کابوسهای یهودا
کابوسهای یهودا کسی نمیداند چرا آن «در» بسته است. چرا زنِ جدی و بدخلق، اما محبوب اهالی محل، درِ خانهاش را به روی مردم باز نمیکند. هیچکس خبر ندارد پشت آن در چه چیز پنهان است و چرا. اما
کابوسهای یهودا کسی نمیداند چرا آن «در» بسته است. چرا زنِ جدی و بدخلق، اما محبوب اهالی محل، درِ خانهاش را به روی مردم باز نمیکند. هیچکس خبر ندارد پشت آن در چه چیز پنهان است و چرا. اما
اصالتِ خودخواهی! سرنوشت این کودک چه خواهد شد؟ او که از دیدن درختانی که هرس میشوند سخت ناراحت میشود، چون فکر میکند دردشان میگیرد و شیرهی درخت را خونابهای میبیند جاری از تنی دردمند. این کودک چطور باید با
اسیران خاموش «عملیات نجات» ما را به یاد نجات جان انسانهای گرفتارِ سیل، زلزله، آتشسوزی یا بمباران میاندازد و رویارویی امدادگران با انسانهای آسیبدیده و شنیدن ناله و فریاد. اما در سال ۱۹۴۵ عملیات نجات آغاز میشود و از
امید یا فریب چه بسیارند اشعار و حکایاتی که پندمان میدهند به دوری از ناامیدی. اما هیچکس، هیچوقت نگفته و نمیگوید امید تا چند، تا به کجا؟ امید به رهایی صید مانده در بند، چه حکمتی دارد اگر صیاد