طبیعت چیست؟
در میانهی جنگلی به شیئی ناشناخته برمیخورید که جلوی پایتان افتاده. اگر بخواهید آن را بشناسید چه سوالاتی به ذهنتان خواهد رسید؟ احتمالاً دامنهی سوالات گسترده خواهد بود، اما ارسطو میگوید این پرسشها به چهار پرسش فروکاسته میشوند: ۱. این شیء از چه ساخته شده است؟ برای ما مهم است که این شیء ناشناس از سفال ساخته شده یا مفرغ؛ از پلاستیک یا چوب. این بخش مهمی از چیزی است که در مورد اشیأ میخواهیم بدانیم. ۲. این تکه پلاستیک شکل خاصی دارد، «صورت» یا «فرمی»، که آن را بدل به شیء خاصی کرده. ما با یک تکه چوب یا پلاستیک مطلقاً بیشک سروکار نداریم. پس نکتهی بعدی صورت شیء است. ۳. اما بدون شک آنچه به ذهن ما میرسد این است که شکل خاص این شیء نمیتواند حاصل تصادف باشد. لاجرم کسی یا نیرویی این تکه ماده را به این صورت خاص درآورده است. ۴. و سرانجام اشیأ هریک به منظور خاصی ساخته میشوند یا وجود دارند و هدف یا غایتی را برآورده میکنند. ارسطو به این چهار مولفهی مقوم چیزها میگوید علل اربعه: علت مادی، علت صوری، علت فاعلی، علت غایی. طبیعتشناسی ارسطو میراث نافذی برای تمامی اعصار بعد برجا نهاد: انطباق تفکیک ماده/صورت بر تفکیک قوه/فعل. فیزیک ارسطویی تلاشی برای فهم طبیعت است بر مبنای توان چیزها و مبنای تمایز آنها. در نظر ارسطو همهی اشیأ طبیعت از ماده برخوردارند و در نتیجه مایهی تمایز چیزها عبارت است از صورت. ماده قوه یا توان شکلپذیری است و فعل تحقق شکل خاصی در ماده. چرا چیزها به یکدیگر مبدّل میشوند؟ در نظر ارسطو بدین سبب که در آنها قوّهای برای تبدیل به یکدیگر وجود دارد. اما حرکت و تغییر ما را به سمت مقولهی دیگری میکشاند، یعنی زمان. زمان به قول ارسطو شمارشگر حرکت است که قبل و بعد آن را مشخص میکند. هرچند کتاب ارسطو به طبیعت میپردازد، اما میراث آن برای فلسفهی سیاسی از این هم مهمتر بوده است: اگر چیزها «صورتی» داشته باشند، آیا این بدان معنا نیست که آنچه میتوانند بکنند برحسب ذاتی متعال از پیش مشخص شده و در نتیجه محکوم به باقیماندن در وضعیت همیشگی خود و تعاریف ازلی-ابدی خواهند بود؟ فارغ از هر پاسخی، این نشان از عظمت فیلسوفی دارد که حتی تا امروز نیز فلاسفهی سیاسی با مقولات ابداعی او دستوپنجه نرم میکنند.