در باب پادشاهی و مرگ
در باب پادشاهی و مرگ «پادشاهبودن بهتر است یا مرگ؟». در برزخ واپسین لحظات زوال ساسانیان، یکی از سرداران یزدگرد جلوی چشم ما نقش کارآگاهی را بازی میکند تا معما را حل کند: چه کسی پادشاه را کشته؟ پادشاه، تجسّد
در باب پادشاهی و مرگ «پادشاهبودن بهتر است یا مرگ؟». در برزخ واپسین لحظات زوال ساسانیان، یکی از سرداران یزدگرد جلوی چشم ما نقش کارآگاهی را بازی میکند تا معما را حل کند: چه کسی پادشاه را کشته؟ پادشاه، تجسّد
گفتگوی آدمکش و فیلسوف آنچه راسکولنیکف را بدل به جذابترین قاتل تاریخ میکند یک پرسش فلسفی مشخص است: «چرا نباید انسان دیگری را بکشم؟». هرچند ممکن است این پرسش یکسره هولناک بنماید، اما این درست همان پرسشی است که
شک و شیطان «الف الف است». گزاره از این سادهتر و بدیهیتر هم میشود؟ اما سادگی این گزاره در خود معضلی را پنهان کرده است: این گزاره در مورد هر چیزی در جهان صادق است، حتی امور موهوم و
داستان کارآگاهی و معمّای عدل الاهی: مورد شگفت آقای چسترتون «شما خرد را به باد انتقاد گرفتید و بیمقدار قلمداد کردید. این نظر با اصول راستین الاهیات سازگار نیست». اشتباه نکنید، این جمله را نه اسپینوزا، بلکه گیلبرت کیث چسترتون،
خارهای زهردار هرز تیغزار دائرةالمعارفها و کتابهای درسی به ما میگویند حماسهها نوشته میشوند تا هویتی برای ملتی خلق کنند، تا حس پیوند معناداری ایجاد کنند بین آیندگان (لاجرم آنان که از سرچشمهی بکر هویت دورافتادهاند؛ فرزندان) و نیاکان
سیاست، سلطه و تلفن همراه چه دلیلی دارد که اجازه دهیم کسانی بر ما حکمرانی کنند؟ به این پرسش پاسخهای مختلفی میتوان داد. مثلاً به این دلیل که این کسان از جانب خداوند منصوب شدهاند یا فرّهی ایزدی دارند،
ویرانی تاریخ و آیندهٔ ناانسانی تاریخ را چه کسی مینویسد؟ این تاریخ ستبر، غرورآفرین، فاشیستی و مردانه را چه کسانی نوشتهاند و چه کسی باید آن را بازنویسی کند؟ این کتابی است جعلی. شب هزارویکم بیضایی، بار دیگر یکی
متافیزیک سیاسی گذشته چگونه «میگذرد»؟ گذشته را نمیتوان تغییر داد، نمیتوان چیزی بدان افزود، درست به همین دلیل که پیشاپیش گذشته است. اما وقتی این لحظه که نوشتن جملهی قبل تمام شد، از اکنون به درون گذشته لغزید، چیزی
فیلسوف دیوانه اگر از شما بخواهند ساختار «کل هستی» را در قالب نموداری ترسیم کنید هیچ بعید نیست بگویید از آنجا که دیوانه نیستید دست به چنین کار ناممکنی نخواهید زد. اما فیلسوفان دیوانهاند. ارسطو با اعتماد به نفس
مسیح-شدن، یا، دعوت شیطان مسیح پیامبر نبود، خود خدا بود در هیأتی متجسد. ترکیب «خدای متجسد» مفهومی است به غایت پیچیده و پارادوکسیکال، و در عین حال انقلابی و برآشوبنده. الاهیات مسیحی تلاشی است به قدمت دو هزاره برای