زمان بیزمانی
هستی در معرض فناست. هیچ چیز باقی نخواهد ماند، نه انسانی، نه شیئی، نه کتابی، نه قانونی. پس من که یک موجود فانیام به چه چیز باید تکیه کنم و به چه امید داشته باشم؟ به یک موجود «جاودانه»؟ اما جاودانگی یعنی چه؟ یعنی دوام آوردن در طول زمان؟ یعنی تسلیم زمان نشدن؟ اما زمان چیست؟ آن چیزی که «وقتی کسی از من نمیپرسد میدانم چیست و وقتی کسی میپرسد نمیدانم»؟ من چگونه به این زمان دسترسی دارم؟ از طریق زندگیای که زیستهام و زمانی که بر من گذشته است؟ خودش است. باید با مرور روز به روز زندگیام، با مرور آنچه به نام زندگی در حافظهام نگه داشتهام، دریابم که زمان چیست. اما یک لحظه! چگونه میتوانم این زندگی پنهانی و پر از گناه را در انظار عموم مرور کنم؟ مگر میشود مقابل چشم همگان، از گناهان وحشتناک و گمراهیهای تکاندهندهام با صدایی بلند سخن بگویم؟ نه. نمیشود. اما مگر پنهانکاری سودی هم دارد وقتی که خداوند حاضر در همه جا و ناظر بر همه چیز است؟ اگر خدا نیست که زندگی بر باد است و اگر هست، پنهانکاری معنایی ندارد. کار تمام است. مرور میکنم. همه را، با تمام گناهان و سرشکستگیها مرور میکنم. در محضر خداوند، در مقابل خودش. بگذار این موجود جاودانه به اعترافاتم گوش فرا بسپارد. هر چه بادا باد…
اما من کیستم؟ این زندگی چیست؟ من که مدتهاست «برای خودم به مسئلهای بدل شدهام» باید از کجا شروع کنم؟ از پدر؟ مادر؟ جامعه؟ نه. از کتابهایی که خواندهام شروع میکنم. کتابهایی که به زندگیام شکل دادهاند. از همان ابتدا هر چه بود از همین کتابها شروع شد. یافتم. کتابی مینویسم دربارهی زندگیام که در عین حال کتابی دربارهی کتابهاست. با مرور زندگی کتابگونهام خواهم فهمید که زمان چیست و اگر بفهمم زمان چیست، به راز جاودانگی پی خواهم برد. «اعترافات» شروع میشود.
نُه فصل اول اعترافات مرور زندگی شخصی آگوستین به روایت خود اوست. یک زندگی پرتبوتاب، گناهآلود و شگفتانگیز که در نهایت به تأملات فلسفی بیزمانی در مورد زمان و جاودانگی ختم خواهد شد. این یکی از تکاندهندهترین و جذابترین کتابهای تاریخ فلسفه است. کتابی ادبی و داستانی که هنوز هم در بحثهای مربوط به زمان، یکی از مراجع مهم فلاسفه است.
نسخهی فارسی اعترافات با ترجمهی خوب سایه میثمی و ویراستاری مصطفی ملکیان، نسخهای جذاب و خواندنی است که توانسته تا حدود زیادی تب و تاب و زیبایی نسخهی اصلی را منتقل کند.