لوگو مجله بارو

سرنوشت کاساندرا

سرنوشت کاساندرا

آشکارکردن صادقانه‌ی عقاید و باورهای خویش در تمام ادوار تاریخ بشر هزینه داشته، گاه کم و گاه زیاد و البته نه در شکل و شیوه‌ای مشابه. روزگاری متداول بود به اتهام داشتن یا نداشتنِ یک عقیده، سر از تن فرد جدا کنند و وجدان جامعه هم چندان به درد نیاید، در زمانه‌ی ما و در جوامع پیشرفته بیشتر محتمل است موقعیت شغلی یا اجتماعیِ او بر باد رود اما جان‌اش -مگر در مواردی نادر یا در مکان‌هایی مشخص- بعید است به خطر بیفتد. اولی تقریباً همیشه به دست قدرتِ مسلط و عریان انجام می‌شد و می‌شود، دومی در جهان امروز عموماً نتیجه‌ی نیروی چیزی‌ست موسوم به “افکار عمومی”. برخی می‌گویند با این‌که رسیدن از اولی به دومی پیشرفت به حساب می‌آید اما کماکان هزینه‌ی سخن‌گفتن، گزاف و کمرشکن است. چند دانشمند و محققِ سرشناس، ژورنالی علمی دست‌وپا کرده‌اند که پژوهش‌گران بتوانند در آن، با نام مستعار و بدون نگرانی از آینده‌ی علمی و حرفه‌ای خویش، نتایج تحقیقات‌شان را منتشر کنند.

آدمیزاد، نتیجتاً و رفته‌رفته، آموخته اگرچه در بسیاری امور صاحب عقیده ا‌ست عقل حکم می‌کند در تمام موارد نظرش را آشکار نکند مگر آن‌که برای هزینه‌های احتمالی آماده باشد. پس با خیل آدم‌هایی روبه‌روئیم که عقایدی دارند اما نظر نمی‌دهند. مثال گالیله دیگر به کلیشه بدل شده: در باب وضعیت زمین و خورشید عقایدی داشت اما نظردادن برایش گران تمام شد و ترجیح داد به همان وضعیتِ عقیده‌داشتنِ صرف بازگردد. کامو در ابتدای متن مفصل‌اش در باب خودکشی، اذعان کرد که کشف گالیله اگرچه واقعیتِ علمیِ مهمی قلمداد می‌شد اما ارزشِ جزغاله‌شدن نداشت. شاملو در جلسه‌ای نیمه‌خصوصی-عمومی در پاسخ به درخواستی مبنی بر خواندنِ یکی از شعرهای منتشرنشده‌اش صادقانه گفت: به نفع‌ام نیست.

جدا از این تفاوتِ عمده، ظرافت دیگری هم میان دو مفهومِ عقیده‌داشتن و نظردادن وجود دارد: در عرصه‌ی عمومی کسی را به صرف داشتن یک ایده یا نگرش “غالبا” به چهارمیخ نمی‌کشند اما به‌محض آن‌که ایده را به شکل یک نظر یا پیشنهاد مطرح کرد حملات آغاز و فرد ناچار می‌شود مسئولیت تمام کاستی‌های احتمالیِ آن ایده را بر عهده گرفته و حتی برای مشکلاتی که ممکن است در صورت عملی‌شدنِ آن ایده رخ دهد هم پاسخ‌هایی در آستین داشته باشد. درنتیجه و مجدداً، فرد ممکن است در باب مسائلی معین عقایدی مشخص داشته باشد و حتی به زبان آورد اما تنها در قالب دیدگاه‌هایی شخصی و نه در بیانی که بوی نسخه‌دادن یا پیشنهاد کردن بدهد. با کمی احتیاط شاید بتوان گفت اولی وجهی تئوریک دارد، حال آن‌که دومی ماهیتی عملی می‌یابد.

تفاوتِ میانِ عقیده‌داشتن و نظردادن و گذار از یکی به دیگری گاه به موضوعی اخلاقی مبدل می‌شود. فرد ممکن است برای نظردادن یا ندادن زیر فشار قرار گیرد و عقایدش پیش از آن‌که به نظری عمومی و آشکار بدل شود به زیرِ ذره‌بینِ گمان‌زنی و قضاوت کشیده شود. خودداری از بیان نظرِ خویش -هم‌چون نظر دادن- اگرچه حق انگاشته می‌شود اما همانندِ بسیاری حقوق اولیه، در شرایطی خاص با ارزشِ اخلاقیِ دیگری تضاد یافته، به‌منزله‌ی سکوت تلقی شده و سرزنش می‌شود. در این معنا، سکوت‌کردن، هم‌چون نظردادن، به‌مثابه‌ی کنشی اجتماعی دیده شده و فرد برای حرف‌نزدن هم در شرف محکومیت قرار می‌گیرد.

عقیده می‌تواند خام، نسنجیده یا نادقیق باشد و تا سال‌ها در گوشه‌ی ذهن بماند بی‌آن‌که کاستی‌هایش به چشم آید. عمومی‌شدنِ آن، سبب می‌شود چیزی که پیشتر سرشار از نبوغ و تازگی و مایه‌ی مباهات دانسته می‌شد به حدِ یک سرافکندگی یا بدنامیِ بزرگ فروکاسته شود. عقیده را همیشه می‌توان در قالب نظر آشکار کرد اما نظری که عمومی شد دیگر نمی‌تواند به عنوانِ عقیده‌ای شخصی بایگانی شود. مسیر میان این دو مفهوم کمابیش یک‌سویه است.

در نتیجه آن‌چه گاه کسانی را به مقاومت در برابر آشکارکردنِ عقایدِ خویش وا می‌دارد، حتی با به جان خریدنِ بار اتهامِ سکوت، اجتناب از مواجهه با سیل حملات و تهمت‌هاست. به‌ویژه اگر در نظر آوریم که در روانِ انسان‌ها چیزی نهفته است که آن‌ها را در عطش دائمی قضاوت، اتهام و سرزنش نگه می‌دارد. تبدیل جهان به صحنه‌ی دادگاه، نشاندن کسی یا کسانی بر صندلیِ متهم، تقلیل تمام زیستِ بشر به یک ارزش و محکومیت قاطع متهم به زیرپاگذاشتن همان یگانه ارزشِ مفروض، چنان شیرین است که می‌توان اتهاماتی چندلایه و غامض و گاه مبهم هم‌چون بی‌فرهنگی، خیانت و بی‌شرافتی را -هم‌چون داغی ابدی- به سهولت به دیگران نسبت داد؛ بسیار آسان‌تر از آن‌که بتوان برای آن مفاهیم، تعریف و چهارچوبی ساده و منسجم به دست داد. یک اتهام در یک زمینه کافی‌ست تا اعتبارِ کلامِ متهم در هر زمینه‌‌ای و برای همیشه سلب شود.

از کارکرد‌های مستقیم این اتهام‌های بی‌شمار پیش‌فرضی‌ست که می‌انگارد گوینده خود از آن‌ها مبراست. در نتیجه کسانی نتیجه گرفتند تاکید بر گناهِ دیگران، کوتاه‌ترین راه برای اعلانِ معصومیت خویش خواهد بود. کامو همین واقعیت را در رمان سقوط به بیانی رسا و موجز نوشت که “هر یک از ما بر معصومیت خویش به هر قیمتی اصرار دارد، حتی اگر لازم باشد تمام بشریت و آسمان را متهم کند”. با عمومیت یافتن و سهولتِ اعلانِ نظر و آن گرایشِ شهوت‌آلود و مقاومت‌ناپذیر به قضاوت، با چیزی مواجهیم که در این زمانه به سیطره‌ی فرهنگ اتهام و سرزنش (blame culture) مشهور است.

فراموش نباید کرد که در این مخلوطِ شوم و بی‌رحم عنصری دیگر هم یافت می‌شود: ماندگاریِ اتهام. در افسانه‌های یونان، کاساندرا به عقوبتی عجیب محکوم شد: راست بگوید و به درستی پیش‌بینی کند اما کسی حرف‌هایش را باور نکند. قربانیِ اتهام‌زنی، در صحنه‌ی اجتماع و در بسیاری اوقات، وضعیتی مشابه کاساندرا می‌یابد. مهم نیست تا چه اندازه راست بگوید و چه حقایقی را یک به یک برشمرد، طلسمی نهفته مانع از باورپذیریِ او می‌شود. در نگاه جامعه اتهام‌ها هم‌چون کنده‌کاری بر چوب و سنگ‌اند: یا نقشِ اصلی برای ابد ماندگار خواهد بود یا خرابیِ ناشی از زدودن‌شان برای همیشه اثرش را برجا خواهد گذاشت.

بدین تربیت، صحنه‌ی اجتماع به نبردی دائمی میانِ معصومیتِ مطلق و رسواییِ ابدی مبدل می‌شود. هر عقیده‌ای که آشکارا بر زبان آید به قدم‌زدن بر لبه‌ی افقِ رویداد (event horizon) می‌ماند. سقوط به سیاه‌چاله‌ی بدنامی یا پرتاب با سرعت نور و آن‌چه بیانِ عقیده را دشوارتر می‌کند و سقوط به سیاه‌چاله را محتمل‌تر، نیرویی‌ست که به “استبداد اکثریت” شناخته می‌شود. متهم‌کردن و متهم‌شدن بخشی جدایی‌ناپذیر از زیستِ اجتماعی انسان امروز است. آگاه‌شدن یعنی عقیده‌داشتن و عقیده‌داشتن به نظردادن می‌انجامد، حتی با سکوت. و هیچ نظری نیست که به شَرّی منسوب و به رذالتی متهم نشود. برتراند راسل زمانی در سخن‌رانی مشهور و تاثیرگذاری گفته بود “حمایت از اقلیت و مقاومت در برابر استبدادِ اکثریت حیاتی‌ست و به نفع همگان چون هریک از ما روزگاری و در زمینه یا موضوعی در اقلیت خواهیم بود”.

قرن‌ها پس از کلیشه‌شدنِ پند‌های رنگارنگ در پرهیز از قضاوت و اتهام، تکیه بر صندلی قاضی در دادگاهی به وسعت جهان و قرار‌دادن دیگری در جایگاه متهم، هنوز از جذبه‌ای رازگونه برخوردار است و از پرطرفدارترین مشغولیات آدمیان به حساب می‌آید. محکومیت کاساندرا محتمل‌ترین سرنوشت دورانِ ماست.

 

دی‌ماه ۱۴۰۱

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ نظرتان دربارۀ این متن چیست؟ ‌

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پشتیبان بارو در Telegram logo تلگرام باشید.

مسئولیت مطالب هر ستون با نویسنده‌ی همان ستون است.

تمام حقوق در اختیار نویسندگانِ «بارو» و «کتابخانه بابل» است.

Email
Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram