لوگو مجله بارو

علم و زبانِ علمی

علم و زبانِ علمی

 

گسترهٔ پهناورِ زبانهای مدرن را آنگاه می‌توان دریافت که رابطهٔ آنها را با علم و تکنیکِ مدرن و پهنهٔ پهناورِ آنها بفهمیم. باید دریافت که علمِ مدرن چگونه پروژه‌اي است و دامنهٔ آن از کجا تا به کجاست و، در نتیجه، دامنهٔ زبانِ آن از کجا تا به کجاست. زیرا، علم و زبانِ علم یکی و یک چیزاَند و فهمِ علمی است که زبانِ علم را می‌آفریند و می‌فهمد.

علمِ مدرن پروژه‌اي است فراگیر برای فهمِ طبیعت در کل، و در نتیجه، هرآنچه را که در پهنهٔ هستی همچون پدیده پدیدار شود، موضوعِ شناسایی قرار می‌دهد. او با طبقه‌بندیِ چیزها به رده‌های گوناگون به هر چیزي جایگاهی در نظامِ کلّیِ طبیعت می‌دهد و در ذیلِ علمي یا شاخه‌اي از علوم در آن پژوهش می‌کند. او برایِ این کار نیاز به یک دستگاهِ زبانی دارد. هر چیزي که در قلمروِ شناساییِ علمی قرار می‌گیرد می‌باید در دستگاهِ زبانیِ آن نامي داشته باشد. نه‌تنها هر چیزي که در عالمِ کانی و گیاهی و جانوری یافت می‌شود می‌باید نامي داشته باشد بلکه هرآنچه از نوعِ آنها روزي-روزگاري بر رویِ زمین بوده است نیز می‌باید نامي بگیرد، زیرا علمي نیز هست که آنها را نیز مطالعه می‌کند و تاریخِ طبیعت را می‌پیماید. و نه‌تنها آنچه از جنسِ اشیاءِ مادّی است و موضوعِ علم قرار می‌گیرد، می‌باید نامي به خود بگیرد، که آنچه از جنسِ اشیاءِ نامادّیِ نفسانی و زبانی و اجتماعی و تاریخی است نیز می‌باید نامي به خود بگیرد. زیرا علومي هست که آنها را مطالعه می‌کند. و نه‌تنها آنچه بر روی زمین است می‌باید نامي به خود بگیرد که تمامیِ اشیاءِ آسمانی نیز می‌باید نامي به خود بگیرند. زیرا آنها نیز موضوعِ علم‌اند. و نه‌تنها بزرگترین جرمهایِ آسمانی که خُردترین ذرّه‌های اتمی و زیر-اتمی نیز موضوعِ شناخت‌اند و نام می‌طلبند. نه‌تنها همهٔ اُبژه‌هایِ علوم نام می‌طلبند که بازگفتِ ساخت و کارکرد و روابطشان با یکدیگر و چند-و-چونشان نیز همچنان دستگاهي اصطلاحی از اسم و فعل و صفت و قید می‌طلبد. از سویِ دیگر، هرچه علم به دستگاههایِ پیچیده‌تر و دقیقتري مجهز می‌شود به پهنه‌هایِ گسترده‌تري برای بیان نیاز دارد و با پیشرفتِ علم دامنهٔ زبانِ آن نیز همچنان بیش و بیشتر گسترش می‌یابد.

نگاه علمی که در هر حوزه‌اي از شناخت پدیده‌ها را هرچه جزئی‌تر می‌شکافد و بخشبندی و طبقه‌بندی می‌کند، همگام با هرچه جزئی‌تر و گسترده‌تر نگریستن به طبیعت و موضوعهایِ شناخت، زباني نیز می‌خواهد که بتواند این یافته‌ها را بیان کند و در قالبِ خود بپذیرد. ازینرو، زبانهای جهانِ مدرن رشدي شگرف کرده‌اند و براي این کار نیازمندِ علومِ زبانی بوده‌اند که در آغاز دستورشناسی و لغت‌شناسی و زبان‌شناسیِ تاریخی (فیلولوژی) بود. دستاوردهای شگرفِ زبان‌شناسیِ تاریخی در سده‌هایِ هجدهم و نوزدهم تنها رابطهٔ تاریخی و خانوادگیِ زبانها را روشن نمی‌کرد، بلکه برای علومِ طبیعی و انسانی نیز سرمایهٔ عظیمِ لغت فراهم می‌آورد که کانِ اصلیِ آن زبانهایِ یونانی و لاتینی است. زیرا پیشرفتِ علوم و سپس تکنولوژی نیازمندِ سرمایهٔ کلاني از لغت بوده است که زبان‌شناسانِ تاریخی (فیلولوگها) و لغت‌شناسان فراهم آورده‌اند. سرمایهٔ زبانی نیز نمی‌بایست با جعلِ لغت بلکه با کاوش در زبانهایِ طبیعی فراهم آید و سپس این مایه‌هایِ طبیعیِ زبان به صورتِ ترکیبهایِ تکنیکی به کارِ علم آیند. اینکه مایه‌های زبانِ علمی می‌باید از جایي در «طبیعتِ زبانی»، یعنی میدانِ رشد و رویشِ طبیعیِ زبان به دست آیند تا صوتهایِ بی‌معنا نباشند و بارِ معنایی داشته باشند و سپس با مهندسیِ زبانی به صورتِ ابزارِ درخور برایِ بیانِ علمی درآیند، صورتي دیگر از رابطهٔ علم و تکنیک است با طبیعت و اینجا با «طبیعتِ زبانی»، نوعِ رابطهٔ انسانِ مدرن با زبان از همان نوعِ رابطهٔ او با طبیعت است، یعنی رابطهٔ شناخت به قصدِ تصرف و کاربُرد. ازینرو، آنجا انسان همواره در تصرّفِ زبان نیست بلکه می‌کوشد زبان را تصرف کند، همچنانکه طبیعت را.

ابزاریّتِ زبانِ علم و نیاز به کاربردِ آن، ضرورتِ نگاهِ علمی به زبان را پیش می‌آورد. نگاهِ علمی به زبان یعنی فاصله گرفتنِ حسّی و عاطفی از آن و نگریستن به آن همچون یک اُبژه و کوشش برای شناختنِ آن. تمامیِ دستاوردهای علومِ زبانیِ مدرن دستاوردِ چنین نگاه و رفتاري با زبان است. علومِ زبانی در همان‌حال که به زبان همچون اُبژهٔ شناخت می‌نگرند، برای بیانِ شناختِ خود از آن نیز نیاز به ابزارهایِ زبانی دارند و ابزارِ زبانیِ خود را نیز گسترش می‌دهند تا از عهدهٔ بیانِ شناختی برآید. یعنی، علومِ زبانی در همان‌حال که با اُبژه‌اي به نامِ زبان سروکار دارند، به زبان در مقامِ ابزار نیز نیاز دارند.

برخوردِ علمی با زبان و نگریستن به آن همچون چیزي تاریخی، دگرگونی‌پذیر، و شناخت‌پذیر سبب می‌شود که هالهٔ جادوییِ زبان از گردِ آن برچیده شود، همچنانکه علومِ طبیعی نیز هالهٔ جادویی را از گِردِ اشیاءِ طبیعی برچیده‌اند و آنها را به اُبژهٔ علم، یعنی چیزهایي شناخت‌پذیر بدل کرده‌اند. برچیده‌شدنِ هالهٔ جادویی از گِردِ اشیاء به معنایِ پایانِ عصرِ جادوگران و علمِ جادویی است، همچنانکه با رهیافتِ علمی به زبان جادوگري با زبان نیز پایان می‌گیرد.

چنانکه گفتیم، گسترشِ علم با گسترشِ دامنهٔ زباني که بُردارِ آن می‌باید باشد ناگزیر همراه و همپا بوده است. زیرا علم در ظرفِ زبان و تنها در آنست که خود را بازگو می‌تواند کرد. ازینرو، نگاهِ علمی به زبان و کوشش برایِ شناختِ آن از جنبه‌های گوناگونِ سازه‌ای (factorial) و ساختاری (structural) و کارکردی (functional) همواره یکي از زمینه‌هایِ کوششِ علمی برایِ شناخت بوده است که، در عینِ حال، مایهٔ کاربُردِ تکنیکیِ آن را نیز در حوزهٔ تمامیِ علوم، ازجمله علومِ زبانی فراهم کرده است.

زبانِ علمی، در میانِ کاربردهایِ گوناگونِ زبان، دارای ویژگیها و طبیعتِ ویژهٔ خویش است. زبانِ علمی با کاربردِ روزمره یا شاعرانه یا سخنورانه و ادبیِ زبان فرق دارد. زبانِ روزمرّه یا «زبانِ مردم» زباني است برای برآوردنِ نیازهای رابطهٔ مردم با یکدیگر. «زبانِ مردم»، یعنی زبانِ مشترکِ یک جامعهٔ انسانی برای برآوردنِ نیازهایِ روزانه و همگانی که زباني است همه‌فهم و در عینِ حال کم‌وبیش تنگ‌میدان و ساده و با دقّتِ مفهومی و منطقیِ کم که پایهٔ لایه‌هایِ بالاترِ زبان ــ زبانِ علم و فن، زبانِ شعر و ادبیات و فلسفه ــ است، و اگرچه مایهٔ نخستینِ آنها را می‌دهد، اما نمی‌تواند جانشینِ آنها شود و نیازهایِ زبانی را در آن مرتبه برآورد.

زبانِ علمی برای آنکه بتواند با نگاهِ عینی (اُبژکتیو) به چیزها بنگرد و از ارزشداوری بدور باشد می‌باید زباني را به کار گیرد که بارهایِ ارزشیِ واژگانِ روزمرّه را با خود نداشته باشد و همچنین برای دقتِ منطقی نیازمندِ دستگاهي مفهومی و تعریف‌پذیر از زبان است که بتواند پدیده‌ها را بروشنی از هم جدا و طبقه‌بندی کند و سازه‌ها و ساخت و کارکرد و چند-و-چونشان را بازگوید و، از سوی دیگر، هرچه شناختِ آن دامنه‌دارتر و پیچیده‌تر می‌شود ناگزیر از زبانِ همگانی بیشتر فاصله می‌گیرد و درهایِ خود را بیشتر به رویِ فهمِ ساده و همگانی می‌بندد و به زباني ویژهٔ اهلِ تخصص بدل می‌شود.

برای مثال، در علمِ روانشناسی، هرگز اصطلاحاتِ زبانِ همگانی و روزمرّه ــ که بارِ داوریهای اخلاقی و پیشداوریهایِ ذهنِ عام را دربارهٔ پدیده‌هایِ روانی و رفتاری دارند ــ به کار نمی‌رود و واژه‌هایي همچون دیوانگی، خُلی، ابلهی، بی‌خردی، خامی، نادانی، سفاهت را در آن به کار نمی‌برند بلکه با ساختن و پرداختنِ دستگاهی زبانی از مفاهیمِ تا حدِ ممکن روشن و تعریف‌پذیر بر اساسِ نظریه‌پردازی و آزمایش پدیده‌هایِ روانی را با برشمردنِ ویژگیهای آنها رده‌بندی می‌کنند. از ینرو، در زبانهایِ انگلیسی و فرانسه و آلمانی، که زبانهایِ اصلیِ ذهنیّت و علمِ مدرن و میدانِ رشدِ آنند، برای پرهیز از کاربُردِ واژه‌هایِ زبانِ روزمره و همگانی انبوهي از واژگان را با وام‌گیریِ زبانی بویژه از مایه‌های لاتینی و یونانی برساخته‌اند.

در قلمروِ علوم طبيعى نيز، چه حوزهٔ كانى‌شناسى باشد چه فيزيک و شيمى و زيست‌شناسى، فراوانىِ اشياء و پديده‌ها چندان است و بازگفتِ چند-و-چونشان چنان پيچيده و تو-در-تو كه هيچ زبانِ همگانىِ آشنايي از عهده بيانشان برنمى‌آيد و ضرورتِ نامگذارى و طبقه‌بندى و بيانِ روابط و سيستم و كاركرد و چند-و-چونِ نمودِ پديده‌ها زباني ديگر مى‌طلبد كه از عهدهٔ چنين وظيفهٔ گراني برآيد.

بى‌گمان، هنگامي كه شناختِ علمى در قلمروِ زبانِ علمى به دست آمد، ساده كردن و همه‌فهم كردنِ آنها تا حدودي ممكن است، يعنى به جاى زبانِ تكنيكى و مفهومى به زبانِ استعاره و تمثيل نيز مى‌توان دستاوردهاى علمى را در زمينه‌هايي تا حدودي همه‌فهم كرد ــ البته براى كساني كه بكل با علم و عالمِ آن بيگانه نباشند ــ اما تصوّرِ بناكردنِ زبانِ علمى با زبانِ همگانى، با «زبانِ مردم»، تصورى است ساده‌انديشانه و از سرِ ناآگاهى از ماهيّتِ علم و زبانِ آن.

ابزاريّتِ زبانِ علم ضرورتِ گسترشِ آن را به نسبتِ شتابِ پيشرفتِ علم پديد مى‌آورد و اگر زبانهايي هستند كه در طولِ دويست-‌سيصد سال دهها هزار واژهٔ تازه به قلمروشان راه يافته يا در آنها ساخته شده است، از آنروست كه آنها زبانِ علم‌اند و ضرورتِ كاربُردِ ابزارىِ زبان به نسبتِ شتابِ علم ناگزير آنها را اينچنين گسترش داده است. عِلموَران (scientists) در قلمروِ اين زبانها با چشمِ علمى به زبان نگريسته‌اند و با شناختِ مايه‌ها و ساز-و-كارِ آن، آن را در جهتِ نيازهاى خود بسيجيده‌اند و به آن توشه و مايه رسانده‌اند و سپس آن را به كار گرفته‌اند. اگر زبانِ فيزيک و شيمى و زيست‌شناسى و اخترشناسى و روانشناسى و زبانشناسى و مردم‌شناسى چنين دامنهٔ شگفت‌انگيز يافته‌اند و اگر انگليسى ــ در مقامِ عاليترين مثالِ زبانِ علمى و ابزارى ــ مى‌تواند به‌سادگى هر مايه‌اي را نه‌تنها از لاتينى و يونانى و فرانسه و آلمانى كه از زبانهاى مالزى و پوليتزى و عربى و هندى و چينى بگيرد و در خود بگوارد و آنها را از آنِ خود كند و به‌كار برد و بر گنجينه واژگانِ خود نه‌تنها در هر سده و دهه كه در هر سال چنين بيفزايد، از آنروست كه زبانِ علم و تكنيکِ مدرن است و ابزاريّتِ زبان در حوزهٔ علم اصلي بديهى است و زبانِ علم در چنبرهٔ زبانِ همگانى و همه‌فهم يا زبانِ شاعرانه و ادبى گرفتار نيست.

 

مُدرنيّت و زبانِ آن

مدرنيّت همانا جسارتِ شگرفِ انسان است براى هرچه دورتر رفتن، هرچه بيشتر ديدن، هرچه بيشتر شناختن، هرچه بيشتر چيره‌شدن و در چنگ گرفتن. او همانگونه كه طبيعت را ابزارگونه در چنگ مى‌گيرد و در پىِ چيرگىِ مطلق برآنست، زبانِ خود را نيز در چنگ مى‌گيرد و بازمى‌سازد و در قلمروِ زبان نيز هرچه دورتر مى‌رود تا هرچه بيشتر بداند و هرچه بيشتر بر آن چيره مى‌شود تا آن را هرچه كاراتر به‌كار گيرد. ازينرو، بر حجم دانشهاي زبانى پيوسته مى‌افزايد و در آن ميدان نيز همچنان دورتر و پيشتر مى‌رود. اين انساني است پيشرو، زيرا به پيشرفت ايمان دارد. جهانِ او جهانِ ساكنِ «بودن» نيست، بلكه جهانِ بى‌مهارِ «شدن» است كه در تاريخ، چه تاريخِ طبيعت چه تاريخِ انسان، به پيش مى‌رود. زبان نيز نزدِ او، همچون طبيعت و انسان، چيزي است تاريخى و دگرگون‌شونده و در كشفِ تاريخِ آن بسيار كوشيده است و با بيرون‌كشيدنِ مايه‌هاىِ زبانىِ موردِ نيازِ خود از دلِ تاريخِ زبان، زبانِ خود را نيز همچون ابزارِ ضرورىِ بيانِ چنين جهاني به‌پيش كشانده است و آن را به وسيله‌اي كارا و چالاک بدل كرده است تا در هر گام بتواند دستيافتهاىِ او را در ذهن بگنجاند و بر كاغذ به ثبت برساند. جسارتِ او، ازجمله، تمامىِ انسانيتِ پيش از او را با دَگَنَگِ علم از جا برمى‌خيزاند و وامى‌دارد تا سخن بگويد، چنانكه هر انسانِ زندهٔ «ابتدايى» يا «نيمه‌متمدن» را. هر لوحهٔ هيروگليف يا ميخى-نگاشته‌اي مى‌بايد سرانجام در زيرِ نگاهِ كاونده و شكافندهٔ او زبان بگشايد و رمزِ خود را آشكار كند. او هر تكه-پاره‌سنگ يا كاغذي را كه چيزي به زبانِ گم‌شده يا ازيادرفته‌اي بر آن نوشته‌اند مى‌بايد بخواند و رمزِ آن را بگشايد. هيچ‌چيز در پيشگاهِ او نمى‌بايد «سر به ‌مُهر» بماند، زيرا كه او انساني است رازگشا و رمززدا. نزدِ او پرسشگرىِ بى‌باک از چيستىِ همه‌چيز هيچ چيزي را در سايهٔ هيبتِ ترسناک بازنمى‌گذارد و، در نتيجه، همه‌چيز را از نو مى‌بيند و از نو مى‌شناسد و از نو ارزيابى مى‌كند و از نو جايگاه مى‌بخشد، ازجمله زبان را و ازجمله خود را در مقامِ شناسنده و ارزياب. اينچنين است فرق ميانِ نگاهِ خيرهٔ انسانِ مدرن به جهان و انسان و زبان با نگاهِ شرمگينِ هراسانِ انسانِ پيش-مدرن.

 

چنانكه گفتيم، براى بيانِ علمى بايد زبانِ علمى داشت و براى داشتنِ زبانِ علمى مى‌بايد با ديدِ علمى به زبان نگريست. نگاهِ علمى از دانشِ علمى برمى‌خيزد، اما چيزي بيش از آنست. بدين معنا كه چه‌بسا داشتنِ دانش در زمينه‌اي يا زمينه‌هايي از علم به معناىِ داشتنِ نگاهِ علمى نباشد. نگاهِ علمى يعنى توانايىِ بكار بردنِ علم براىِ شناخت. براى مثال، دانستنِ چيزهايي از دستور يا واژه‌شناسى يا زبان‌شناسى به معناىِ داشتنِ نگاهِ علمى به زبان نيست؛ نگاهِ علمى توانايىِ بكار بردنِ روش است براى شناخت، يعنى هر موردي را در پرتوِ اصل يا اصولِ كلى ديدن و در دستگاهي از شناخت در سرِ جاىِ خود بازنشاندن. اينچنين نگاهي حكمهاى پيش‌آموخته دربارهٔ چيزها ندارد، بلكه مى‌گذارد كه هر چيز خود را چنانكه هست، همچون يک پديدار (فنومن)، همچون يک اُبژهٔ شناخت در دستگاهِ شناختى‌اش نمودار كند.

تكيه‌گاهِ نگاهِ علمى به يک فلسفه است كه، سرانجام، دستاوردهاى علوم را در خود يگانه مى‌كند و به جهان‌بينى بدل مى‌كند. علمِ مدرن بر پايهٔ پرسشگرىِ منطقى و پاسخگويىِ سنجيده و روشمند بنا شده است و فلسفه‌اي نيز كه بنيادِ خود را بر داده‌هاىِ علم مى‌گذارد همينگونه سرسپردهٔ منطق و روش است و در آن جدّيتي هست كه جا براىِ هيچگونه بازيگوشى و آسانگيرى بازنمى‌گذارد. همينگونه است زبانِ علم و فلسفه. علم و فلسفه پابه‌پاى گسترش ميدانِ شناختِ خود و برحسبِ جهتگيريها و زمينهٔ خود زبانِ خود را نيز گسترش مى‌دهند. و اما گسترشِ زبانِ علمى نيز كاري است علمى و تكنيكى و نيازمندِ پايه‌هاىِ نظرى و دستاوردهاىِ علمى و نيز فن‌شناسى براى چفت-و-بست كردنِ مايه‌هاى زبانىِ به‌دست‌آمده از راهِ پژوهشِ علمى براى برآوردنِ نيازمنديهاى زبانىِ تازه. براى ساختن و پرداختنِ زبانِ علمى نيز روحيه و پژوهندگىِ علمى و نظرآزمايىِ فلسفى مى‌بايد كارگشا باشد و هر جا كه استبدادِ فهم عامه يا «زبانِ مردم» يا استبدادِ سنّت و عادت فرمانروا باشد روحيه و بينشِ علمى و فلسفى و، در نتيجه، زبانِ آن نيز در ميان نيست، اگرچه صورتي شكسته-بسته و تقليدى و خام از آن اينجا و آنجا خودي بنمايد.

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ نظرتان دربارۀ این متن چیست؟ ‌

یک دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پشتیبان بارو در Telegram logo تلگرام باشید.

مسئولیت مطالب هر ستون با نویسنده‌ی همان ستون است.

تمام حقوق در اختیار نویسندگانِ «بارو» و «کتابخانه بابل» است.

Email
Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram