نرّه در دانشکده
نرّه در دانشکده آقای نظام وارد حیاط دانشکده شد. دو تا از دانشجوهاش سلام کردند اما نشنید. خیلی تو فکر بود. دیروز یکی از دانشجوها چیزی را به روش آورده بود که بدجوری آزارش داده بود. چیزی که فکر میکرد بعد از چهل سال دیگر همه فراموشش کردهاند. از صبح داشت به این فکر میکرد که کاش میشد گذشتهاش را جایی زیر خاک پنهان کند. اما گذشته مثل سکههای عتیقه نبود که بگذارد زیر خاک و چند سال