تبعات یک تخطی هولناک
ماجرا با یک سرپیچی شروع شد. سرپیچی از رادیکالترین فیگور تاریخ الاهیات مسیحی، پولس قدیس. همو که جایی جملهای با این مضمون بر زبان آورد که: «هوشیار باشید که مبادا فلسفه شما را برباید.» اما قدیس بربر، ازقضا سودای مدنیت درسر داشت. مسئله این بود: مأمنِ مؤمن مسیحی در این دنیا چیست؟ فونداسیون پاسخ آگوستین، به تأسی از آموزههای مانوی، که زمانی ذهن او را تسخیر کردهبود، خصلتی دوگانه دارد: شهر زمینی و شهر خدا. به باور آگوستین، پیروان مسیح در این دنیا همهنگام ساکنان دو شهر متنافرند، بیآنکه زناری بر کمر داشته باشند. عدهای از دشمنان قسمخوردهی کلیسا شهروندان آیندهی شهر خدا خواهند شد و برعکس، در میان جماعت مؤمنان هم هستند کسانی که حجرهای در شهر خدا نخواهند یافت. این دو شهر چنان در زندگی اینجهانی در هم آمیختهاند که غربال نهایی، لاجرم، به روز داوری موکول خواهد شد. این دو شهرِ درهمتنیده اما بر دو بنیان متضاد استوارند: عشق به خود و عشق به خدا. اولی به تأسیس شهر زمینی میانجامد و دومی شرایط امکان فراوری شخص مؤمن از شهر زمینی و الحاق به جماعت مؤمنان در شهرِ آسمانی را فراهم میآورد. اگوستین برای تقبیح شهر زمینی به سراغ اسطورهی تأسیسِ زمینیترین شهرِ تاریخیِ جهان یعنی رم میرود و با برساختن دوگانهای دیگر از دو برادر مشهور، موتیف مانوی اثر را تکمیل میکند. این دو برادر، رِموس و رُمولوس در آغازگاهِ تأسیس رم، و هابیل و قابیل، در سپیدهدمان پیدایش نخستین شهرِ انسانی در کتاب مقدساند. نخستین تصویری که پس از شنیدن نام این دو برادر به ذهن خواننده خطور میکند، رذیلتیست هولناک: برادرکشی. کشتن یک برادر به دست همخون خود برای تصاحب تماموکمال یک شهر، یک ایده، یک غرور. آگوستین این حذف دیگری برای بقای خود را بنیانِ شهرهای زمینی و برگذشتن از خود برای «رؤیتِ سعیده»ی خداوند را نقطهی عزیمت تأسیس شهرِ خدا بهشمار میآورد. اما چرا این ایده، یعنی تنافر، و نه تضادِ این دو شهر در زندگی اینجهانی را باید تخطی از انذارِ پولس انگاشت؟ پاسخ ساده است: مؤمن مسیحی، به باور آگوستین، مادامی که در این دنیاست باید از حکمرانیِ شهر زمینی تبعیت کند و چه چیزی برای تحقق پادشاهی اخلافِ مسیح از این هولناکتر میتواند باشد؟