لوگو مجله بارو

زهرا خانلو

باروت

زخمی به ضخامت استخوان

زخمی به ضخامت استخوان طرحی می‌خواست که نیرویش ببخشد. باید چیزی می‌بود هم زیبا و هم هولناک. هم ساده و هم پیچیده. روزها در موزه‌ها می‌گشت تا شاید میان طرح‌هایی که باستانیان بر کاسه و کوزه کشیده بودند چیزی پیدا کند که نظرش را جلب کند. شب‌ها هم ساعت‌ها در سایت‌ها چرخ می‌زد اما همه چیز به نظرش سطحی و دست‌کاری‌شده بود. از آفرینش بگیر که در آن انگشت اشارۀ خدا به‌یقین نزدیک شده بود به انگشت مردد انسان تا

ادامهٔ مطلب»

تاج خار بر سر زیلان

تاج خار بر سر زیلان   مادرش در خاورمیانه هبوط کرد. بر سرش دو عباپوش شمشیر بر شمشیر گذاشتند و چشم در چشم دوختند و او به صلیبی بر مارپیچی از دی ان ای مصلوب شد. خون و آفتاب به هم پیوست و باز نطفۀ رحم‌دار دیگری سر گذاشت بر دیوارۀ لزج و تاریک. آنجا آویزان ماند تا نه ماه به‌تقدیر خون بخورد و بعد با سر بخزد بیرون و ببالد در ارض موعود؛ در سرزمین‌های کهن با خاک‌های فرسوده،

ادامهٔ مطلب»

چهرهٔ جذامی

چهرهٔ جذامی خودم را در آینه دوست دارم  [از نیم‌نگاهی به جنبش زن، زندگی، آزادی]   لاله مهراد گزارشی تکان‌دهنده از وضعیت روحی دختران بازداشت‌شده ارائه کرده که در آن آمده است دختران پس از آزادی از زندانِ حکومتی باید مواجهه‌ای هولناک‌تر را تاب بیاورند: مواجهه با خانواده و اثبات باکرگی و تلاش برای پذیرفته‌شدن دوباره در خانواده. آماری در دست نداریم که بفهمیم چه تعداد از خانواده‌ها در ایران چنین رفتاری با دخترانشان دارند اما از میان تمام دخترانی

ادامهٔ مطلب»

کمی نزدیک‌تر

کمی نزدیک‌تر   تا به حال آسمانی با این‌همه ستاره ندیده بود؛ حتی وقتی رفته بود دل کویر. انگار ستاره‌ها تو دل خودش بودند، انگار عکسشان افتاده بود تو سیاهی چشم‌هاش و نورشان همه‌جا را گرفته بود. کجا بود؟ نمی‌دانست. فکر کرد. آخرین لحظه‌ای که یادش آمد نور آتش بود و تاریکی خیابان و سفیدی دود غلیظ. چه شد؟ اینجا کجاست؟ هرچه نگاه می‌کرد ستاره بود و ستاره و نور میان لاجوردیِ بی‌انتها؛ درست مثل تابلوهای ون‌گوگ که روزها و

ادامهٔ مطلب»

آی پرسفونه!

آی پرسفونه!   موبایلت را باز می‌کنی، می‌خواهی پیام‌ها را جواب بدهی که فیلمی در کانالی نظرت را جلب می‌کند، رقص، تن‌هایی غرق شادی و لب‌هایی خندان. متنی که زیرش نوشته شده را می‌خوانی. تصویر عوض می‌شود. هر چه می‌کنی تا دوباره آن تن‌ها را ببینی، نمی‌توانی. استخوان‌ها تکان می‌خورند. دو اسکلت رقصنده. حفره‌هایی به جای چشم، جمجمه‌هایی که روی هفت مهرۀ گردن بالا و پایین می‌روند و تکان می‌خورند. می‌خواهی دوباره آن ریش‌های انبوه زیبا را ببینی اما فقط

ادامهٔ مطلب»

نفسِ مارسوئاس؛ این نا-خدا

نفسِ مارسوئاس؛ این نا-خدا   اینک این انسانی که رو به جانب شما دارد از مقدس‌ترین خصلت بشری عاری‌ست. او نفرت نمی‌ورزد و تعصب چیزی را نمی‌کِشد؛ چه چیز برای یک دیار خطرناک‌تر از آدمی‌ست که نفرت نیاموخته و تعصب نمی‌ورزد؟ جمعیت فریاد کشید: «هیچ‌کس! هیچ‌کس!» ایستاده بود روی سکو به‌تماشای طلوع، نور بالا می‌آمد و ردیف تیرهای چراغ برق را که تا دوردست‌های گمِ شهر کشیده شده بودند در میان می‌گرفت. سرهاشان غرق نور بود و تا ساعاتی دیگر

ادامهٔ مطلب»

ورزای اصم

ورزای اصم   جهان همیشه روبرویش بود. همه چیز در بی‌نهایتی وصف‌ناشدنی، در سکوتی مطلق، در ژرفای ذهن. مثل حل شدن در تابلوی نقاشی و پیش رفتن در آن. مثل خوابیدن وسط کویر و تماشای آسمان، مثل راه باز کردن میان جنگلی از گیاهان خودرو در فیلمی صامت، مثل تفرج در باغ‌های ایرانی؛ بی صدای آب.   آنچه جهان او را چنین از جهان دیگران متمایز کرده بود، چند میلی‌متر میِلین بود.   ***   نوع اول کری را که

ادامهٔ مطلب»

بر فراز مغاک

بر فراز مغاک     سلول‌ها جاودان شده، از مرگ تن زده‌اند. رشد می‌کنند، گوش به فرمان خودکشی نمی‌دهند و از آپوپتوزیس سرپیچیده‌اند. تکثیر شده‌اند، توده بر توده اندام‌ها را فتح می‌کنند. هدفشان تملک تن. مانعشان: سربازهای وفادار شناسایی در سیستم ایمنی. اما آن که می‌خواهد از روند عادی بیرون بزند، راه گذر از مانع را پیدا می‌کند، پنهان می‌شود، برای سربازها کمین می‌کند، می‌کشدشان و تکثیر می‌شود. صفری میان دو هفت. پروازی در صعود. باد است که بر بال‌ها

ادامهٔ مطلب»

از مِزودِرم تا کف خیابان

از مِزودِرم تا کف خیابان   تنی بر تنی پیچیده، اندامی در اندامی: تشکیل زایگوت. تقسیم سلولی. توده در جداره جاگیر. توالی ریسه‌ها در عمق تاریک تن. اندودرم؛ نفس، گوارش. مزودرم؛ خون، گوشت، استخوان. اکتودرم؛ پوست، عصب. تا ایستادن ماه‌ها، تا راه رفتن ماه‌ها، تا نشستن و برخاستن ماه‌ها، تا دیدن و فهمیدن ماه‌ها، تا حرف زدن ماه‌ها، تا فریاد… سال‌ها. سر بر زانوی مادر، خون جاری بر دامانش. از مزودرم تا کف خیابان، بیست‌وهفت سال. از عمق تاریک جداره

ادامهٔ مطلب»

اینجا یخ می‌خوریم

اینجا یخ می‌خوریم   چند شبه که خواب می‌بینم پوستم خاکستر می‌شه و می‌ریزه. پول که بگیریم، هر پوستی خواستی برات می‌خرم، بذار خاکستر شه.سرما، سردتر از تحمل تن. آژیر از دوک‌های عضلانی به سرتاسر تن، لرز، تلاش برای تولید حرارت، دو برابر، سه برابر، کافی نیست، بیشتر، چهار برابر، هنوز نه، پنج برابر حرارتِ بیشتر. کافی نیست، عروقْ متسع، پوستْ سرخ، باز هم کافی نیست. خونْ جاری سمت قلب، انجماد در لُب گوش‌ها، انجماد در انگشت‌ها، پیشروی و پیشروی،

ادامهٔ مطلب»

پشتیبان بارو در Telegram logo تلگرام باشید.

مسئولیت مطالب هر ستون با نویسنده‌ی همان ستون است.

تمام حقوق در اختیار نویسندگانِ «بارو» و «کتابخانه بابل» است.