نهانگرایی و رازآشنایی
آرش فرزاد
در جستوجوی نمونههای چشمگیرِ نثرِ فارسی در میانِ آثارِ نویسندگان و مترجمانِ معاصر، خواندنِ نوشتههای تألیفیِ آقای میرجلالالدینِ کزازی برای من تجربهای بوده است بیمانند و پُرکشش. خوانشِ آثارِ برجستۀ ادبیاتِ فارسیِ کهن برای هر کس که بهگونهای با نوشتن سر‑و‑کار دارد البته تکلیفی است بایسته و بسیار سودمند. کنارِ آن، خوانشِ نوشتههای کسانی جای میتواند گرفت که خود از پسِ سالها کهنخوانی و قلمفرسایی به نگارشی شیوا و روشن و استوار رسیدهاند. تفاوتِ نوشتههای این گروهِ دوم با آثارِ کهن در آن است که اینان در روزگارِ ما مینویسند و دید‑و‑گفتِشان متوجه انسانِ امروزی است و این ناگزیرشان میدارد که در بازنمودِ پدیدههای امروز، در نوشتارِ خود ترکیباتی نو را به یاریِ گنجینۀ زبانیِ خویش بسازند و پیش بگذارند. حاصلْ آفرینشِ متونی است که -در این هنگامۀ بدآهنگِ انبوهِ نوشتهها و گفتههای زبانپریشیدۀ روزگارِ ما- روشنیِ چشماند و نویدِ آن که زبانِ فارسی و اندیشۀ فارسیزبان را برای رهیدن از این گودالِ تیرهگویی و تاریکاندیشی راهی و امیدی هست هنوز.
کنجکاویِ ابتداییِ من در خواندنِ نوشتههای آقای کزازی تنها برای واژهیابی بود و بهرهگیریِ زبانی. میخواستم هم از ترکیبهای نویی که برساخته است بهره بگیرم و هم فوت‑و‑فنِ آن را بسنجم. (حقیقت، امکانِ ترکیبسازی در فارسی بیکران است و بسیاری از تنگناهای زبانیِ کنونی را بیگمان با همین توان و امکان میتوان گشود.) ولی دیری نشد که دانستم چیرهدستیِ آقای کزازی تنها در بیانِ زیبا نیست و خوب پیداست که روشنیِ زبانش راست به روشنیِ اندیشه انجامیده است -یا چهبسا از آن مایه برگرفته است. در میانِ نوشتههای تألیفیِ آقای کزازی که بسیاریشان دربارۀ آثارِ ادبیاتِ کهنِ فارسی یا ویراستی از آنهایند و بسیاری نیز مجموعه نوشتارهاییاند دربارۀ فرهنگ و ادبِ ایران، یکی هست که به گفتۀ وی «شاید شگفتیانگیزترین و هنگامهسازترین و چالشخیزترین کتابی باشد» که تاکنون نوشته است. کتابِ دمی بی خویشتن، با خویشتن: گذر و نگری بر نهانگرایی و رازآشنایی جُستاری است دربارۀ جهانِ نهان و آیینهای رازآموز و گذارهایی که برای راه بردن به نهانِ جهان باید پیمود.
پرسش این است که هدف و آرمانِ آفرینشِ جهان و انسان چیست و کتاب میکوشد جویای پاسخی از دیدگاهِ نهانگرایانه و درویشانه باشد. با این که به نظر میآید اندیشهورزیهای کتاب همه بر بنیادِ ادبیاتِ عرفانیِ ایران باشد، ردِ نکتههایی از این اندیشهها را در آیینهای شرقی و حتی فلسفههای غربی هم میتوان پی گرفت. کتاب از بخشهای کوچکِ بسیاری تشکیل یافته که هر یک از زاویهای و با تمثیل یا توضیحِ یک مفهوم میکوشند معنای گذار به جهانِ نهان را آشکار کنند. بخشی از گیرایی متن نتیجۀ تمثیلهاست: جهانِ نمود (ظاهر) آیینهخانهای است که زنگارزُدایی از آن جهانِ بود (واقع) را آشکار میکند. آیینه هرچه ناپیدا (یا زدودهتر) شود، بود پیداتر میشود. درویش هرچه بیشتر در خود بکاود، از «من» رهاتر میشود و میبُرد. بود خورشید است و من سایهانداز. من هرچه کوچکتر شود، سایه کوچکتر میشود، فروغ فزونتر. در جهانِ رنگها اگر فقط سپیدی باشد یا سیاهی، چشم چیزی نمیتواند دید. رهرو از جهانِ رنگ به جهانِ بیرنگ پا میگذارد و نادیدنی را میبیند. میکوشد از خفتگی و مُردگی برخیزد و بیدار و زنده شود. تمثیلها ادامه مییابد و همراهِ آن روشنگری دربارۀ معنای نهانگرایی و رازآموزی.
خواندنِ این کتاب شکیبایی میخواهد. باید بیشتاب خواندش و نرمنرم. بحثِ آن فقط صوفیگری و خانقاهنشینی و عارفمسلکی هم نیست. لابهلایش صحبتهایی از مراقبه میتوان دید، از چیستیِ جنونِ جهانِ معاصر، گفتارهایی دربارۀ پیوندِ میانِ هنرمند و عارف، دربارۀ فلسفۀ ذهن، و نقلِ حکایتهایی از متونِ کهن. با زبانِ کتاب هم اگر سرِ ناسازگاری نداشته باشیم، دیری نمیشود که به آن خو میگیریم و چهبسا پیوند هم.
دمی بی خویشتن، با خویشتن: گذر و نگری بر نهانگرایی و رازآشنایی
میرجلالالدین کزازی، انتشارات معین، چاپ دوم، 1399، 177 صفحه.
یک دیدگاه
خواندم و لذت بردم و به خواندن کتاب ترغیب شدم. سپاسگزارم.