شکسپیر و سیاست؟ پس اقتصاد چی؟
تصور میکنید شکسپیر چقدر میارزد؟ منظورم ارزش دلاری اوست. نرفتم بگردم ببینم کسی این فکر به ذهنش خطور کرده یا نه، و اگر خطور کرده رفته تحقیق هم بکند تهش را دربیاورد مظنه بدهد؟ خودم هم درواقع نمیخواهم چنین کاری بکنم. ازم ساخته نیست. میخواهم با این فکر کمی بازی کنم، خیال بورزم و از خیالم نتیجهای بگیرم. فرض کنید شکسپیر متولی دارد، یک مرکزی شخصی متولیاش است و منافع مالی مربوط به شکسپیر در هر جای دنیا به او میرسد. دقیقاً، یا حدوداً، چه رقمی؟ خب، تلاشمان را میکنیم… شکسپیر کجاها هست؟ ۱. کتاب؛ ۲. تئاتر؛ ۳. سینما. حالا اینکه مجسمه و سردیس و نقاشی هم ازش درست میکنند و میفروشند بهکنار اصلاً. در حوزۀ کتاب، کتابهاش را ناشرهای مختلف [در زبان اصلی] با ویرایشهای مختلف چاپ میکنند. ۳۸ کتاب، کمی بالا کمی پایین، به شکسپیر منسوب است. بازار کوچکی نیست. تازه در زبان اصلی، و آن هم اصل متن. بعد، این کتابها به زبانهای مرده و زندۀ جهان ترجمه هم میشوند. یک اقتصاددان به کمکم بیاید لطفاً؟ چقدر؟ مسئله را در اقتصاد بهش میگویند سرمایۀ نمادین. من با آن هم کار ندارم. دقیقاً منظورم عایدی خالص و خلّص آن شخص متولیست… بعد هم کلی خلاصه و «مخصوصِ کودکان» و «به زبان امروز». اینها را ضرب بفرمایید در پانصد سال! تکنگاری و زندگینامه و اینها و ترجمههاشان به زبانهای زنده و مردۀ دنیا هم به جای خودش. خب، همهی اینها چقدر میشود؟ بعد تازه میرسیم به تئاتر! در همۀ جهان! آن بابا که متولیست از اینها هم سهم میبرد. سینما؟ تهش درنیامده است هنوز. سر به فلک میزند اقتباسها از آثار شکسپیر. فروششان از مستر بین کمتر است، اما اصلاً قیاس نکنید سینما را با کتاب! ملموسترین وجه شکسپیر، اما نه لزوماً محسوسترین وجهش، پول است. عواید معنویاش همین حرفهاییست که ما میزنیم و کتاب میشود و کتاب نمیشود اگر نشود به پول نزدیکش کرد! حتی اگر آدمی مثل ریچارد سوم میدید که هیولایش را شکسپیر دارد تبدیل میکند به زر، خودش داوطلب خشونتها و سبعیتهای خلاقتر میشد، به شرط آنکه چیزی از این منبع تمامنشدنی بماسد بهش! اصلاً شوخی نمیکنم…
این افکار، که میدانم خاص آدمهای بیپول و بیچشموروییست که حقایق را نمیفهمند مگر آنکه تبدیلشان کنند به امر محسوس، به نان، حین خواندن کتاب درخشان جبار، شکسپیر و سیاست، به ذهنم آمد؛ کتابی که میخواهد به ما نشان بدهد جبار چطور فکر میکند و چه مسیری را طی میکند تا هوار تن و جان ما بیچارگان بشود که خیلی هم دخلی به ماجراها نداریم و سرمان گرم یک لقمه نان خودمان است. جای دوری نمیبرد ما را این کتاب، دقیقاً در همین زمان و مکانی که هستیم، همین جغرافیا، لنگدرهوا نگهمان میدارد. لازم نیست دنبال مابهازاهای ریچارد سوم و مکبث بگردیم در جهان امروز. جهان سیاست قرار نیست ملیح و مطبوع باشد. حالا گیرم امروز دیگر کسی آشکار نمیکند ریچارد سوم درونش را. اما من یکی که باور نمیکنم شاه و رئیسجمهور و رهبری بیزد و بند و توطئهی داخلی و بینالمللی آن بالا نشسته باشد، نه دیروز، نه امروز، نه هرگز. و دنیا دارد از همۀ این سبعیت پول درمیآورد! نیات سودبرندگان حتماً این نیست. فضایل بیشماری به شکسپیر و آثارش منسوب است و سودبرندگان، حتا شاید تا مغز استخوان صادقانه، میخواهند این فضایل را به جهانیان منتقل کنند. اما اگر جهان ما از روانیهای توطئهبین و توطئهگری مثل ریچارد سوم و مکبث عاری شود چه؟ بعله قربان! شکسپیر در نمایش سبعیت خلاصه نمیشود! کمدی هم دارد، خنده هم دارد. باشد اصلاً! خندههاش بماند و گریههاش در جهانی فرضاً گل و بلبل منتفی شود! اگر چنین شود چقدر از عواید متولی کم میشود؟…
و به همین علت، که دانی و افتد، کتاب جبار، مهم است.