
حماسهها و زمینها
نگاهی به رابطهٔ حماسه و ارزشهای جمعی حماسهها بیش از آنکه با شمشیرها و خونها، با جنگها و لشکرها، در رابطه باشند، با زمینها
نگاهی به رابطهٔ حماسه و ارزشهای جمعی حماسهها بیش از آنکه با شمشیرها و خونها، با جنگها و لشکرها، در رابطه باشند، با زمینها
نگاهی به «مجموعه داستان»ِ آدمهای چهارباغ علی خدایی، آدمهای چهارباغ، نشر چشمه، چاپ اول پاییز ۱۳۹۸ ۱. آدمهای چهارباغ نوعی نوشتن از (نه دربارهی) شهر را پیش مینهد
دههٔ شصت میلادی. پراگ. خورشیدِ پراگ مردد و بیرغبت خودش را از کوههای هربنی بالا میکشد. زندانیِ محکوم به اعدام آخرین طلوع را دیده است
او را در نظر بیاورید که گوی یخی عظیمی را روی دوش مبارک گذاشته و قرار است تا آخر عمر چنان ببرد و بیاورد که
«پادشاهبودن بهتر است یا مرگ؟». در برزخ واپسین لحظات زوال ساسانیان، یکی از سرداران یزدگرد جلوی چشم ما نقش کارآگاهی را بازی میکند تا معما
«وقتی خانۀ آدم آتش گرفته، آدم اهل خانه را توی اتاق پذیرایی جمع نمیکند که یک ساعت دربارۀ بهترین راه فرار از آتش بحث کند.»برای
آیا خدا وجود دارد؟این پرسش مانند یک تبر بر ذهن داستایفسکی فرود میآید و آنرا پارهپاره میکند. هر پاره روی صفحات کاغذ کشیده میشود و
پهناب گوادل کویراز زیتونزاران و نارنجستانها میگذرد.رودبارهای دوگانهی غرناطهاز برف به گندم فرود میآید. دریغا عشقکه شد و بازنیامد! پهناب: چرا کلمهٔ El río را
جادوگری ناشناس وارد شهری میشود، با سروصدای زیاد توجه مردم را برمیانگیزد و همه را در میدان اصلی شهر جمع میکند. به مردم میگوید جادوی
همهی حرفش را در همان سطرهای آغازین میزند: «به نظر من زنی که میخواهد داستان بنویسد باید پولی و اتاقی از آن خود داشته باشد.»