پارهنوشته
قطعهنویسی انعکاس شکل حقیقی اندیشه است. اندیشه شاید هرگز یک خط پیوسته نیست بلکه دقیقاً همان جایی است که خط گسسته میشود. از این رو اندیشیدن بیش از آنکه رسمِ خطی راست یا امتدادِ یک خط باشد، خط شکنی و خطخطی کردن است. اما پیشینهی قطعهنویسی به کدام تاریخ بازمیگردد؟ گرچه قطعهنویسی در میان فیلسوفان و نویسندگان مکتب رمانتیسیسم بود که شکوفا شد، پیشینهاش به یونان باستان میرسد. در آن دوره قطعهنوشته هرگز انبوهی آشفته از ایدهها تلقی نمیشد، بلکه نوعی از ادبیات مستقل بود که مابین نظاممندی و نظامگریزی در نوسان بود؛ پارادوکسی که هرگز به هیچکدام از این دو تبدیل نمیشد، اما همزمان هر دوِ آنها بود؛ این یعنی وضعیتی که در عمل میتوانست منجر به فضا دادن به نقطهنظرهای مختلف باشد. و همچنین یک اثر قطعهنوشته را همچون خرده آینههایی پخششده در متن بنمایاند که هر کدام از آنها شکلی از اشکال یک پدیده یا مقوله یا موضوع را بازمیتابانند.
نیچه از همین رو شیفتهی قطعهنویسی بود. نیز ویتگنشتاین، آدورنو، بلانشو. و امیل سیوران و سارا کین؛ نابغهی ناکام تئاتر. و هوارد بارکر. همو که شخصِ کین شکسپیر عصر ما میخواند و بزرگترین نمایشنامهنویس قرن بیستم انگلیس. او که چهارمین اثر بنیادین در اصول نظری درام را به سبک قطعهنویسی نوشت: پس از فن شعر ارسطو، ارغنونی کوتاه برای تئاتر از برتولت برشت و تئاتر قساوت از آنتونن آرتو. قطعاتی دربارهی تئاتر، آن یگانه (کدام یگانه؟) و هنر تئاتر. قطعاتی که انباشتهاند از مؤلفههایی همچون فردیت، قوهی تخیل، تراژدی، میل، زبانِ بدن، شورمندی و شاعرانگی، خودارزش-آفرینی و گوشت… تئاتر فاجعه. این کتاب دریاچهای از امواج جداجدا اما همساز است که از هر زاویه و هر فاصلهای نگاهش کنید، هر موجش را که نگاه کنید، تمامیتش را نگاه کردهاید. کل از جزء و بالعکس.