انحطاط در احتجاب
انحطاط در احتجاب او را در نظر بیاورید که گوی یخی عظیمی را روی دوش مبارک گذاشته و قرار است تا آخر عمر چنان ببرد و بیاورد که قطرهای ازش نچکد. او باید این میراث ارزنده را بپرورد و بهوقتش
انحطاط در احتجاب او را در نظر بیاورید که گوی یخی عظیمی را روی دوش مبارک گذاشته و قرار است تا آخر عمر چنان ببرد و بیاورد که قطرهای ازش نچکد. او باید این میراث ارزنده را بپرورد و بهوقتش
طغیان برای ابدیت هر سرزمینی را تقدیری مقدر است که دیگرگون کردنش از خدایان هم ساخته نیست. تقدیری که گویی بر گردۀ مردمان نشسته، برخاستن نمیداند. سرنوشتی محتوم چون اندوه. اندوه شنعار، شنعار کهن. شنعار زیبا. آنجا که خاکش قصه
ناخواسته خردمند شدن تا به حال به این فکر کردهاید که کاش راهی پیدا میشد که آدم بر خلاف ارادهاش کتاب بخواند و دانش بیاموزد و خردمند شود؟ شاید فکرتان به هزار راه پیچیدۀ پیشرفته برود، مثل کار گذاشتن میکروچیپ
طاعون سفید طغیانگران طاعون همیشه از آرامش قبل از طوفان آغاز میشود و نشانههایش را پیشاپیشِ خود میفرستد. غریبهای که وارد شهر میشود، پرچمی که بر فراز خانهای بالا میرود، هواپیمایی که بر زمین مینشیند، آدمی که سرفه میکند
باور «بودن یا نبودن» – بودن یا نبودن، مسئله این است.– نه، مسئله بر سر باورِ «بودن یا نبودن» است. اگر شبح پدر هملت از دنیای خیال او به واقعیت پا نمیگذاشت چه؟– اما آمد و مسئولیت انتقام را
جلاد یا شریک جرم؟ – شکنجه و اعدام… شکنجه و اعدام… چه یکنواخت و کسلکننده! دردسر ظلم و بدی در این است که برای آدم عادی میشود. نبوغ لازم است تا بشود چیز تازهای ابداع کرد. بشر در ابتدای
شکستن تقدس انتظار میان خمیازۀ نویسنده استراگون: من بدبختم.ولادیمیر: واقعاً؟ از کی؟استراگون: یادم رفته.در نمایشنامۀ «در انتظار گودو» نوشتۀ ساموئل بکت، با یکی از بیهودهترین موقعیتهای زندگی یعنی «انتظار» سر و کار داریم. موقعیتی پوچ که در امتداد بیپایان
زنها، دیوارها، درها یکی از جذابترین ویژگیهای یک داستان، رخدادی اپیفانیک است. رخداد اپیفانیک یعنی تجلی چیزی که قبلاً در مورد واقعیت نمیدانستیم و یکهو بر ما آشکار میشود. در بعضی آثار بزرگ لحظاتی اپیفانیک هست که یکی از شخصیتها
موهبت توقف شر مثل وبا از دل یک نفر به ذهن او سرایت میکند و از ذهن او به ذهن تمام آدمهایی که متقاعد شدهاند باید از او اطاعت کنند. از او که شاید نجاتدهنده باشد. نجاتدهنده همیشه برای
سه قطره خون قطرهقطرهقطرهسیاهِ جوهری گشتوگذار فکر، جمعآوری واژهها و عبارات و اصطلاحات، نشستن و برخاستن با آدمهایی از قشرهای مختلف، خواندن، گوش سپردن، همه و همه برای او که مینویسد ذرهذره توشه در توبره انداختن است تا کجا