اثر پروانهای (m.n.1)
آگاتون در پایان گفتارش در ستایش اروس میگوید:
οὗτος ὁ παρ’ ἐμοῦ λόγος, ὦ Φαῖδρε, τῷ θεῷ ἀνακείσθω (Pl. Smp. 197E6)
بارت (Roland Barthes, Fragments d’un discours amoreux, Paris: Seuil, 1977, p. 91) این ترجمه را از آن سخن آورده:
« A ce dieu, ô Phèdre, je dédie ce discours… »
و چنین ارجاعی هم داده: Banquet : discours d’Agathon, 101.
این ترجمه در ترجمهی انگلیسی کتاب بارت میشود
“To that god, O Phaedrus, I dedicate this discourse …” (A Lover’s Discourse. Fragments, trans. Richard Howard, NY: Hill and Wang, 1978, p. 77)
و اتفاقی کوچک میافتد؛ ارجاع بارت به سخن آگاتون در همنوشی حذف میشود.
اتفاق کوچک دیگری در ترجمهی فارسی ترجمهی انگلیسی ترجمهی فرانسوی سخن آگاتون میافتد و O عوض ای میشود به: «من این گفتار را به آن خداوندگار، به فایدروس، پیشکش میکنم … .» (رولان بارت، سخن عاشق: گزیدهگویهها، ترجمهی پیام یزدانجو، تهران: مرکز، 1383، ص 104)
از عمر این ترجمهی نادرست مدتی میگذرد تا احمد اخوّت در مقالهی «تقدیمنامههای کتابی» (جهان کتاب، سال بیست و هفتم، ش. 2، خرداد ـ تیر 1401، ص 8) بنویسد که «افلاطون ضیافت (یا میهمانی یا سومپوسیون) یکی از مهمترین دیالوگهای خود را (سال 385 پیش از میلاد) که موضوعش دربارۀ اِروس یا عشق است به فایدروس تقدیم کرد و در پیشکشنامۀ خود چنین مینویسد: «من این گفتار را به آن خداوندگار، به فایدروس پیشکش میکنم…». رولان بارت در تحلیل این تقدیمنامچه […]».
نتیجه را صد سال پیش گرفتند:
The moral is the old one that it is never safe to quote the classics in translation for scientific or argumentative purposes. (Paul Shorey, “Note on Lucretius 1.80”, Classical Philology XVII (1922) 4, p. 361)
و خوب است چند نکتهی دیگر هم برای رفع خرابی گفته شود.
نخست اینکه συμπόσιον لفظاً یعنی «همنوشی» و به معنی ضیافت یا میهمانی نیست. مدلول سومپوسیون برای آتنی عصر کلاسیک با مدلول مهمانی و ضیافت برای ما فرق دارد. آنچه ما مهمانی یا ضیافت مینامیم او هِستیا (ἑστία) ـ همنام ساقی ایزدان و ایزدبانوی پشتیبان مهمانیها ـ مینامید. هِئورته (ἑορτή) واژهی دیگری به معنای سور و مهمانی است. افلاطون بارها و از جمله در همنوشی 174ج و 197د از این دو واژه استفاده کرده و در کل پیدا است که ἑστία را دال بر مهمانی خصوصی کوچکی میدانسته که شمار حاضرانش از انگشتان دست بیشتر نیست (برای نمونه بنگرید به تیمایُس 17آ) و ἑορτή را دال بر مهمانی بزرگی میدانسته که حضور همگان در آن آزاد است (برای نمونه بنگرید به گرگیاس 447آ). در لوسیس (210د) سقراط و لوسیس در گوش هم وسط جمع پچپچه میکنند و کتسیپّوس اعتراض میکند: «چرا شما دو نفری هستیا گرفتید و از سخنانتان به ما نمیدهید [= ما را هم در گفتوگو شریک نمیکنید]؟»[1]
دوم اینکه کسی نمیداند همنوشی کی نوشته شد. پیشنهاد سال 385 قم بر پایهی این فرض است که سخن آریستوفانس دربارهی آوارگی مردمان آرکادیا (همنوشی 193آ) اشارهای است به یورش اسپارتیان به آرکادیا در آن سال. آثنایوس (Athenaeus, Deipnosophistae, 217a) گفته آگاتون در چهارمین سال المپیاد نودم در تراژدیسرایی پیروز شد و این یعنی 416 قم. بخردانهتر نیست بگوییم یورش اسپارتیان به آرکادیا در 418 قم منظور آریستوفانس بوده است؟[2] رابرت بِری که به نظرش 385 قم بخردانهتر است در اعتراض به سبکشناسان میگوید «اگر بگوییم همنوشی سال 390 نوشته شده است، نمیتوانند سخن ما را رد کنند؛ اگر هم بگوییم ده پانزده سال بعدتر نوشته شده باز نمیتوانند رد کنند.»[3] بله، تا همین حد دلبخواهی است. تاریخهای دیگری هم پیشنهاد دادهاند؛ برای نمونه «کمی پیش از 375».[4]
سوم اینکه اروس به معنی عشق نیست. فعلاً جز ارجاع خواننده به یک جستار مهم کاری نمیتوان کرد.[5]
[1] τί ὑμεῖς, αὐτὼ μόνω ἑστιᾶσθον, ἡμῖν δὲ οὐ μεταδίδοτον τῶν λόγων;
دربارهی ἑστία و ἑορτή بنگرید به
Pierre Chantraine, Dictionnaire étymologique de la langue grecque : histoire des mots (Paris: Klincksieck, 1970), s.v.
افلاطون کلاً از ἑορτή کم استفاده کرده است. «شمار سخت اندک واژگان خانوادهی ἑορτή در دورهی آثار افلاطون چشمگیر است، بویژه اگر متوجه باشیم که در قوانین 828آ7-ب3 سخن از لزوم برگزاری هئورته در هر روز سال (365 روز!) به میان میآید.» (Antoni Bosch-Veciana, “Festa, filosofia, amistat”, Col·loquis de Vic, 20 (2016), p. 24n3). حتی مهمانیهای نوپدید هم بود؛ آپارخه (ἀπαρχή؛ در اصل به معنی میوه) که در دورهی کلاسیک به معنای نخستین دور آیین قربانی و بویژه چیدن کاکل بز قربانی بود، سپس شد مهمانیِ پیش از برگزاری آیین قربانی (بنگرید به پلوتارخوس، دربارهی گوشسپاری 40ب).
[2] Ulrich von Wilamowitz-Moellendorf, Platon, Bd. 2 (Berlin: Weidmann, 1920), S. 177
[3] R. G. Bury, The Symposium of Plato (Cambridge: Heffer, 1932), p. lxvii
[4] Luc Brisson, Platon: Le Banquet (Paris: Flammarion, 2007), p. 14
[5] David Halperin, “Platonic Erôs and what men call love”, Ancient Philosophy 5 (1985), pp. 161-204.