لوگو مجله بارو

رامین احمدی

ققنوس در آینه

پدران و پسران ۲

پدران و پسران ۲ ده سال بعد (۱۳۱۱-۱۳۲۱)   طبیعی است که تهران امروز باید یک فکر مخصوص به تهران امروز داشته باشد. نامه‌ها شعر و موسیقی و نقاشی در دورۀ ما به این مرحلۀ‌ باریک و عمیق رسیده‌اند. پا به ‌پای همه چیز، همه چیز تکامل پیدا کرد. نمی‌توان منکر بود. امروز شعر آسان، شعر هومر، فردوسی و بوستان سعدی‌ست حرف‌های همسایه     از اولین سال‌های آغاز این دهه خوانندۀ نامه‌های نیما می‌تواند نگاه پراضطراب او را به

ادامهٔ مطلب»

پدران و پسران ۱

پدران و پسران ۱   می‌بینی هنگامی را که تو سال‌هاست مرده‌ای و جوانی که هنوز نطفه‌اش بسته نشده، سال‌ها بعد در گوشه‌ای نشسته، از تو می‌نویسد. نیما یوشیج – حرف‌های همسایه   چیستی ای نهان از نظرها ای نشسته سر رهگذرها از پسرها همه ناله بر لب ناله تو همه از پدرها! تو که‌ای! مادرت که؟ پدر که؟ نیما یوشیج، افسانه‌       هر شاعری میراث شعری «پدرانش»، یعنی شاعران بزرگ متقدم را، پیش روی دارد. این اشعار

ادامهٔ مطلب»

مشکل نیمای جوان با «خانم‌ها»

مشکل نیمای جوان با «خانم‌ها»     «خیلی زشت است که فقط آدم عاشق زنی باشد و تمام شعرهایش راجع به آن زن. این نوشتن ننگ ادبیات و ننگ شعر در پیش من اسم دارد.» «رو فسانه! که اینها فریب است دل ز وصل و خوشی بی‌نصیب است دیدن و سوزش و شادمانی چه خیالی و وهمی عجیب است بی‌خبر شاد و بینا فسرده است» «نیما؛ افسانه» ۱) پسران خاکی، دلبران افلاکی من که یکی دلبر افلاکی‌ام از چه زبون

ادامهٔ مطلب»

یک بچهٔ کوهی (بخش دوم)

یک بچهٔ کوهی (بخش دوم)   تهران چگونه مخوف شد؟ تهرانی که در یازدهم شعبان ۱۲۸۸ هجری قمری، ناصرالدین شاه با کلنگ نقره‌ای‌اش در کنار باروی آن حاضر شد تا آن را تخریب کند، نه‌تنها مخوف نبود، بلکه بیشتر شهری رقت‌انگیز می‌نمود. گزارشات تاریخی این دوره تهران را شهری با کوچه‌های تنگ، باریک، خیابان‌های معدود، معابر کج و معوج، بازارچه بدقوارهٔ تنگ، بدمنظر و با محلات کثیف توصیف می‌کنند.12 دلایل این بی‌قوارگی را هم بی‌برنامگی و هم «لجام‌گسیختگی صاحبان قدرت»

ادامهٔ مطلب»

یک بچهٔ کوهی(بخش نخست)

یک بچهٔ کوهی(بخش نخست)   من یک بچهٔ کوهی بوده‌ام. جنگل‌ها و تماشای قله‌های کوه‌ها و مناظر گوناگون قشنگ صحراها و امواج دریا، زندگی در روش ساده و دهقانی، مرا اینطور تربیت کرده است. به من حالاتی داده است که بالطبیعه از شهر و رسوم شهر متنفرم. نامه‌ها، نیما، صفحه ۴۳، حمل ۱۳۰۱ من از این دونان شهرستان نیم خاطر پردرد کوهستانیم کز بدی بخت در شهر شما روزگاری رفت و هستم مبتلا در سراسر نامه‌های نیمای جوان روحیه‌ای به

ادامهٔ مطلب»

شمع‌های سوخته

شمع‌های سوخته   «سال اشک پوری سال خون مرتضی» — احمد شاملو «این جوونا بارها از من پرسیدند که این آقای کیوان چی بوده…اصلاً توضیح دادنی نیست.» — هوشنگ ابتهاج. سایه «او را کشتند و سالها گذشت. هنوز دل من و وجدان ناآگاه، ضمیر نابخود من، هنوز این مرگ را نپذیرفته است و هرچند گاه یک‌بار خواب می‌بینم که مرتضی کیوان زنده است یا مثلاً ضعیف است باید پرستاری شود. باید مواظبت شود تا حالش خوب بشود. هیچ‌وقت من در

ادامهٔ مطلب»

پشتیبان بارو در Telegram logo تلگرام باشید.

مسئولیت مطالب هر ستون با نویسنده‌ی همان ستون است.

تمام حقوق در اختیار نویسندگانِ «بارو» و «کتابخانه بابل» است.