راهنمای کاربران مغز
وقتی برای حل مشکلی پیش یک روانشناس میروید، او از احساسات شما در آن مقطع میپرسد: خشمگین هستید؟ اندوهگیناید؟ میلی به جهان اطرافتان ندارید؟ و … . او با همین احساسات و عواطف کار را ادامه میدهد و منشأ مشکل را در منابع احساس شما میکاود: کجا چنین احساسی شکل گرفته؟ گناه؟ خشم؟ سرخوردگی؟ آرزوی برآوردهنشده؟ و … . این را تشخیص «عاطفه-محور» مینامند.
اما خود این عواطف از کجا میآیند و چگونه شکل میگیرند؟ زیستشناسی!
منشأ بسیاری از عواطف و احساسات ما (و شاید همهشان)، نوع ادراک ما از جهان است: یک احساس حاصل شیوهی مواجههی ما با جهان و ارتباطی است که با آن برقرار میکنیم. احساس خشم میتواند حاصل ناتوانی ما در شنیدن بسیاری از صداها (یا برعکس، حساسیتمان در شنیدن آنها) و احساس بیعلاقگی میتواند حاصل ناتوانی ما در لمس کارآمد چیزها در جهان باشد. در نتیجه پرسش درست به جای «احساس شما چیست؟» این است: «جهان را چگونه میبینید و درک میکنید؟».
اینجا پای مغز به میان میآید چرا که ساختار مغز، نوع رابطهی ما با جهان و در نتیجه ادراکات ما را مشخص میکند.
اما خود این ساختار مشخص مغز از کجا آمده؟ ژنتیک!
بالفعلشدن اطلاعات نهفته در ژنهای ما به مغزمان شکل میدهد. پس آیا منشأ مشکلات روانی ما ژنها هستند؟ آیا این زیادی ساده نیست؟
ریتی اینجا وارد کار میشود: ساختار مغز قابلیت تغییر دارد چرا که مغز یک موجود زنده است نه صرفاً یک نقشه که اطلاعات ژنها را بازنمایی کند. نوع خواب، خوراک، ارتباطات و فعالیتهای شما، بر مغزتان تأثیر میگذارد و آنرا دوباره سیمپیچی میکند. عبارت اصلی کتاب همین «سیمپیچی» است: نورونها میتوانند کاربریشان را تغییر دهند و با نورونهای جدید وارد رابطه شوند و در نتیجه نوع ادراک شما از جهان را دگرگون کنند. شما میتوانید از طریق تمرین و تکرار، قابلیتهایی را در مغز (و به تبع آن در بدن) خود به وجود بیاورید که قبلاً نداشتهاید.
اما حد این تغییرات تا کجاست؟ محدودیتهای ژنتیک!
اطلاعات درون ژنها تا یک جایی اجازهی تغییر به مغز میدهند. پیچیده شد، نه؟ نحوهی کارکرد مغز، ترکیبی از اطلاعات ژنهاست به علاوهی فعالیتهایی که ما برای سیمپیچی دوبارهی آن انجام میدهیم.
ریتی در این کتاب درخشان توضیح میدهد که چگونه این دو با هم ترکیب میشوند و به کارکرد مغز شکل میدهند. بر مادران، روانشناسان، فلاسفه، مهندسان، ورزشکاران و خلاصه، همهی «کاربران مغز» واجب است که این کتاب را حداقل یک بار بخوانند.