
اشباح بورخس
دربارهی «نقد خیالی» در آثار بورخس ۱. داستان «هرون»ها: راوی داستان «تلون، اوکبر، اوربیس ترتیوس» اثر بورخس، به جلد یازدهم دایرهالمعارفی دست مییابد که دربارهی
دربارهی «نقد خیالی» در آثار بورخس ۱. داستان «هرون»ها: راوی داستان «تلون، اوکبر، اوربیس ترتیوس» اثر بورخس، به جلد یازدهم دایرهالمعارفی دست مییابد که دربارهی
فرض کنید با چنین متنی روبه رو شوید: «کتابخانهتنهاچیزیکهدوربارهدربمبئیاینبناینویسندهمدورنامحدودامادایرهمیتوانستمتصورفرسنگهااینکتابمعبدبودکهمیتوانستدورانیاستکنموسالهایشبستهکتابیمتناوبدرحریقیسروانتسباشدباستانییادورانیبودمیشودویرانشدهبود»نظرتان چیست؟ کاملاً بیمعنا و غیرقابلخواندن؟ درست است اما قبول کنید که همین حالا هم سرنخی از
رمانهای سقوط و زوال همیشه تاریکاند، «مارش رادتسکی» از همه تاریکتر. فرض کنید تولستوی با عینک کافکا بنویسد. نه از آن شادی و رستگاری مذهبی
من گاهی اینجا «معرفی کتاب» مینویسم. میآیم و ادعا میکنم چیزهایی که میگویم در کتابها هستند. اما شما از کجا مطمئن میشوید که واقعاً اینها
اگر کمی از این متن فاصله بگیرید و کل آنرا نگاه کنید احتمالاً قسمتی از آن نظرتان را جلب خواهد کرد. به آنجا بروید. یک
بین این دو شکل زندگی کدامیک را انتخاب میکنید: یک زندگی آرام، یک شغل معمولی، همراه زن و فرزند و خانواده در خانهای که مایهی
یک کاغذ مستطیل طوری تا خورده که دو مربع دقیقاً هماندازه و متقارن در دو طرف خط تا درست شدهاند. بالای یکی از این مربعها
میخواهیم یک کتاب سطح بالا را به شما معرفی کنیم (بالا؟ بالای کجا؟ منظورتان بالای قفسه است؟) کتابی که خبر از ذهن قوی نویسندگان آن
از زمانی که آثار نیچه چاپ شدند دعوایی بر سر آنها در گرفت: آیا نیچه یک شاعر نامنسجم و بینظم است که پارههای فکر خود
هستی در معرض فناست. هیچ چیز باقی نخواهد ماند، نه انسانی، نه شیئی، نه کتابی، نه قانونی. پس من که یک موجود فانیام به چه