عربیمآبی بلایِ جان و توشِ زبان فارسی
نمونهیِ کاربستِ جمعهایِ شلخته و نادرستِ زبان فارسی
کاظم کردوانی
سخن از عربیمآبی است و نه دو خصیصهیِ ناروایِ «عربیستیزی» و «عربستیزی» که هردو در نگاهِ این قلم و هر انسانِ انساندوستی بسیار ناپسندیده است و مردود.
در زبان فارسی مانند هر زبان زندهی دنیا واژههای بیگانه راه یافته است یا ایرانیان خود وام گرفته اند. زبان فارسی همچون یکی از کهنترین زبانهای دنیا شاید بیش از دیگر زبانها در این دادوستدِ فرهنگی بوده است. و این امر به رشد و شکوفایی زبان فارسی یاری رسانده است. نمونهای بیاورم: واژهای چون «کنکاش» که بسیاری میپندارند فارسیِ خالص است، از زبان مغولی وام گرفته ایم. این نهتنها عیب که علت سرزندگیِ زبان فارسی است. درحقیقت در جهان اگر دو چیز وجود دارد که هرگز خالص نبوده است و اگر «خالص» میبود هم سترون بود و هم بسیار زشت: یکی زبان است و دیگری نژاد. کافی است به زبان انگلیسی توجه کنیم و وسعتِ واژههای به وام گرفتهی این زبان را دریابیم. اما، هیچ زبانی بیهیچ دروپیکری دروازههای خود را به روی دیگر زبانها نمیگشاید بلکه تنها آنجاکه نیازی دارد که خود دارا نیست دستِ یاری بهسوی دیگر زبانها دراز میکند و آن واژهها را در دستگاهِ دستوری خود به کار میبرد. حالآنکه در زبان فارسی بهعلتهایی که بیان آنها در این مختصر میسر نیست چنین نشد و اتفاقِ ناخوشایندِ گشوده شدن بیحسابوکتاب دروازههای زبان فارسی به روی زبان عربی رُخ داده است. و افزونبر پذیرفتن یا وام گرفتن واژههای عربی که درحدِ نیاز بهخودیخود نه عیب که به رشد زبان فارسی یاری رسانده است ما با پدیدهی بسیار زیانآورِ و بنیان برباددهیِ راه یافتن زبان عربی در پهنهی دستور و نظام صوتی زبان فارسی روبهرو بوده و هستیم.
در اینجا به تأکید بگویم که طرفدار بیرون ریختن واژههای عربی که «شناسنامه»ی فارسی دارند نیستم که پیآمدهای آن چیزی جز فقیر کردن زبان فارسی و برباددادن گنجینههای بزرگ و تاریخی زبان و فرهنگ و ادبیات ما نیست؛ و نیز استفاده از واژههای دساتیری یا واژههای «فارسی سره» بهجای واژههای زبان فارسی با ریشهی زبان عربی را درست نمیدانم. بهجایِ چنین کوششهایی که نه دستآوردی داشته و نه دارد ما میتوانیم با استفاده از گنجینهی زبان فارسی یا ساختن واژههای خوشساخت و همساز با شمِ زبان فارسی و گسترش مفردها و ترکیبهایِ درست با این عربیمآبی مقابله کنیم. بهراحتی میتوانیم بهجای تساهل بگوییم رواداری و به یاد بیاوریم که شاعر بزرگ ما نظامی گنجهای در سدهی ششم هجری (دوازدهم میلادی)، چند صد سال پیش، ازجمله بهجای «ازل و ازلیت» و «حقالقدم» واژههای خوشساختِ «پیشوجود» و «پارَنج» را ساخته است یا حکیم ناصرخسرو شاعر بزرگ ایرانی بسیار پیشتر از نظامی (قرن دهم میلادی) از فعلِ جستن، جستار را ساخته است (دکترخانلری). یا واژههای خوشساختی که فرهنگستانهای ایران از عنصرهای زندهی زبان فارسی چون شهربانی و شهرداری و دادگستری و همهپرسی و یارانه و برونرفت و … ساخته اند یا واژههای دقیق و زیبایی که مترجمان زبردست و نویسندگان و شاعران توانای ما به زبان فارسی و ایرانیان عرضه کرده اند، همه و همه نشان از نیرو و زایایی این زبان دارد که ما را از کُنجیدن در درون دخمهی عربیمآبی بینیاز میکند. همچنین به تأکید گفته باید که واژههای عربی که چند سد سال است وارد زبان فارسی شده اند دیگر نه عربی که فارسی اند و ما توانسته ایم با بسیاری از آنها واژههایِ ترکیبی بسیار مهم و کارسازی بسازیم. سه واژهیِ «کتاب» و «سفر» و «قلم» (معرب، گرفته شده از یونانی) را در نظر بگیرید که توانسته ایم واژههای خوشترکیبی چون «کتابآرایی، کتابباز، کتابچه، کتابخانه، کتابخوان، کتابدار، کتابداری، کتابساز، کتابسازی، کتابشناس، کتابشناسی، کتابنامه …» و «سفرنامه، سفرساز، سفرکرده، سفرکش، سفرکشته، سفرنامه …» و «قلمافشان، قلمانداز، قلماندازی، قلمبند، قلمبندی، قلمتراش، قلمخوردگی، قلمخورده، قلمداد، قلمدان، قلمدانساز، قلمدانگر، قلمدانگری، قلمدرشت، قلمدوات، قلمدوش، قلمدوشسواری، قلمدیده، قلمرو، قلمریز، قلمزده، قلمزن، قلمزنی، قلمستان، قلمسیاهی، قلمفرسایی، قلمکار، قلمکارساز، قلمکارسازی، قلمکاری، قلمگیری، قلممو، قلمنی …» از این سه بسازیم یا از واژههای عربیِ فارسیشدهیِ « بلع، طلب، غارت، فهم، رقص» مصدرهای بلعیدن، طلبیدن، غارتیدن، فهمیدن، رقصیدن را ساخته ایم. اما، هیچ نیازی به استفاده از واژههایی چون مالاًوجاناً و دارالتعلیم و دستورالعمل و ابوالزوجه و لطایفالحیل و تحتالشعاع و لوازمالتحریر و علیالاجمال و علیایحال و علیهذا و حسبالاشاره و حسبالامر و حسبالاجازه و حسبالوظیفه و والدهٔ محترمه و اشعار میدارد و … نداریم. و باید این واژههایی که دستپختِ عربیمآبان و اهلِ حوزهیِ دورانهایِ صفویه و قاجار و پیروانِ امروزی آنان است به خود آنان واگذاریم.
دربارهی چرایی این «عربیمآبی» ایرانیان بسیار گفته شده و نگارنده در کار دیگری (که این نوشته بخش کوتاهی از آن کار است) به آن میپردازد. همچنین در این متن کوتاه نمیخواهم به سیر این عربیمآبی بپردازم که بهمثل چرا خواجه احمد میمندی وزیر دربار سلطان محمود عزنوی که ایرانی بود و نه عرب و نیز نه وزیر پادشاهی عرب آنگاه که به وزارت رسید (۴۰۱ق.) رسم فارسینویسیِ نامهها و مکاتبههای دربار را که با نخستین وزیر سلطان محمود غزنوی (سلطانِ دوستدارِ زبان فارسی) ابوالعباس اسفراینی (۳۸۴ ق. / ۹۹۴ م.) برقرار شده بود منسوخ کرد و به عربی برگرداند و سنتِ انتقالِ دبیریِ عصر سامانی به دورهیِ غزنوی را برای یک دوره برانداخت (سید حسن تقیزاده)؛ که چرا از «تاریخ بیهقی» به «درهٔ نادری» رسیدیم؛ که چرا از «التفهیم» ابوریحان بیرونی (۳۶۲ – ۴۴۰ ق.) و آن همه متنهای درخشان فارسی به متنهای دورانهای پس از قرن هفتم رسیدیم؛ که چرا از ایرانیانی که در قرنهای چهارم و پنجم هجری حتی برای «وضو و صوم و صلوة اسلامی» از واژههای «آبدست و نماز و روزه» استفاده میکردند به لغتسازان وزارت انطباعات قاجاری رسیدیم که واژههای «مثلثة المراکب» و «مرکض» را برای تراموا و پستخانه پیشنهاد کردند (همان)؛ که چرا استاد بزرگ زبانشناسی و دانشمند ما در مقدمهیِ فرهنگ املایی خود از واژهی «عدمِ فاصله» بهجایِ «بیفاصله» استفاده میکند و با بیسلیقگی شگفتآوری پیشوندِ جاافتاده و کارسازِ «بی» زبان فارسی را به یاد نمیآورد!؟ با نقل کلامی از دکتر جعفر شهیدی این سخن را در اینجا کوتاه میکنم:
زیانی که زبان و ادبیات فارسی از ایرانیان عربمآب دیده است، هیچگاه از عرب و یا اقوام بیگانه ندیده است.
همانطورکه از عنوان این نوشته برمیآید در اینجا میخواهم به یک نوع عربیمآبی بسیار گستردهای اشاره کنم که کمتر به آن توجه میشود و حتا بسیاری از آنان که فارسیگرا هستند نمیدانند سخت در بندِ این عربیمآبی گرفتار آمده اند و زیان این عربیمآبی بسیار بیش از وامگرفتن بیقاعدهیِ واژههای بیگانه است.
همهی زبانهای زندهی دنیا آنگاه که واژهای را از زبانی بیگانه وام میگیرند آن را در دستگاه صرفی و نحوی خود و در مفردها و ترکیبهای خود به کار میبندند و نه در دستگاه صرفی و نحویِ زبانِ خارجیِ مبدأ. کاری که در زبان فارسی رعایت نشد و زیانهای زیادی به زبان ما زد. یکی از نمونههای بارز این پدیده در کاربردهای نادرست و شلختهیِ جمع در زبان فارسی دیده میشود. حتی امروز نیز بهجایِ آنکه اسمها براساسِ قاعدهیِ صَرفی زبان فارسی جمع بسته شود از قاعدههای جمع زبان عربی استفاده میکنند.
مقایسهای کوچکی میکنیم میان دو زبان فرانسه و آلمانی با زبان فارسی: جمعِ واژهی فرانسوی journal براساس قاعدهی جمعِ زبان فرانسه که کلیهی اسمهایی که به al ختم میشوند در جمع به aux تبدیل میشوند، journaux میشود. اما زمانی که این واژه وارد زبان آلمانی میشود جمع آن براساسِ قاعدهی جمع در زبان آلمانی انجام میشود و تبدیل میشود به Journale. یا واژهی Ökologie آلمانی که وارد زبان فرانسه شده و به صورت écologie درآمده است، جمع آن در زبان آلمانی Ökologien است حالآنکه زبان فرانسه آن را نه براساس صَرفِ زبان آلمانی که براساسِ قاعدهیِ صرفی خود جمع میبندد که میشود écologies. حال این امر را مقایسه کنید با زبان فارسی که بهمثل واژهی خالص فارسیِ «درویش» در زبانِ عربیمآبی بهجایِ «درویشان» یا «درویشها» میشود «دراویش» (جمع مکسر عربی) یا واژهی «فعل» که باید براساسِ قاعدهی زبان فارسی با «ها» جمع بسته شود (فعلها) بسیاری و پیش از همهی آنها «فرهنگستان» براساس قاعدهی زبان عربی جمع میبندند و بهصورت جمعِ مکسرِ عربی «افعال» میگویند و مینویسند!
در مقایسه با بسیاری از زبانها زبان فارسی دارای یکی از آسانترین و سادهترین قاعدهها در جمعِ اسم است. با دو نشانهیِ «ها» و «ان» همهی نیازهای ما در جمعِ اسم برآورده میشود و دیگر نیازی نداریم که از زبان عربی یا زبان دیگری یاری بخواهیم. واژههایی چون «اطلاعات» (که در یک معنای خود جمع نیست) و «حقوق» و «منافع ملی» یا نامهایی چون «سازمان ثبتِ احوال» یا «مؤسسهی تحقیقات و مطالعات اجتماعی» از قدیم استفاده شده است باید جزو استثناها شمرده شود. اما، امروز ما همچنان با این امر نابههنجار روبهرو هستیم و شاهدیم که بسیاری از جمعهای ما براساسِ قاعدههای زبان عربی جمع بسته میشود و کسی هم به این بلایِ جانِ زبان فارسی توجه نمیکند.
در سه جدولِ کوتاهِ زیر وضعیت جمع اسم را در زبان فارسیِ عربیمآبانه ببینیم*:
جدول شمارهیِ ۱ – جمع واژههایِ خالص فارسی به عربی
جمع درستِ فارسی | جمع نادرستِ عربی | مفرد |
باغها | باغات | باغ |
بندرها | بنادر | بندر |
ترشیها | ترشیجات | ترشی |
درویشها – درویشان | دراویش | درویش |
دهقانان | دهاقین | دهقان |
دیوانها | دواوین | دیوان |
سبزیها | سبزیجات | سبزی |
سفارشها | سفارشات | سفارش |
شیرینیها | شیرینیجات | شیرینی |
فرمایشها | فرمایشات | فرمایش |
گزارشها | گزارشات | گزارش |
میوهها | میوهجات | میوه |
نگارشها | نگارشات | نگارش |
نوشتهها | نوشتهجات | نوشته |
جدول شمارهیِ ۲ – جمع واژهها براساسِ جمعِ سالم عربی («سالم» یعنی کلمهیِ مفرد «سالم» باقی میماند و نمیشکند)
(در عربی: نشانههای «ین» و «ون» برای کلمههای مذکر / نشانهی «ات» برای کلمههای مؤنث.)
جمع درست فارسی | جمع عربی (سالم) | مفرد |
اختلافها | اختلافات | اختلاف |
اعتراضها | اعتراضات | اعتراض |
اعتصابها | اعتصابات | اعتصاب |
اقدامها | اقدامات | اقدام |
کلمهها | کلمات | کلمه |
لوازم | لوازمات | لوازم |
مدرسان | مدرسین | مدرس |
مراسمها | مراسمات | مراسم |
مسئولان | مسئولین | مسئول |
معلمان – معلمها | معلمین | معلم |
مقالهها | مقالات | مقاله |
موضوعها | موضوعات | موضوع |
مؤمنان | مؤمنین | مؤمن |
نظرها | نظرات | نظر |
*ناگفته نماند که دکتر معین در کتاب «مفرد و جمع و معرفه و نکره» یادآور میشود که در برخی لهجههای ایرانیِ شمالِ شرقی چون سغدی و یغنابی و آسی (یا استی) «ات» نشانهی جمع بوده است.
جدول شمارهیِ ۳ – جمعِ واژهها براساس جمعِ مکسر عربی
(این جمع در عربی «سماعی» است و هیچ قاعدهی مشخصی برای آن وجود ندارد و گفته میشود که بیش از هفتاد نوع جمع مکسر در زبان عربی وجود دارد. برخی از این جمعها را خودِ عربیمآبان ایرانی ساختهاند و در عربی وجود ندارد.)
جمع درست فارسی | جمع مکسر عربی | مفرد |
استادان، استادها | اساتید | استاد |
اسمها | اسامی، اسما | اسم |
تصویرها | تصاویر | تصویر |
ذهنها | اذهان | ذهن |
رقمها | ارقام | رقم |
صنفها | اصناف | صنف |
ضدها | اضداد | ضد |
عملها | اعمال | عمل |
غلطها | اغلاط | غلط |
فعلها | افعال | فعل |
فکرها | افکار | فکر |
قشرها | اقشار (قشور) | قشر |
قلمها | اقلام | قلم |
ورقها | اوراق | ورق |
همینطورکه دیده میشود (که میتوان صدها نمونهی عربیمآبی را در این جدولها جای داد) واژههای زبان فارسی براساس قاعدههای صرفی زبان عربی جمع بسته شده است؛ آن هم در موردهایی که کوچکترین نیازی به چنین کاری نیست!
به دانشآموزان خود در کتابهای درسی آموزش میدهیم که نشانههای جمع در زبان فارسی «ها» و «ان» است اما، اگر بپرسند که چرا و براساسِ چه قاعدهای جمعهای واژههایی چون «دوره» میشود «ادوار» و «تدبیر» میشود «تدابیر» و «متن» میشود «متون» و «میدان» میشود «میادین» و «فاجعه» میشود «فجایع» و «حاشیه» میشود «حواشی» و «مورد» میشود «موارد» و «شکل» میشود «اَشکال» و صدها نمونه ازایندست، چه پاسخی جزاین داریم که بگوییم «جمع در زبان عربی اینگونه است!؟»
زبان فارسی نه مذکر دارد و نه مؤنث و نه از قاعدهیِ عربیِ جمعهای مکسر پیروی میکند اما، بهعلت ناآگاهی و بیتوجهی و شلختگی نویسندگان و گویندگان حتی صَرف زبان فارسی تغییر میکند و عربی میشود! امروز کافی است که به صحبتهای گویندگان برنامههای تلویزیونی صدا و سیمای حکومت اسلامی ایران یا رسانههای بزرگ فارسیزبان خارج از ایران یا نمایندگان و مسئولان حکومت گوش بدهید و به آنها توجه کنید تا دریابید هرساعت صدها واژههایی ازایندست گفته و پخش میشود! کافی است با کمی دقت نگاهی به سایتهای این رسانههای بزرگ در داخل و خارج و نشریههای ایرانی بیاندازید تا ببینید چگونه ذهن و فکر ایرانی با زبان فارسیِ عربیمآب تربیت میشود!
چارهجویی برای چنین وضعیت ناهنجاری که جانِ زبان فارسی را فرسوده میکند نیاز به آگاهی به چنین خطری دارد که بسیار بیش از آن چیزی است که ممکن است عدهای تصور کنند. در اینجا تنها یک موضوع خاصِ دستوری مطرح نیست بلکه سخن از خطری است که ساختار زبان فارسی را درهم ریخته است و بسیار فراتر از آن، ذهن و فکری است که با حالوهوایِ عربیمآبی پرورش مییابد.
*همچنین میتوانید ازجمله به این صحبت من در وبینارِ «انجمن آزادی اندیشه» مراجعه کنید.
4 دیدگاه
لوازم و مراسم خودشان جمع هستند و لوازمات و مراسمات صحیح نیست.
بسیار عالی بود این متن و ای کاش زبان شناسان دیگر هم چنین دغدغههایی میداشتند و در بارهی عربیمآبی افسارگسیخته مینوشتند و آگاهیرسانی میکردند. متاسفانه باید گفت نویسندگان بسیاری خود به این وضعیت دامن میزنند و به ویژه مترجمان متنهای فلسفی و با این حجم گستردهی واژههایی که نمونههایش در این متن گفته شد گویا سواد خود را میخواهند به رخ بکشند یا تصورشان بر این است. امیدوارم این نویسندگان با خواندن چنین متنهایی بفهمند که ادامهی این رویه فقط زبان را بیشتر به سوی ویرانی و نابودی میبرد و بهرهی دیگری ندارد.
چرا دیدگاهی که نوشته بودم را منتشر نکردید؟ مگر سخن نامعقولی در آن بود؟
بسیار عالی میشود فرهنگ لغتی درست کرد و لغت های عربی مآب را به فارسی اصیل ترجمه کرد مثلا از مثال خود مقاله استفاده میکنم بجای لوازم التحریر و یا همین جمع های مکسر عربی کلمه های فارسی را استفاده کنیم جای همچین فرهنگ لغتی خالیست