احساس گناه در برابر واقعیت
صد سال تنهایی را اتفاقی خواندم. نمیدانم رمان دارد میمیرد چون دیگر دوستش نداریم یا دوستش نداریم چون فکر میکنیم دارد میمیرد.
صد سال تنهایی را اتفاقی خواندم. نمیدانم رمان دارد میمیرد چون دیگر دوستش نداریم یا دوستش نداریم چون فکر میکنیم دارد میمیرد.
مارگارت اتوود دربارهٔ گربههایش | کُمکم میکردند بنویسم، مثل بقیهٔ گربهها، با پریدن روی صفحهکلیدم»؛ مارگرت اتوود در این مطلب از گربههای خانگیاش میگوید.
قهرمان من: جورج اورول | مارگارت اتوود دربارهٔ آشناییاش با رمانهای جورج اورول نوشته است. از متن: «اکثر دیستوپیاها ــازجمله دیستوپیای اورولـــ را مردها و از زاویه دید مرد نوشتهاند. من خواستم دیستوپیا را از زاویه دید زن امتحان کنم.»
ما مترجمان همصدا با میلیونها شهروندِ ایران آزادی فوری و بیقیدوشرط همهٔ زندانیان سیاسی ـــجوانانِ جنبش، دانشجویان، نویسندگان، کارگران، کارگردانان، وکلا، ورزشکاران، پزشکان، معلمان، دانشآموزان و دیگر گروههای جامعهـــ را حقی میدانیم که اگر احقاق نشود، بیتردید به هر قیمتی ستانده خواهد شد؛ همچنان که حق آزادی اندیشه و بیان، حق آزادی تجمع، و حق آزادی انتخاب حکومت دموکراتیک برای ایران.
چهار سال پیش از سقوط کابل، من در جلسهای با جوانان مطرح کردم که بیایید کتاب «سقاوی دوم» بازچاپ کرده و به صورت گسترده در میان مردم توزیع کنیم. من بدین باور بودم که اگر مردم از اهداف فاشیستها به درستی آگاه شوند، علیه طالب به صورت جدی مقاومت خواهند کرد. متأسفانه کسی در آن روزها به پیشنهاداتی گوش نمیداد. نتیجهٔ آن تغافل، این شد که امروزه پیشنهادهای آن کتاب، مو به مو، توسط طالبان تطبیق و اجرایی میگردد.
نوشتن به زبان دوم، مرا با دنیایی مرتبط ساخته است که روزی ازش هراس داشتم و کمک کرد تا عیبونقصهای خودم را بپذیرم. در این راه، همواره کوشیدهام آن «کنج خلوتی» را که همواره آرزو کردهام برای خواننده بیافرینم به او نشان دهم. و این راه، چنان که میبینم، تا به افق ادامه مییابد.
ایران ما، ایران آنها با آریستوفانس در خراسان به دنبال رویداد ناگوار مشهد ایران که در آن یک فرد تکفیری با چاقو بر سه
سرنوشت: دادگاه لاهه؟ با نگاهی به کتاب آزارشان به مورچه هم نمیرسید اثر اسلاونکا دراکولیچ اگر کسی امروز از هر جوان افغانستانی بپرسد که مهمترین مشکل
جدال جوامع چندملّیتی، از نوع جدال خدایگان و بنده است. کتاب ویل کیملّیکا را میتوان مانیفستی برای مدافعان برابری در جدال هگلیستی خواند. من خواندن این کتاب را برای آنهایی که درد سرکوب و ستم گروهی را کشیدهاند و تکثرگرایی را تجربه نکردهاند یا کردهاند، توصیه میکنم. افغانستان نیز از جمله کشورهایی است که بیثباتیهایش ریشه در مناسبات ناعادلانه تباری دارد. ما اغلباً میدانیم که چرا مبارزه میکنیم، اما نمیدانیم که برای چه میرزمیم. توصیه من این است که این کتاب را بخوانید تا بدانید که برای چه چیزی مبارزه میکنیم.
نسبت زبان فارسی و فرانسه با فلسفه چیست؟ در تاریخ زبان فارسی چه آثاری توانسته است این نسبت را روشنتر کند؟ تاریخ زبان فرانسه چقدر به تاریخ زبان فارسی در مواجهه با فلسفه شبیه است؟