برای معرفی این کتاب به دو نفر نیاز داریم: رمانخوان و رمان نویس. میخواهیم ببینیم «هنگام مطالعهی رمان در ذهن ما چه اتفاقی میافتد؟» و آیا نویسنده «واقعاً این ماجراها را از سر گذرانده؟» اگر چنین پرسشهایی برایتان جذاب است شما رمانخوان مورد نیاز معرفی ما هستید:
سراغ قفسهی کتابتان میروید. رمانی را انتخاب میکنید. یا آنرا قبلاً خواندهاید ــ شاید تحت تأثیر معرفیهای تبروار یکی از نویسندههای همین کتابخانه ــ یا هرگز نخواندهاید. مهم نیست.
نویسندهمان (که جایزهی نوبل ادبیات را هم برده) پشت میز کارش مینشیند و میخواهد تصاویر اشیا و اشخاصی را که در ذهنش تصویر کرده، به واژه تبدیل کند. در واقع ایشان علاقهی زیادی به نقاشی با واژهها دارند. اشاره میکنند که میخواهند خودشان مستقیماً به مطلبی اشاره کنند: «هنگام نوشتن نخستین انگیزهی قوی درونم “دیدن” بهواسطهی “کلمات” است.»
تا نویسندهمان نقاشیاش را شروع کند شما کتاب را برمیدارید، اسامی روی جلد را میخوانید. ذهنتان از همین حالا در خدمت واژهها قرار گرفته است: واژهها را یکی پس از دیگری میخوانید. انگار درون انبوهی از درختان قدم میزنید و شاخبرگها را به کناری میرانید تا به آن چشمانداز کلی نزدیک شوید.
رماننویس هم بیکار ننشسته. از درون رمان حواسش به شما هم هست. اما نویسندهی ما درون رمان چه میکند؟ ایشان دوست دارند این سؤال را خودشان بدون دخالت من پاسخ بدهند: «وقتی درون یک رمان هستیم ذهنمان کارهای زیادی میکند… برخی نویسندگان هنگام نوشتن رمان متوجه تکنیکهایی که به کار میبرند و اعمالی که با ذهنشان انجام میدهند… نیستند». ایشان رماننویس و رمانخوانی را که به جنبهی ساختگی رمان و تکنیکهای آن اهمیتی نمیدهد، رمانخوان یا رماننویس «سادهنگر» مینامند.
شما هم همراه با رماننویس درون رمان بودهاید. گاهی حواستان به تکنیکها و شگردهای رماننویس نیست و سادهنگرانه پیش میروید و گاهی به شیوههای مورد استفاده در رمان حساساید و کارکردهای ذهنی خودتان و نویسنده را تحلیل میکنید. رماننویسِ ما از پشت میز کارشان میگویند که این نوع رماننویس و رمانخوان حواسجمع را «اندیشمند» مینامند.
نویسنده در این کتاب، ذهن درخشانش را گاهی در نقش رمانخوان و گاهی هم در نقش رماننویس قرار داده و فرایند خواندن و نوشتن را با استعارههای محبوبش یعنی «نقاشی» و «موزه» در قالب شش درسگفتار به زیبایی تشریح کرده است.