تجسد خدا و فسخ قانون
فرارسیدن منجی برای الاهیاتی که آموزهی بنیادین آن تجسد خداست، چه معنایی میتواند داشته باشد؟ پولوس رسول در اعلام نخستین پیامد تجسد خدا تردید نمیکند: مسیح شریعت را به جسم خود منسوخ کرد. اما معنای این نسخ شریعت/قانون چیست؟ به زبان فلسفهی سیاسی، معنای درهمشکستن نظم قانون مستقر و وقوع انقلاب چیست؟ اما اینجا پرسش بارها پیچیدهتر است: اگر منجی یا مسیحا پیشاپیش ظهور کرده باشد، اگر ما منجی را نه در پیشروی خود، که در پشتسر خود داشته باشیم، تکلیف ما چیست؟ در نظر آگامبن این گامی است به سوی گسستن پیوند قانون و خشونت و آمادهساختن آن برای کاربستی بدیع. تجسد خدا تمام نسبتها و ساختارهای اجتماعی موجود را ناکار کرده یا از کار میاندازد. منجی هویت جدیدی به ما عرضه نمیکند، بلکه ما را آزاد میکند برای زیستنی بیسابقه. آگامبن علیه تمام تصورات هگلی و دیالکتیکی از تاریخ و سیاست، صراحتاً میگوید که زمان منجی، زمان الغای قانون و بیکارکردشدن آن، همین اکنون است. در نظر آگامبن ما حتی بهتر از معاصران پولوس رسول میتوانیم معنای پیام او را درک کنیم: زیستن در زمانهی حاکمیت وضعیت استثنایی، که در آن قانون ملغی شده ولی زور و خشونت آن باقی است، در نظر آگامبن نه یک بنبست، که یک فرصت انقلابی است. حال که قانون هیچ نقطهای را بیرون از تصرف خود باقی نگذاشته، ما فرصتی بیبدیل برای ناکارکردن آن در دست داریم. به زبان حقوقی، منجی با الغای قانون قدرت برسازندهی حقوق را از بند هنجارهای برساخته رها میکند. به عبارت دیگر، زمان مسیانیک یا مسیحایی، زمان منجی، زمان فروریختن تمام زنجیرهایی است که جامعه و قانون بر ما تحمیل کردهاند: تجسد خدا فسخ هر رسالتی است، یا به عبارت دقیقتر، افشای شکنندگی تقسیم کار اجتماعی. توان ما اکنون آزاد میشود تا خارج از بند مناسبات مستقر اشکال بدیعی خلق کند. اشیأ از بند فعلیت کنونی خود رها میشوند تا به وضعیت بالقوگی محض بازگردند، توانی که میتواند هر شکلی به خود بگیرد و از مناسبات سرکوبگر تقسیم کار و سلطهی قانون رها باشد. آنچه پولوس به ما میآموزد این است که با ظهور منجی، معنای زمان یکسره عوض شده است، و حالا فسخ هر وضع مستقری با خود آن وضع همبود و معاصر است. آگامبن هم تفسیری انقلابی از نامهی پولوس را پیش میکشد و هم تفاسیر دیگر آن از جمله تفسیر بدیو را نقد میکند.