حق اشتباه کردن
تا حالا به این فکر کردهاید که «اشتباه کردن» یکی از حقوق انسانی است؟ تا حالا فکر کردهاید که اصرار بر «حق داشتن» و «بهتر دانستن هر چیز» ممکن است منجر به فاجعهای شود که پشیمانی به بار بیاورد؟
چقدر در زندگیتان به «قضاوت کردن» و «قضاوت شدن» فکر کردهاید؟ چقدر بلد بودهاید درست فکر و قضاوت کنید؟ چقدر ایدئالیست بودهاید و دلتان میخواسته همه را نجات دهید و در این راه حتی کوششهایی هم کردهاید؟ و مهمتر از همه، چقدر در راه نجات دادن همه به این نتیجه رسیدهاید که کاش قبلش بیشتر فکر میکردید؟
اگر تا به حال به اینها فکر نکردهاید پس بهتر است از اول به «فکر کردن» فکر کنید. اگر همیشه به قضاوتهایتان، دیدهها و شنیدههایتان مثل وحی منزل معتقد و مؤمن بودهاید، متأسفانه باید راه رفتهتان را برگردید و از اول «رفتن» را آغاز کنید و این بار با سلاح «تردید». بیمقدمه: بهتر است با خواندن «اردک وحشی» آغاز کنید. با «گرِگِرْس» آشنا شوید و به یاد بیاورید چه وقتها مثل او بودهاید. با «گینا» دمخور شوید و ببینید رازهای مگوی چه کسانی را فاش کردهاید. اردک وحشی را «هنریک ایبسن» نوشته است. هنریک ایبسن، این غول زیبای نروژی، با داستانی ساده و شیرین و با خلق شخصیتهایی عمیق و فضاسازی بینظیر، این افکار را در سر شما میاندازد. در نمایشنامۀ اردک وحشی، شما را از دل داستانی ساده، به اوج فاجعهای مرگبار میکشاند و مجبورتان میکند به «حقیقت» و «دروغ» از نو بیندیشید. و به «اندیشیدن» هم اساساً از نو بیندیشید.
همانطور که میشود نمایشنامهنویسی را از ایبسن آموخت، میشود شکستهنویسی را هم از انور آموخت. منوچهر انور را با صدای «باد صبا» به یاد میآوریم، صدایی که دلمان میخواهد دوباره بشنویم و این خصلت در ترجمۀ او هم هست. کتاب را که ببندید دلتان میخواهد باز هم بخوانیدش. شاید رازش در زبان زندهاش باشد، در موسیقی گفتار.