لوگو مجله بارو

ویکتور هوگو و اعدام

ویکتور هوگو و اعدام

ویکتورهوگو: «اعدام، جنایت دولتی که لغو آن در کشورهای متمدن قطعی است.»

 


 

ویکتور هوگو زمانی که داستان آخرین روز یک مرد محکوم به اعدام را نوشت، ۲۶سال داشت و در همان زمان شاعری پرآوازه و معتبر محسوب می‌شد. این نویسندهٔ جوان که از شکوه و شهرتِ شاعری موفق برخوردار بود، تصمیم گرفت که در برابر حکمرانان و قضات قد علم کند و با مجازات اعدام به مخالفت برخیزد. او بر آن شد تا برای آرامش وجدان خود دربارهٔ این موضوعِ به‌شدت جنجال‌برانگیز بنویسد.

کتاب آخرین روز یک مرد محکوم به اعدام نخست در سال ۱۸۲۹ به طور گمنام و در ۱۸۳۲ با امضا و پیشگفتاری از خود ویکتور هوگو منتشر شد. این ضرورت از کجا برای او پیدا شده بود؟ خود او به این پرسش در پیشگفتار چاپ دوم کتاب پاسخ می‌دهد. ایدهٔ داستان آخرین روز یک مرد محکوم به اعدام را او از مشاهدهٔ میدان عمومی پاریس، میدانِ گِرِو، الهام گرفته بود.

میدان گِرِو که در مرکز شهر پاریس روبه‌روی شهرداری قرار داشت، محلی بود برای مبادلهٔ کالاهایی که از رود سن به آنجا می‌رسید، جایی که برای بازار در نظر گرفته شده بود، اما در عین حال قرن‌ها محل رسمیِ بی‌رحمانه‌ترین شکنجه‌ها و اعدام‌ها بود. از زمان کودکی‌اش در اسپانیا که عبور محکومان به مرگ را به سوی قتلگاه دیده بود، می‌خواست که میان خود و مجازات اعدام که «جنایات دولتی» می‌نامیدش، مرز بکشد.

در اکتبر ۱۸۲۸، فردای اعدام یک جوان، او نوشتن آخرین روز یک مرد محکوم به اعدام را آغاز می‌کند. در این نوشته تصمیم می‌گیرد از اتفاقاتی که موجب محکوم شدن شخصیت اصلی شده و حتی از نام و دیگر مشخصات او حرف نزند. آن گونه که روبرت بَدَنتر، وکیل و وزیر دادگستری اسبق که فرانسه لغو مجازات اعدام را مدیون اوست، می‌نویسد، در تاریخ مجازات‌های اعدام «برای نخستین بار خود مرد محکوم ناگهان وارد صحنه می‌شود. او دیگر از خود دفاع نمی‌کند. اعتراضی به بیرحمی و محکوم شدن خود ندارد. از بیهودگی مجازات اعدام صحبت نمی‌کند، از اشتباه قضایی حرف نمی‌زند. بحث بیهوده می‌شود وقتی این مرد را که در انتظار مجازات است، جلوی چشمان خود می‌بینیم.» [1]

مرد محکوم به اعدام خود راوی احساسات، خاطرات و اضطراب خود است. منتقدان معاصر ویکتور هوگو از او انتقاد کردند که عمداً خواننده را از آنچه گذشته غافل نگه می‌دارد و از عملی که موجب حکم اعدام شده صحبت نمی‌کند. اما دقیقاً نبوغ نویسنده در همین کار او نهفته است. مردِ محکوم به اعدام هرگز خود را بی‌گناه معرفی نمی‌کند.

ویکتور هوگو شخصیت کتاب را با خودش یکی می‌کند و تنها چیزی که ما از او می‌دانیم این است که جوان است، یک همسر و یک دختربچه دارد، و یک زندگی شیرین داشته. ویکتور هوگو هرگز در طول زندگی‌اش از مبارزه با اعدام دست برنداشت، چه در پارلمان، چه در دادگاه، چه در حرف و چه در نوشته‌هایش. یکی از دادخواست‌های متعدد او که خطاب به مدافعان اعدام نوشته، چنین است:

«از دو حال خارج نیست: یا مردی که شما او را محکوم می‌کنید بی‌خانواده است، بی‌پدر و مادر است، هیچ کس در این دنیا ندارد. در این صورت او نه آموزشی دیده و نه تربیت شده، هیچ کسی از روح و روان و قلبش مواظبت نکرده. پس با توجه به این واقعیات به چه حقی شما این یتیم بینوا را می‌کشید؟ شما او را تنبیه می‌کنید به خاطر آنکه در کودکی‌اش دایه‌ای برای سر پا ایستادن و بالیدن نداشته است. شما او را به خاطر بدبختی و بی‌کسی‌اش به اعدام محکوم می‌کنید. هیچ کس به او یاد نداده که بداند چه می‌کند. این آدم از کاری که کرده، غافل است. عمل او تقدیر او بوده و نه تقصیر او. شما یک بی‌گناه را می‌کشید؛ و یا آنکه این محکوم به اعدام خانواده دارد. در این صورت می‌دانید که وقتی سرِ او را می‌بُرید، تنها این مرد را زخمی نمی‌کنید؟ آیا می‌دانید که پدر، مادر و فرزندان او را نیز زخمی و خونین می‌کنید؟ بدتر از این، با کشتن او سرِ همهٔ خانوادهٔ او را هم می‌بُرید و با این کار باز هم بی‌گناهان را می‌زنید. مجازات اعدام کور و کژکردار است، چرا که به هر سمتی که می‌رود، بی‌گناه را می‌زند.» [2]

ویکتور هوگو می‌نویسد: «لغو مجازات اعدام از این پس در کشورهای متمدن قطعی است.» روبرت بَدَنتر این فرزند مهاجر که وکیل و پس از آن وزیر دادگستری فرانسه شد، پس از یک قرن و نیم، پیش‌بینی ویکتور هوگو را به تحقق رساند. زمانی که روبرت بَدَنتر در سال ۱۹۷۰ سخنگوی جنبش لغو مجازات اعدام شد، اکثریت سیاستمداران فرانسه و افکار عمومی این کشور به اعتقاد او بی‌باور بودند و بیش از ۶۵ درصد فرانسوی‌ها از مجازات اعدام طرفداری می‌کردند.

این وکیل، همه جا در برابر رسانه‌ها و در برابر خانواده‌های قربانیان، مدام تکرار می‌کرد که کشتن نه بازدارندهٔ جنایات دیگر است و نه آرامش خانوادهٔ قربانیان را سبب می‌شود. وقتی به عنوان وزیر دادگستری انتخاب شد، باز هم افکار عمومی عوض نشده بود، اما پارلمان آن زمان فرانسه با او همراه شد و در تاریخ ۹ اکتبر ۱۹۸۱، به لغو مجازات اعدام رأی داد، با این اعتقاد راسخ که مسئولیت آنان است که به حکمی که ویکتور هوگو آن را «جنایت دولتی» می‌نامید، پایان دهند.

 

ژوئن ۲۰۲۳

 


 

[1] Préface de Robert Badinter, p ۸, Le Dernier Jour d’un condamné, éd. Le livre de Poche.

[2] Préface de Robert Badinter, p ۳۸, Le Dernier Jour d’un condamné, éd. Le livre de Poche.

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ نظرتان دربارۀ این متن چیست؟ ‌

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پشتیبان بارو در Telegram logo تلگرام باشید.

مسئولیت مطالب هر ستون با نویسنده‌ی همان ستون است.

تمام حقوق در اختیار نویسندگانِ «بارو» و «کتابخانه بابل» است.

Email
Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram