روزی روزگاری فلسفه
«پس تو مدرسه به شماها چی یاد میدن!؟» ریشۀ این سوال یا در واقع این جملۀ توبیخی والدین هنگام مواجهه با فقدان مهارتهای اجتماعی فرزندان کجاست؟ ظاهراً این ریشه را باید در کلمۀ «مدرسه» جست. در نگاه والدین، مدرسه جاییست برای آشنایی با زندگی و مهارتهایش. واقعاً؟ مطمئنم که شما هم موافقید که حداقل در دنیای امروز چنین نیست (از بحث دربارۀ بازار مکارۀ کنکور میگذرم). اما در گذشته مدارس دقیقاً جایی بوده برای آشنایی با هنر زندگی. بله، هنر زندگی! زندگی در گذشته به هنری میمانست که میبایست فراگرفت و برای آشنایی با این هنر، چه کسانی بهتر از فیلسوفان. بله، فیلسوفان! در گذشته، فیلسوفان دقیقاً با خود زندگی سروکار داشتند و مثل امروز به کنج کتابخانهها و دپارتمانهای خلوت و ملالآور خود نخزیده بودند و بیشتر از آنکه با خود حرف بزنند، با مردم عادی حرف میزدند تا کمی از بار رنج زندگی آنها بکاهند. اپیکور معتقد بود که «فیلسوفی که رنجی از انسانی نمیزداید، هرچه میگوید مهمل است.» سقراط پابرهنه در خیابانهای آتن راه میافتاد و با مردم عادی دربارۀ زندگی گفتگو میکرد. این فیلسوفان یافتههای فکری خود را در مدارسی که برپا کرده بودند به دیگران میآموختند. تصور کنید که در آتن باستان قدم میزنید و بهجای اینکه چشمتان به بیلبورد تبلیغاتی انواع مؤسسات آموزشی و تصاویر «اساتیدی» با ژستهای سلبریتیگونه برای «موفقیت تحصیلی فرزندان شما» بیفتد، مدارسی میبینید ساده و محقر که در آن بدون اینکه تخم «نگرانی دربارۀ آینده» را در دل فرزندانتان بکارند، به آنها «هنر و تجربه» زندگی را میآموزانند، از مکتب کلبی بگیرید تا کورنایی و اپیکوری و رواقی. حتماً این عناوین را در کتابهای تاریخ فلسفه دیدهاید اما نمیدانستهاید که هر کدام از این مکاتب (بخوانید مدارس) بیشتر از آنکه مشتی مهملات و حفظیات را در مغز کودکان معصوم فرو کنند به آنها درس زندگی میدادهاند. و حالا «ویلیام اروین» در کتاب «فلسفهای برای زندگی» به سراغ رواقیون رفته و با استخراج آثار برجامانده از آنها تلاش کرده که از فلسفۀ آنها بهعنوان نقشهٔ راهی برای زندگی در جهان امروز استفاده کند. این کتاب تلاشی است برای احیای کارکرد اصلی فلسفه، یعنی «کاهش رنج انسانی». اگر واقعاً نگران عمر و زندگی خود هستید، این کتاب را از دست ندهید.