رمانخوان که باشید و تب رمانتان که بالا باشد، بهاحتمال زیاد نظرها و نوشتههای خود رماننویسها هم برایتان گیرا و هیجانانگیز خواهد بود. چرا؟ چون ما همیشه در حین خواندن یک رمان عالی یا بعد از آن، همچون یک مخاطب حرفهای این سؤال غیرحرفهای را مدام تکرار میکنیم که «چگونه چنین چیزی را نوشته است؟» یکی از همین کسانی که رمانهای عالی مینویسند، به این سؤال جدی ما با شوخی جواب داده است: «از چپ به راست!» مثل اینکه کسی در جواب این که «چگونه راه میروی» بگوید یکی از پاهایم را برمیدارم و جلوی پای دیگرم میگذارم. اما شوخطبعی این رمان نویس نباید فریبمان دهد. او از غولهای دنیای رمان است که با گذر از فلسفه و نشانهشناسی و نقد ادبی وارد دنیای رمان شد و در همین گذر، چنان دانشی کسب کرد که انگار کتابخانهایست با تمام کتابهای موجود و ممکن. تجسمی از کتابخانهی بابل که اگر این تشبیه را میشنید، با توجه به ارادتش به بورخس، قطعاً از آن خوشحال میشد.
اکو، رماننویس پیر جوانطبعی است که پیریاش را در واژهها و جملههای عمیق و آبدیده و توصیف دقیق جهان رمانهایش و جوانیاش را در شادی و شوخطبعی شخصیتهایش میبینیم. «اعترافات یک رمان نویس جوان» کتابی است متشکل از اعترافات این عالم پیر و نویسندهی جوان. همو که ده درصد نبوغ نوشتن را شهود میداند و نود درصدش را عرق ریختن. او در این اعترافات، طرحها و نقشههایی را نشانمان میدهد که از جهان داستانهایش کشیده و از محدودسازهایی حرف میزند که دنیای ممکن رواییاش را شکل میدهند (اگر در این قسمت صدای سوسور به گوشتان میرسید تعجب نکنید. به هر حال اکو نشانهشناس است). او در این کتاب، قبل از اینکه رماننویس باشد نظریهپردازیست که مانند بارت به تأثیر مخاطب در تأویل اثر اشاره میکند و آن را بخشی از سازمان و ساختار تأویلی دنیای رمان میداند و بر این اساس مخاطبان را به دو گروه «الگویی» و «تجربی» تقسیم میکند.
اکو قواعد بازی را بهعنوان یک نویسندهی رمان بهخوبی میداند و در «اعترافات یک رماننویس جوان» با زیرکی و تیزهوشی تنها به بخشهایی از این قواعد اشاره میکند چرا که اعتقاد دارد: «نباید تمام آن ها را لو بدهم!»