نُتِ خارج ساز ناکوک
مُد شاید به تب میماند. میآید، میرود، گاهی ردی از آن میماند. مُد در زبان اما انگار مهمانیست که می آید و کنگر میخورد و لنگر میاندازد. وقتی به قول بهار عرب به حرامی به «ما» زد، در کشاکش زورورزی میان زبان فاتحان و زبان شکستخوردگان، «عربیپرانی» در نوشتار فارسی و در میان خواص رسم روز شد تا راهیابی به دایرهی قدرت و اختیار را شدنی کند و فضلِ صاحبسخن را به رخ خواننده بکشد. رسم روز کمرنگ و پررنگ شد و کار به جایی کشید که دیگر نهتنها اهل سیاست که اهل علم و هنر هم باری به هر سبب درودروازهی زبان فارسی را چارتاق به روی عربی گشودند تا عربی صاحبخانه شود.
سرریزشدن سیل عربی به رودخانهی زبان فارسی ــ پس از چرخشگاه تاریخی پیروزی عربهای نومسلمان در ایران ــ ناگهانی و ناخواسته و زورمدارانه بود، اما توانمندیاش را تنها از حاکمان عرب نمیگرفت. گروهی از نخبگان ایرانیِ ناگهانعربیدوستشده راه سیل را هموار کردند. بر همین پایه هم شاید بود که تاثیر عربی بر فارسی از وامگیری واژهها فراتر رفت. در چرخشگاه تاریخی مشروطه و پس از آن هم واژهها و ترمهای فرانسهی بسیاری به فارسی راه پیدا کردند. اما این راهیابی، نه زورمدارانه و ناخواسته، که از روی نیاز به پیوندیافتن با جهان پیشرفتهی غربی و دلخواهِ اهل قلم و دانش و هنر بود و توانست سودرسان باشد. در دورهی پهلوی دوم در ایران فرانسه در برابر انگلیسی پس نشست تا فرهنگ ایران و زبان فارسی پذیرای زبانی بشوند که هم در سیاست و قدرت و هم در دانش و فنآوری و هنر و ادبیات چیره و جهانگیر شده است. پس از چرخشگاه بعدی ــ انقلاب بهمن ۵۷ ــ و بهویژه پس از جایگیرشدن اینترنت دگرگونیهای فضای اجتماعی-فرهنگی رشد و شتاب چشمگیر و گیجکنندهای داشتهاند. از زمرهی این دگرگونیها، یکی همین روانشدنِ سیل سهمگین و پایانناپذیر واژههای انگلیسی به سوی فارسی است. این سیل دست بر قضا نه «کار اینگیلیسهاست»، نه دستهگل اهل فضل و قلم.
ناگفته پیداست که زبان و فرهنگ هر ملتی را نمیشود در حبسخانه یا گلخانه نگهداشت مبادا که از زبان و فرهنگ ملتهای دیگر تاثیر بگیرد. چنین کاری چه در پریروز و دیروز تاریخ و چه در امروز و فردای آن شدنی نبوده و نیست و نشان از خرد یا سودمندی هم ندارد. روزبهروز جهان کوچکتر مینماید و درهمآمیختگیهای ریزودرشت بزرگتر میشوند. از این گذشته دیدن «دیگری» و پذیرفتن «دیگری» و آشنایی با «دیگری» از ناگزیریهای دلخواه زمانهی ماست. بنابراین درهمآمیزی با «دیگری» در گسترهی فرهنگ ــ که دربردارندهی زبان هم میشود ــ اگر بهاندازه و سنجیده و برای پاسخگویی به نیازهای همزیستی و همدلی انسانی باشد، هم بایسته و هم شایسته است.
زبان فارسی مانند هر زبان دیگری وامواژههایی دارد که گرچه تبارشان به زبانی دیگر برمیگردد ــ از سانسکریت گرفته تا ترکی و مغولی و روسی ــ چندوچون بودنشان در فارسی چنان است که به فارسی آسیبی نمیرساند. اینها به جوی و یا نهری میمانند که به رودی میپیوندند و آن را پرتوانتر میکنند. اما اگر سیل بیاید، چه؟ اگر اراده و توانی برای مهار آن باشد، چه بسا که این سیل سودرسان بشود؛ اگر نباشد، بنیانبرافکن میشود. در حالی که هردم و هرروز بنا به نیاز واژهها و ترمهای تازه در زبان انگلیسی ساخته میشوند، چه باید کرد؟ آیا در این زمینه هم میبایستی فقط مصرفکننده و مقلد باشیم و بگوییم چون زبان زنده و پویاست، هرچه پیش آید خوش آید؟ یا دلمان را خوش کنیم که سیل عربی، حتا اگر بپذیریم که سد راه توانمندشدن فارسی در زمینههای دانشی شد، نتوانست بنیاد فارسی را براندازد؟ آیا این که سیل عربی نتوانست برانداز باشد، معنایش این است که سیل انگلیسی هم نمیتواند؟ آیا پایداری فارسی در گذشتهی دور تضمینی برای بقای آن در آینده است؟ یا این که چون پیداوپنهان میل به جهانیشدن داریم، فارسی را باید «فارگلیسی» یا «فارگلیش» کنیم؟
پاسخ به این پرسشها در اینجا نمیگنجد. اما این یادداشت اشارهای دارد به یکدم ایست، تا شاید درنگی کنیم بر این که با سپردن کار زبان به دست جریان روز و چشموهمچشمی در بهکاربردن نابجای واژههای انگلیسی و نادیدهگرفتن پیامدهای آن به کجا میشود رسید. شاملو در دههی شصت در سفری به امریکا به هزل و طنز از زبان «تهرانجلسی» گفت. حرف او در آن زمان شوخی و گزافهگویی مینمود و کسی به فکرش نمیرسید که سیوچند سال بعد چنین زبانی مدی فراگیر در میان مردم بشود و اهل قلم را هم خواستهناخواسته در پی خود بکشاند. زبان انگلیسی بی شمشیر و شعار جهانگیر شده و شرقی بخواهدنخواهد باید خودش را به آبوآتش بزند تا به غرب و غربی برسد. پس بالا گرفتنِ تب «انگلیسیپرانی» جای شگفتی ندارد. شاید این تب تبیست که مثل سیلی صورت ما را سرخ میکند تا خیال کنیم که کم نمیآوریم. شاید نشان میدهد که از قافلهی تمدن و تجدد دنیا عقب نیستیم و یا «خارجنشین» یا «خارجدیده»ایم. شاید دمِ دستترین دستاویز ماست برای این که بگوییم «ما هم مردمی هستیم» اهلِ این جهان که برای این که باشیم و دیده شویم، از «لهولورده کردن» زبان خودمان هم باکی نداریم. یا شاید، خیلی ساده، یک جور «لوکسچوری» (شکل نادرست برای «لاکشری») است که گرچه نمیدانیم چیست اما دوست داریم هم باشد و هم از آن ما باشد. هرچه هست کار «انگلیسیپرانی» در گفتار و نوشتار فارسی دیگر از دایرهی خارجنشینها و خارجرفتهها و از گسترهی فضای مجازی فراتر رفته و نشانههای چشمگیرش در رسانههای رسمی و پرمخاطب و زندگی واقعی روزمره و فضاهای شهری و حتا روستایی (مانند کافهها و رستورانها و فروشگاهها) دیده میشود. از این گذشته کار به جایی کشیده که دیگر گویا از تککلمه پرانی رسیدهایم به عبارتپرانی – و همچنین گاهی به زبانی جفنگ و به «سوتی»های نشاطآوری چون «لوکسچوری».
نمونههای زیر که مشتی از خروار است، سرِ دستی و بی هیچ ترتیبی از فیسبوک و توییتر برگرفته شده؛ برخی از نمونهها در اصل در رسانههای رسمی و سراسری درونمرزی آمده و باقی از مردم است:
سرنوشت نامههای ریجکتشدهٔ احمدینژاد (عنوان یا تیتر رسانه)
توقف ساخت «مال»های مزاحم (تیتر رسانه)
ساخت نخستین مینیورلد خاورمیانه در ملایر (تیتر خبرگزاری رسمی)
اوه مای گاد دیدی؟ خیلی کوله.
میسدکال داشتم.
ایگنورش کردی.
رو وال من کامنت نزار. خودم شیر میکنم.
مسیج تو رو پابلیک کرد.
فلانی فالوم کرد.
نات اونلی که … نیست بات آلسو خیلی …
این پیج را لایک کنید.
دکمهی سندش رو بزن.
وویس بده.
کازینمو اینوایت کردم.
فرندای من لوزر بودند.
اسکایپم آن نمیشه.
روش اکشن میدن.
یکی از اسکندلها …
چون که بابل برست کرد ما نتوانستیم …
کرایمهای اون استاپ شد.
ایف انی …
خیلی لوکسچوری بود.
۱۳۹۶