لوگو کتابخانه بابل

نوشتن فارسی به فرانسوی

نوشتن فارسی به فرانسوی

نوشتن فارسی به فرانسوی

 

نوشتنِ فارسی به فرانسوی: رخنه در دژ دروغین

۱.

همان گونه که هایدگر زبان فلسفه را به دوگانۀ مانعة‌الخلو «یا یونانی یا آلمانی» منحصر می‌کرد، و هنوز هم کسانی از «آلمانی همچون یگانه زبان فلسفه» سخن می‌گویند، همان گونه که امروز فیلسوفی چون الن بدیو از زبان فرانسه همچون رخنه‌ای در این دژ دروغینِ هایدگری سخن می‌گوید، روزگاری عربی را یگانه زبان علوم می‌دانستند و دژی بی‌روزن. ابوریحانی بیرونی با همه دانشمندی در کتاب صیدنه امتناع نوشتار علمی به فارسی را اعلام می‌کند. اما رخنه‌ای در این دژ دروغین در کار باز شدن است: فارسی فلسفی جسارت‌آمیز در دانشنامۀ علایی بوعلی سینا، با تأکیدی آشکار و دریافتنی بر توان و امکانات فارسی. دانشنامۀ علایی و صیدنه صحنۀ کشاکش بر سر امکان نگارش فلسفه به فارسی و در افقی وسیع‌تر، صحنۀ کشاکش بر سر امکان امر کلی و حقیقتِ مازاد بر زبان است. رخنه ایجاد می‌شود؛ چنان ماندگار که صدها سال بعد، هنگامی که ملاصدرا در کار نگارش رساله‌ای فلسفی به عربی است، کلمه‌ای فارسی را ناگزیر همچون سوراخی در پهنه‌ای یکدست و بی‌روزن، راست می‌نشاند وسط متن عربی: «هستی.»

 

۲.

هزار و ششصد و سی و هفت میلادی، گفتار در روش درست راه‌بردن عقل و جست‌وجوی حقیقت در علوم، با آن جملۀ آغازینِ کنایه‌آمیزش: ذوق سلیم میان آدمیان از همه‌چیز بهتر تقسیم شده است؛ زیرا هیچ‌کس نمی‌نالد از کم‌داشتن‌اش. و این، به قول الکساندر کویره، کنایه‌ای است ظریف و دیریاب، در کتابی که به زبانِ «ولایتی»ِ فیلسوف نوشته شده است، به فرانسوی، «به زبان عامه»، برای آنان که بُردۀ «علوم کتابی» نیستند و «عقل طبیعی بی‌آلایش» دارند.

چهار سال پس از نگارش گفتار در روش که نخستین نوشتۀ فلسفی به زبان فرانسوی امروزی است، کتاب سرنوشت‌ساز دکارت به لاتین در می‌آید: تأملات (یا بهتر بگوییم: مراقبات) در فلسفۀ اولی.  این‌بار به زبان «علما» نوشته است؛ اما فیلسوف  نه آن گفتارِ جنجال‌انگیز را به لاتین ترجمه می‌کند نه در دفاع از لاتینِِ تأملات  جوش و جلایی به خرج می‌دهد؛ سهل است؛  می‌گذارد همه‌جا دهان به دهان بچرخد که ترجمۀ فرانسوی دوک دو لوئین از تأملات، به ضمیمۀ اعتراضات و پاسخ‌ها به ترجمۀ کلِرسُلیه، با بازنگری مفصل مؤلف، همسنگ متنِ اصلی می‌ارزد. الن بدیو آب پاکی را روی دست‌مان می‌ریزد: راهبرد دکارت نوشتن به زبان فرانسه است؛ و این، شکل دیگری از مبارزۀ محتاط اوست با فلسفۀ مدرسی که در زبانِ لاتین به طنطنه آمده است.یک‌کلام؛ راهبرد زبانی دکارت جای تردید ندارد: ترجیح زبان فرانسوی ضمن تفهیم این نکته به «آقایانِ رؤسا و مجتهدینِ دارالعلمِ معزز الهیات پاریس»، مخاطبان دیباچۀ احتیاطی و دفاعی تأملات، که ما نیز زبان عالمانۀ رسمی را بلدیم و می‌توانیم مثل هر تنابندۀ دیگر، به لاتینی محتضر، در بزرگداشت «نام سوربُن» داد سخن دهیم. 

۳.

یک‌سال پس از جنگ جهانگیر اول، هنگامی که بِل اِپوکِ فرهنگ فرانسه همچون تکه‌ای تُرد و تازه و جامانده از قرن ماضی در تبِ جنگ فرومی‌مُرد، انتشارات لاروس طیِ اقتراحی انتشار مجموعه‌ای از مطالب را آغاز کرد که نامش را گذاشته‌بودند «علم فرانسوی.» هانری برگسون (یا درست‌تر: آنری برگسون) متنی کوتاه نوشت که عنوانش «فلسفۀ فرانسوی» بود و پانزدهمِ میِ ۱۹۱۵ در رُوو دو پاری از چاپ درآمد. متن  اینگونه آغاز می‌شد: نقش فرانسه در تطور فلسفۀ مدرن بس آشکار است. و بر همین ضرباهنگ از دکارت در‌آمد می‌کرد و بعد از گردشی تاریخی در سده‌های پس از دکارت، به فلسفۀ صاحب کتاب تطور خلاق یعنی خودِ برگسون می‌رسید و سرانجام، با قطعه‌ای درخشان دربارۀ مختصات «فلسفۀ فرانسوی» فرود می‌آمد. آن قطعۀ درخشان  فلسفۀ فرانسوی را از دو وجهِ صورت و محتوا در خصلت‌های تمایزبخش‌اش بازمی‌جُست؛ هر دو وجه، تمایزبخش؛ اما یکی از آن دو، یعنی فُرمِ نوشته‌های فلسفیِ فرانسوی، چیزی است که همان اولِ کار آدم را می‌گیرد: آن خصلتی که نخست  مایۀ شگفتی است … سادگیِ فُرم است.

فلسفۀ فرانسوی همواره بر اساس چنین اصلی نظم و نسق یافته است: هیچ‌ ایدۀ فلسفیی نیست – هرقدر هم ژرف و ظریف که خواهد، گو باش- که نتواند یا نباید به زبان همگان بیان شود. فیلسوفان فرانسوی برای حلقۀ کوچکی از آشنایان نمی‌نویسند؛ بل بشریت را به طور کلی خطاب می‌کنند. اگر برای سنجش عمق اندیشه‌های این فیلسوفان و فهم تمام‌وکمال آن‌ اندیشه‌ها فیلسوف باید بود، در عوض هیچ انسان پرورش‌یافته‌ای نیست که نتواند آثار اصلی ایشان را بخواند و بهرَگَکی نَبرَد. این فیلسوفان هرگاه به ابزارهای بیانیِ تازه‌ نیاز پیدا کرده‌اند، آن ابزارها را، خلافِ معمولِ جاهای دیگر، در واژگانی مخصوص نجُسته‌اند (کاری که اغلب به محصورکردنِ ایده‌های نیم‌جویده در عباراتِ به‌تصنع ساخته‌شده منتهی می‌‌شود)؛ بلکه ابزار بیان تازه را در سرهم‌کردنِ نبوغ‌آمیزِ کلمه‌های مرسوم جُسته‌اند که آن سرهم‌بندی به آن کلمات  سایه‌روشن‌های تازه‌ای از معانی می‌بخشد و به ترجمۀ ایده‌های ظریف‌تر یا ژرف‌تر توانا می‌سازد… نیازِ حل‌کردنِ ایده‌ها و حتّی عواطف در عناصری واضح و متمایز که ابزارِ بیان خود را از زبانِ مشترک بگیرد، از همان آغاز، خصلتِ تمایزبخشِ فلسفۀ فرانسوی است.     

 

۴.

در فرهنگی تازه‌تألیف به نام «فرهنگ ترجمه‌ناپذیرها» با حدود چهارهزار مدخل دربارۀ مفاهیم فلسفیِ پانزده زبان (ازجمله عربی)، آراسته به متن‌های کلیدی به زبان اصلی و ترجمۀ فرانسویِ بیخ گوشش، به سرپرستی باربارا کَسَنِ یونان‌شناسِ استاد که در شناخت لکان نیز دستی دارد و در دانشگاه پاریس درس می‌دهد، با همکاری کسانی چون اریک اَلیه و الن دو لیبرا و اتین بالیبار، مدخلی هست به نام «فرانسوی» که نوشتۀ الن بدیوست. بدیو این مدخل را در سرلوحه چنین خلاصه کرده است:

استقرار اندیشه در زبان فرانسوی دلالتی اولاً سیاسی دارد: ترجیح فرانسوی نه به سبب فلانِ خصلت درونیِ این زبان بلکه از جهت امکان تخاطب کلی و دموکراتیک فلسفه است. فرانسوی فلسفی که بیشتر زبان زنان و کارگران است تا زبان علما بر اساس این عقیده استوار است که کنش اندیشه گشوده به همگان است و خطاب به همگان: پیوند تنگاتنگ فرانسوی فلسفی با نوشتار ادبی دلیل دیگری ندارد. فرانسوی فلسفی در مقابل اغوای کلمه و ریشه‌شناسی، یعنی اغوای منشاء و جوهر، برتری نحو را دستمایه می‌کند؛ یعنی برتری نسبت و تصدیق را. و از همین روست که فلسفه در زبان فرانسوی سیاسی است: فرانسوی اتقان و مرجعیت خود را در میانۀ اصل موضوع و جمله، در برابر وفاق عام و ابهام، جا می‌اندازد و همین نیز زیبایی اقناع‌کنندۀ آن را به بار می‌آرود.  

و نوشتن به فرانسوی را نخستین فیلسوفان نه با تکیه بر فلان خصلت زبانی و بوق و کرنای «مستعدتر بودن» و «فلسفی‌تر بودن» بلکه درست به سبب فقدان هرگونه ویژگی، بی‌خصلتی، سرراست‌بودن و بسندگی برای بیان شفاف و طبیعی ایده‌ها برگزیده‌اند: فرانسه همواره آنچه را [ژان] پولان «برهان از راه ریشه‌شناسی» می‌نامید، دست انداخته است. زیرا فرانسوی زبانِ نحو است نه صرف.

 

۵.

چشم انداختن و فلسفۀ فرانسوی را در یکی از مواقف اصلی آن ــ و به گمان ما اصلی‌ترین موقف آن ــ دیدن: استقرار در جایی غیر از دوگانۀ سترون «علم‌باوری» یا «فن‌هراسی»؛ اعلام نسبتی ضروری میان «علم» و «مابعدالطبیعه»؛ آویزه کردن این سخن ژرژ کانگیلم به گوش که «هرچه از فلسفه بیرون باشد، برای فلسفه مفید خواهد بود.» به فارسی نوشتن از فلسفۀ فرانسوی، احضار فلسفه‌ای است که همچون رخنه در دژ دروغین ناسیونالیسم زبانی هایدگر و انگلیسی‌مأبیِ انحصاریِ درس‌خوانده‌ها راه باز کرده است؛ به زبانی که اعلام «امتناع» در آن سابقه‌ای هزار ساله دارد؛ اما آزمودن «امکان» نیز هم. کوششی دوباره نه فقط برای «نوشتن به فارسی از فرانسوی» بلکه همچنین، مهم‌تر و بلندپروازانه‌تر، برای «نوشتنِ فارسی به فرانسوی.»

 

 

پی‌نوشت:
آنچه به ایرانیک و برجسته در متنِ اصلی دویده است، ترجمۀ نوشته‌هایی است از الن بدیو و هانری برگسون.
نشانی منقولات بخش ۲ و ۴:
Badiou, Alain, Français : De la langue française comme évidement, in : Vocabulaire européen des philosophies : Dictionnaire des intraduisibles, Dirigé par Barbara Cassin, Le Robert et Seuil, 2004, Paris, P.p. 465, 468
نشانی منقولات بخش ۳:
Bergson, Henri, Philosophie française, in : Mélanges,P.U.F.,1972, Paris ,  P.p. 1183-1184

 

قبلی / بعدی

به اشتراک بگذارید

قبلی / بعدی

Email
Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram