لوگو کتابخانه بابل

زنازادهٔ زمان خویش بودن

شکسپیر معاصر ما

زنازادهٔ زمان خویش بودن

 

ناغافل به کسی می‌گویید بیا شکسپیر بخوان. جواب حاضرآماده: در جهانی که داعش دارد چرا شکسپیر بخوانم؟ در دورانی که هزاران نفر آوارهٔ جزایر پرت‌افتادهٔ زمین و صحاری آن سوی استانبول شده‌اند شکسپیر می‌خواهم چه‌کار؟ در جهانی که روز روشن هزارها آدم را کف خیابان‌ سلاخی می‌کنند، شکسپیر به چه کار می‌آید؟ عصر الیزابتی را چه به عصر هوش مصنوعی؟ پرسش‌ها و تردیدهایی از این دست از ذهن خیلی‌ها می‌گذرد. کسانی ممکن است شکسپیر و نمایشنامه‌هایش را چیزی سربه‌سر «تاریخی» تلقی کنند و سزاوار نشستن در موزه‌های بلیط‌لازمِ تحت‌الحفظ. کسانی هم آن‌قدر در ریزه‌کاری‌های آثارش ریز می‌شوند که نهایتاً فلوشیپ «شکسپیر» می‌شوند تا آن انسانِ معاصر و گفتگوکننده با او؛ آن ناظر تصویر بزرگ‌.
اگر می‌خواهید پاسخی برای این پرسش‌های از خود و از دیگری داشته باشید، به کتاب دوران‌ساز متفکر لهستانی رجوع کنید که خوف‌انگیزترین فجایع قرن بیستم را از سر گذرانده است؛ «اردوگاه‌های مرگ» را در دو قدمی خویش دیده است، پا پس کشیدن «اردوگاه غرب» را شاهد بوده و سلطهٔ تمام‌عیار «اردوگاه شرق» را بر حیات و ممات کشورش مشاهده کرده است. زنجیرهٔ کشتار بی‌پایان را با چشم‌های خودش دیده و نمایشنامه‌ها را به‌تجربه زیسته و به این ادراک تاریخی رسیده که جهان شکسپیر و جهان انسانِ این قرن کمابیش یکی‌ست و دغدغه‌های او می‌بایست راهگشای اهالی امروز باشد؛ که شکسپیرخوانِ امروزی راهی ندارد جز آن‌که آثار شکسپیر را از طریق تجربهٔ زیستهٔ خویش تفسیر کند تا شاید به آنچه در این نمایشنامه‌هاست نزدیک‌تر شود؛ چرا که «شکسپیر مانند جهان است و یا شبیه خود زندگی» و هر انسانی در هر دوره‌ای می‌تواند به سطح و در ژرفای این متونِ بی‌زمان بنگرد و بازتاب زمانهٔ خود را در آن بجوید. یک حاصلْ این‌که دیگر از جنگ و جنایت بی‌انجام جهان جا نمی‌خورد و سرخورده نمی‌شود و صحنه را در پرتو تاریخی تماشا می‌کند که در سطراسطر نمایشنامه‌ها ضبط است؛ آن‌جا که چهرهٔ ازلی ــ ابدی جنگ و جنایت سراپا عریان شده است.
یان کات از شکسپیر معاصر ما بر رودخونهٔ زمان پلی می‌سازد تا ناظر تیزبین بتواند در آن‌سو، آن‌جا که آن‌ها ایستاده‌اند، هملت و ریچارد و دزدمونا و شاه‌جان و دیگر چهره‌ها و چهرک‌ها را ببیند و خطوطِ شباهت امروزِ خوف‌انگیز را در دیروزِ خوف‌انگیز تشخیص بدهد؛ جهانی بزرگ در دل جهانی کوچک؛ آن‌قدر کوچک که «میان آرواره‌ٔ این خونخوار و آن جنایتکار» جا می‌شود. خُرد می‌شود. در آن‌جا که فرزندان زنازادهٔ زمان خویش ایستاده‌اند.


قبلی / بعدی

به اشتراک بگذارید

قبلی / بعدی

Email
Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram