لوگو مجله بارو

بابک بیات

بیناب

خفتگانِ هم‌زاد

خفتگانِ هم‌زاد   بخشِ سوم دیگر از آن‌جا کوچک‌ترین نشانی در کار نیست. از آن‌جا که هنوز گرما و خشکیِ هوا حکم‌رانِ سال و ماه بود و از آن ظهر هم که پریدم، انگار قرنی گذشته باشد. آخرین‌بار در ترافیکِ مذابِ بعد از تونل «نواب» انگار سیخِ داغی در جمجمه‌ام فرو می‌شد. بی‌اختیار چشمم افتاد به آن ساختمان شیشه‌یی بلندِ کنارِ پل خیابان «کارون» و یادم آمد که چطور ناغافلْ یک پنجشنبه‌صبحی با یک تلفن ناشناس احضارم کردند به طبقهٔ

ادامهٔ مطلب»

خفتگانِ هم‌زاد

خفتگانِ هم‌زاد   بخش دوم در بستر رودخانه خفته بودیم، عده‌یی غریبه که تازه به یکدیگر رسیده بودیم وُ نمی‌شناختیم همدیگر را، و این غریبگی البته ترسی هم به دل کسی نینداخته بود. روز اولمان در نمی‌دانم کجا وُ برای چه بود. انگار جایی مثل حوالی اصفهان بود، دشتِ خشکی بود که احساس نمی‌کردی که خشک است وُ نسیمی انگار از جایی که پیدا نبود، به ما می‌وزید و حالمان را خوش نگه می‌داشت، و من از رفتار خودم اگرچه

ادامهٔ مطلب»

خفتگانِ هم‌زاد

خفتگانِ هم‌زاد   بخش اول به نمایشگاهی در موزه‌ی هنرهای معاصر رفته بودم. یادم هست کسی همراهم بود، اما نامش را به‌خاطر ندارم. همین‌قدر خاطرم هست که چند سالی بود همدیگر را می‌شناختیم، از نزدیک. زیادی هم نزدیک. من با هم‌راهی سردِ او، با دوری کند کارها را دانه دانه دیدیم و متن‌هایی را هم که از آرتیست‌هایشان چسبانده بودند روی دیوار خواندیم و زدیم بیرون. وقتی از تماشای گنجینه‌ی موزه بیرون زدیم، همین‌طور بی‌حرف خاصی از داخل پارک لاله

ادامهٔ مطلب»

سایهٔ کم‌جانِ گفت‌و‌گو

سایهٔ کم‌جانِ گفت‌و‌گو     خوانشی بر مفهوم پایدیا از زاویۀ آراء هانس گئورگ گادامر چرا از اینجا شروع می‌کنیم؟ این جستار تلاش خواهد کرد بنیادش را بر آراء هانس گئورگ گادامر دربارۀ مفهوم پایدیا در اندیشهٔ افلاطون بنا کند. گادامر، متولد سال ۱۹۰۰ است، در ماربورگ رشد کرده و در دانشگاه همان شهر فلسفه خوانده است. از ۱۹۳۷ تا ۱۹۶۸ در دانشگاهِ محل تحصیلش و همچنین در دانشگاه‌های لایپزیک، فرانکفورت و هایدلبرگ به تدریس هستی‌شناسی، هرمنوتیک، فلسفهٔ زبان، فلسفهٔ

ادامهٔ مطلب»

اشباح سرگردان پمپئی دربارهٔ «ردای یونانی»

اشباح سرگردان پمپئی دربارهٔ «ردای یونانی»   «این است، آری انتقام تنها همین است: بی‌زاری اراده از زمان، و آن‌چه در آن بوده است.» چنین گفت زرتشت، بخش دوم، درباره‌ی نجات، فردریش ویلهلم نیچه شاید وقتی اَمِلی نوتومب، در دوشنبه‌روزی کسالت‌بار که هنوزهیچ میلی برای شروع هفته در آدم شکل نگرفته و چه بسا تا آخر هفته هم به همین منوال پیش برود، جلوی تلویزیون لمیده و از سر بی‌حوصله‌گی مدام کانال عوض می‌کرده، که ناگهان به خودش آمده و

ادامهٔ مطلب»

پشتیبان بارو در Telegram logo تلگرام باشید.

مسئولیت مطالب هر ستون با نویسنده‌ی همان ستون است.

تمام حقوق در اختیار نویسندگانِ «بارو» و «کتابخانه بابل» است.