر نمایشنامۀ «بهار هر سال…» اثر محسن یلفانی، نشر ناکجا، پاریس، ۲۰۱۹ «بهار هرسال…» نمایشنامه است. نمایشنامه را باید در صحنه دید. نمایش در صحنه هستی واقعی متن را نشان می‌دهد. متن به تنهایی و روی کاغذ نمی‌تواند تمامی آن چه را که با کمک کارگردان و در بازی و حرکت بازیگران به نمایش درمی‌آید برابرت بگذارد. اجرای نمایش از متن، نگاه کردن به آن از فاصله و زندگی بخشیدن به

ادامهٔ مطلب»

قصر کافکا

قصر کافکا   رمانی برای خندیدن به مضحکهٔ واقعیت کوشش برای فراهم کردن خلاصه‌ای از رمان قصر کافکا در همان آغاز نوشتن با دشواری روبرو می‌شود. منتقدی که می‌خواهد کتابی حدود ۴۰۰ صفحه را در چند صفحه به کوتاهی شرح دهد، کتابی که اجزاء آن، حتی خرده دیالوگهایش، چون آجرهای دقیق یک ساختمان بلند نقشی مهم در حفظ این ساختمان دارند، نمی‌داند با این پاره‌آجرهای به‌ظاهر کوچک که ناچار به حذف آنهاست چه کند یا کدام را حداقل برگزیند. زیرا

ادامهٔ مطلب»

دور از مادر، یله بر یال‌های پریشان اندوه

دور از مادر، یله بر یال‌های پریشان اندوه   تحشیه‌ای بر «به‌یاد انگشت‌های نسخه نویسم»، تازه‌ترین مجموعه داستان اکبر سردوزامی؛ نشر افرا، کانادا وقتی شروع کردم به نوشتن، قصدم نقد و بررسی مجموعه داستان «به یاد انگشتهای نسخه نویسم» از اکبر سردوزامی نبود. جمع و جور کردن یادداشتهایم بود از فکرهای آنی و لحظه‌ای که در حاشیهٔ صفحات این کتاب نوشته بودم. بطور معمول این کار را می‌کنم. با کارهای اکبر سردوزامی کم و بیش آشنایم، با نوع نوشتن‌اش و

ادامهٔ مطلب»

رحله

رحله   شبی دیرند و ظلمانی بود. جز آوای عجیبی که به سختی از لایه‌های ضخیم تاریکی می‌گذشت و بریده بریده به گوشم می‌رسید صدایی دیگر نمی‌شنیدم. نمی‌دانستم کجایم، از کجا آمده‌ام و چگونه پایم به آن مکان بلند رسیده است. آنقدر منتظر نشستم بیدار، تا تاریکی هوا از غلظتش کاسته شد. آن‌وقت در آن فضای نیمه روشنی که فکر می‌کردم سپیده دمان باشد با نگاه به اطراف متوجه شدم در شبه جزیره‌ای هستم و صدایی که می‌شنیدم برخورد موج‌های

ادامهٔ مطلب»

خانه‌ی گوشت

خانه‌ی گوشت ترجمه‌ی داستانی از «یوسف ادریس» انگشتری پای چراغ است. سکوت مستولی و گوشها بسته. انگشتی پیش رونده و لغزان روی انگشتر. مردن نور چراغ در سکوت. تاریکی. در تاریکی چشمها نیز کورند.بیوه زن و سه دخترش. خانه تنها یک اتاق دارد. ابتدا سکوت است.بیوه زن لاغر و لندوک است. پوست روشنی دارد و سی و پنج ساله است. دخترانش همه بلند قد و رسیده‌اند. سیه پوشند. جامه‌ی بلند و سیاهشان چه وقت عزا و چه غیر از آن

ادامهٔ مطلب»

پشتیبان بارو در Telegram logo تلگرام باشید.

مسئولیت مطالب هر ستون با نویسنده‌ی همان ستون است.

تمام حقوق در اختیار نویسندگانِ «بارو» و «کتابخانه بابل» است.