قدرت اسپینوزا و سیاست رهاییبخش
بعید بود همعصران اسپینوزا تحقق اندیشههای سیاسی نابهنگام و شگفتآور او را توانسته باشند به اندازهی مردمان عصر ما لمس کنند. اسپینوزا در زمانهای پیش از مارکس، پیش از تحقق جهانیشدن سرمایه، و پیش از تکنولوژیهای مدرن، از قدرتی مینوشت که با خود زندگی یا هستی همارز و همگستره است. معادلهی عجیب «هستی=حیات=قدرت=حق» بهراستی دستاوردی است که به تنهایی میتواند اسپینوزا را شایستهی همان جایگاهی سازد که دلوز به او نسبت میداد: شهریار فلاسفه. در تاریخ فلسفهی سیاسی، بدون شک اسپینوزا تنها کسی بود که برای تبیین امر سیاسی و حقوق، آنها را نه همچون قلمرویی گسسته از دیگر قلمروها، که در مقام یک قلمروزدایی بیوقفه تعریف میکرد. در نظر اسپینوزا «حق طبیعی»، این مفهوم بنیادین فلسفهی سیاسی، چیزی نبود جز خود وجود و قدرت بالفعل زیستن یک هستنده. هر موجودی همانقدر حق دارد که قدرت زیستن. قدرت مؤسس، قدرت بنیانگذاری که حقوق افراد را در یک جامعهی سیاسی تعریف میکند، همگستره با خود هستی است. اما خوانندگان رسالهی سیاسی باید چند سده صبر میکردند تا این بصیرت عظیم اسپینوزا را در جهان به وضوح مشاهده کنند: قدرتی که دیگر در انحصار یک حاکم متعال یا حتی یک واحد دولتی خاص نیست، بلکه در همهجا و همهی لحظات زیستن منتشر است. اسپینوزا قرنها پیش از فوکو و آگامبن بر این ویژگی قدرت تأکید کرده بود. قدرتی بدون مرکز، قدرتی مسلط بر سراسر لحظات حیات، قدرت تولید و بازتولید خود زندگی. اسپینوزا چند سده پیش از اختراع تکنولوژیهای انضباطی و جامعهی کنترلی دیجیتالی، تصوری دقیق از چنین قدرتی ترسیم کرده بود. اما این تازه آغاز راه است. برخلاف انتظار ما، او این قدرت فراگیر را یکسره قدرتی رهاییبخش و بنیانگذار میداند. در نظر اسپینوزا، همگسترهبودن حق و قدرت و هستی یک معنا بیشتر ندارد: دموکراسی. قدرت مردم در نظر اسپینوزا هرگز به نمایندگی یا بازنمایی در قالب نهادها فروکاسته نمیشود. آنچه امروز دموکراسی مینامیم، در نظر اسپینوزا چیزی جز انقیاد نیست. دموکراسی اسپینوزایی بیانگر قدرتی نامتناهی است، قدرت تأسیس بیوقفهی حقوق و فتح مستمر قلمروها توسط انبوه خلق. این قدرتی است خودانگیخته، نامحدود، شبکهای، و درونماندگار. قدرت برسازندهی حقوق در نظر اسپینوزا چیزی جز انقلاب مستمر نیست. هر شکلی از نهادیسازی این قدرت بیوقفه توسط قدرت برسازنده و وحشی انبوه خلق بازپسگرفته میشود. در نظر اسپینوزا، دموکراسی نه یک نهاد، که یک روند بیپایان است: روند بازتولید مستمر قدرت انبوه خلق.