چه وقت باید یک رمان را دوباره خواند؟
هوگو در نامهای به ناشر ایتالیایی «بینوایان» مینویسد: «هر جا که مردها دچار یأس و فراموشی شوند، هر جا که زنها خودشان را به خاطر یک تکه نان بفروشند، هر جا که بچهها از یک کتاب ساده یا کانون گرم خانواده محروم باشند، “بینوایان” در میزند و میگوید: در را باز کنید، من در خدمتتان هستم».
و این روزها چه خوب میتوان نامهی هوگو را تا بینهایت ادامه داد:
هر جا که خانهای را بر سر یک زن بیپناه خراب کنند، هر جا که انسانها کلیه و قرنیهی چشمشان را به خاطر دو روز زندگی بیشتر حراج کنند، هر جا که پدران امروز را دست خالی به خانه بازگردند و فردا و پسفردا را و مادران هیچ نداشته باشند که به فرزندانشان بدهند، هر جا که فکر و ذکر مردمی بینوا، از صبح تا شب، پول باشد و پول، هر جا که در نگاه بالاشهرنشینها و بچهزرنگها هر که پول ندارد یا تنبل است یا احمق، هر جا که مردمی از بیپناهی به حال خودشان بگریند و هر جا که زیست روزمره، کل هستی انسانها را در خود فرو بلعیده باشد، مطمئن باشید که «بینوایان» پشت در است و میخواهد که شما آنرا دوباره و دوباره بخوانید.
آنچه کتابهای بازاری موفقیت و سخنرانیهای انگیزشی، در همدستی با یک ساختار خشن و ظالمانه از چشم ما پنهان میکنند «تبعیض» است. از هر کسی که فقر را نتیجهی حماقت و تنبلی میداند بترسید و با او تنها در خانه نمانید. گوشهایتان را تیز کنید! در میزنند. «بینوایان»، قفسهی کتابهای فراموششدهی کلاسیک را ترک کرده و آمده تا به شما بگوید: «گول این آدمها را نخورید! مرا بخوانید! دوباره مرا بخوانید! من به شما خواهم گفت که چگونه تبعیض و بیعدالتی میتواند یک تراژدی سرد و سیاه بسازد. من به شما خواهم گفت که بیرون آمدن از سیاهی تنها با تصمیم فردی و ارادهی آهنین و کار زیاد ممکن نیست. من به شما خواهم گفت که چگونه یک ساختار ظالمانه میتواند انسانهایی شریف را قربانی کند تا منافع بیلیاقتها تأمین شود. مرا بخوانید! مرا دوباره بخوانید!»
شنیدید؟ خودتان را برای خواندن این تراژدی تیره با ترجمهی درخشان محمدرضا پارسایار آماده کنید.