
سوتفاهم در مسکو
سوتفاهم در مسکو ما انسانها ناتمام هستیم. محدودیت و ناقص بودن بخشی جدانشدنی از ماهیت وجودیِ ماست. ما انسانیم و درکمان بالاتر از دانستههایمان
سوتفاهم در مسکو ما انسانها ناتمام هستیم. محدودیت و ناقص بودن بخشی جدانشدنی از ماهیت وجودیِ ماست. ما انسانیم و درکمان بالاتر از دانستههایمان
جنگ و صلح دربارهی «جنگ و صلح» چه میتوان گفت؟ هیچ! شاید به نظرتان این «هیچ» خیلی کلیشهای و راهی برای فرار نویسنده از
پرسشهای بوطیقای داستایفسکی ایوان کارامازوف: فئودور؟ فئودور؟ داستایفسکی: بله قربان! – چیزهایی را که باید از قول من در رمانت بگویی و کارهایی را
رفتن به مزار جمعه سر شب بود که مردم از خانههایشان بیرون زدند و شهر را زیر چکمهٔ سربازان روس مسلح دیدند. آن روز
از ترس و تبعید در ساختمانی که محلّ اقامت تبعیدیهای ایرانی در پاریس است، شبی جوانی که بچهی جوادیه است و راوی او را
پرسشهای ناممکن «ادبیات چیست؟» چنان پرسش عظیم و ناممکنی است که فقط فیلسوف بزرگ و البته دیوانهای مانند سارتر شجاعت پیشکشیدن آنرا دارد.
مسیح-شدن، یا، دعوت شیطان مسیح پیامبر نبود، خود خدا بود در هیأتی متجسد. ترکیب «خدای متجسد» مفهومی است به غایت پیچیده و پارادوکسیکال، و
انحطاط در احتجاب او را در نظر بیاورید که گوی یخی عظیمی را روی دوش مبارک گذاشته و قرار است تا آخر عمر چنان ببرد
یک اتاق و کمی پول همهی حرفش را در همان سطرهای آغازین میزند: «به نظر من زنی که میخواهد داستان بنویسد باید پولی و اتاقی
طاعون سفید طغیانگران طاعون همیشه از آرامش قبل از طوفان آغاز میشود و نشانههایش را پیشاپیشِ خود میفرستد. غریبهای که وارد شهر میشود، پرچمی