طرف غمگین زمین
از زمانی که آثار نیچه چاپ شدند دعوایی بر سر آنها در گرفت: آیا نیچه یک شاعر نامنسجم و بینظم است که پارههای فکر خود را تبدیل به کتاب کرده یا متفکری است نظاممند و منسجم که نتایج تفکر خود را در قالب نظامی فلسفی ارائه داده است. تفاسیر بزرگ نیچه همواره در یکی از دو سوی این دعوا ایستادهاند و تفسیر دلوز هم از این قاعده مستثنی نیست. دلوز تفسیری نظاممند و همخوان از نیچه ارائه میدهد و تلاش میکند پارههای فکر او را در ساختاری منظم بچیند. اما با یک تفاوت بزرگ: او معنای دیگری از مفهوم «نظم» در سر دارد که با معنای مورد نظر منتقدان نیچه متفاوت است. نظم مورد نظر منتقدان نیچه «نظم معمارانه» است: یک توالی خطی که در آن هر مفهوم از طریق استدلال و استنتاج از دل مفهوم قبلی زاده میشود و پیش میرود و به این ترتیب بنایی افراشته شکل میگیرد که آنرا نظام فلسفی مینامند. هر آجر به ترتیب بر آجر قبلی گذاشته میشود و رابطهی آجرها با هم یک رابطهی مشخص افقی یا عمودی است. نظم مورد نظر دلوز نظمی پراکنده یا به قول نیچه یک نظم «میوهای» است: میوههای یک درخت اگرچه هر یک مستقلاند و در راهی متفاوت رشد میکنند اما با هم در ارتباطند و همه، میوهی یک درختاند. این شکل خاصی از نظم و رابطه است که با تصور معمول مفهوم نظم یعنی نظم معمارانه تفاوت زیادی دارد: یک نظم پراکنده، متکثر و شاخهشاخه. دلوز در این کتاب تلاش میکند نشان دهد مفاهیم نیچه چگونه مانند میوههای یک درخت به هم مرتبطند و از نظم خاصی تبعیت میکنند اما در نهایت رابطهای صرفاً افقی یا عمودی با هم ندارند.
اما هدف دلوز از این کار چیست؟ نیچه میگفت فیلسوف مانند کمانداری است که فلسفهاش را به سوی هدفی پرتاب میکند. فیلسوف بعدی همان تیر را برمیدارد و به سوی هدفی دیگر میاندازد. فلسفهی نیچه در دستان دلوز تیری است به سوی هدفی تازه: «تصویر جزمی اندیشه» یا همان اندیشهی منظم آکادمیک که جزمیت و حماقتش به زندگیهای ما شکلی محدود و غمگین بخشیده است: فرار از اندیشهی بدنی، عشق به تخصص، روشن بودن تکلیف و در نهایت معلوم بودن جایگاه. دلوز در مقابل این تفکر، نظمی کوچگرانه و بدنی را پیش میکشد: تصویر جدید اندیشه.
این کتابی است بسیار شاد و گریزگر که همواره از وضع مستقر اندیشه بیرون میرود. کتابی شاد برای انسانی که «همیشه در طرف غمگین زمین زیسته است».